داش بهروزبه شخصه با پدرم به مشکل خوردم.جایی که میتونست کمک کنه نکرد.دانشجو بودم و چون نسل قدیم بودش،درس کسشعر میدونست.درحالی که بهترین دانشگاه بودم،نه تنها حمایتی نمیکرد،توی یک مشکلی بودم که نیاز به ده تومن داشتم.فقط بخاطر لج بازی باعث شد ،پسرش چند سال حرص و جوش بخوره..اما الان وقتی از همون درسی که کسشعر میدونست ،دارم به خونه کمک میکنم،احساس افتخار میکنم. و میگم که بخشیدمش.ولی همین که اینجا مینویسم یعنی هنوز یادم نرفته.
همش میگم اگه زیر اون فشار درس ول میکردم،چی میشد.؟ خدا رو شکر موندم ،البته رفیق خوبی داشتم.که مبالغی به من میداد که تا امروز هم پس نگرفته.پول کتاب ،پول رفت وآمد اگه کم میوردم یه بیکار الاف بودم .منم برای جبران یکساله به همون مبلغی که رفیقم بهم داده،براش پرتفوی سهام ایجاد کردم،و سودش میاد روش،روز عروسیش میدم بهش..تا حق رفاقت ادا کنم.بعضی وقتها دوستهایی هستند که نعمت هستند.