طرفداری- درست قبل از کریسمس 2016، پائولو دیبالا در فینال سوپرجام ایتالیا یک ضربه پنالتی مقابل میلان از دست داد. چند روز بعد وقتی فیلم گلادیاتور را تماشا میکرد، آن صحنه را هنوز به یاد داشت، بنابراین ایدهای به ذهنش رسید. از آن لحظه به بعد، او گلهای خود را با ساختن ماسکی روی صورتش به کمک انگشت شست و اشاره جشن گرفت. به گفته خودش «این فقط یک خوشحالی گل نیست و پیامی در پس زمینه دارد.»
شما در حال خواندن گزارشی از گاردین هستید: شماره 10 یوونتوس آرام و سنجیده صحبت میکند. پرسشی تکراری در مورد لیونل مسی و کریستیانو رونالدو از او هم مطرح میشود...
من تنها بازیکنی هستم که کنار هر دو نفر در یک رختکن حضور دارم و مردم فقط نوک کوه یخ را میبینند، نه سختکوشی زیر آب را. آنها به خاطر خوش شانسی به این همه افتخارات دست نیافتهاند. میدانم مردم سوال خواهند پرسید ولی باید پاسخ مرا بدانند. چه کسی بهتر است؟ نمیتوانم به این سوال پاسخ بدهم.
درباره باقی چیزها در نهایت شفافیت و صداقت صحبت میکند. او از گرمای جهانی هم گفت: «باید تغییر کنیم؛ این تنها مکانی است که برای زندگی کردن داریم.» همچنین از انتقادات: «ما هم انسان هستیم. شاید 10 کامنت خوب داشته باشی ولی آن موردی که توجهت را جلب میکند، کامنت منفی است ولی حق نداری روی آن تمرکز کنی.» از فوتبال که مترادف با زندگیاش است هم گفت:
خیلی اوقات دوران سختی را پشت سر میگذاری و باید وارد زمین شوی و بجنگی؛ نه فقط در فوتبال، در زندگی هم همین طور است. اتفاقات بد یا لحظات دشوار برای من یا هر شخص دیگری اتفاق میافتد ولی باید به راه خود ادامه بدهیم. باید مثل گلادیاتورها ماسکمان را بزنیم و در تمامی نبردها بجنگیم. این ایدهای بود که قصد انتقال آن را داشتم. مردم هم آن را دوست داشتند و معنایش را درک کردند. این لذتبخش است چون همیشه این طور نیست که تفسیر درستی از پیامهای ما صورت بگیرد.
کراسنیوف دهکدهای در لهستان است که شمار ساکنان آن به 49 نفر میرسد؛ روزگاری پدربزرگ دیبالا در آنجا زندگی میکرد. در طول جنگ جهانی دوم، او را به اردوگاه کار اجباری نازیها فرستادند. پس از آن چیز باقی نمانده بود و بنابراین او به آرژانتین مهاجرت کرد و در مزارع ذرت خوابید. قبل از این که کسی او را پیدا کند، تا پای مرگ پیش رفت. بولسلاف چندان از گذشته خود برای نوه خود نگفت ولی دیبالا دوست دارد چیزهای بیشتری بداند.
دوست دارم ببینم همه چیز از کجا شروع شد. دوست دارم به آنجا بروم، هر چند که دیگر خانوادهای در کار نیست. محله کوچکی است که فقط 8-9 خانه دارد. یکسری خبرنگاران لهستانی باعث برقراری ارتباط میان من و عمهام شدند ولی او هم درگذشت. اقوامی در کانادا دارم که با آنها صحبت کردهام ولی هنوز یکدیگر را ندیدهایم. تلاش کردم پاسپورت لهستانی بگیرم ولی نتوانستیم مدارک پدربزرگم را پیدا کنیم و در عوض از سوی مادرم، پاسپورت ایتالیایی گرفتیم. یکروزی به آنجا خواهم رفت. بیش از ایتالیایی بودن، احساس لهستانی بودن میکنم. از جنبه شخصی، پدرم لهستانیتر بود؛ برادر وسطی من هم دقیقا همین طور است. همه ما مقداری آن نژاد را داریم. شاید کمی خونسردی لهستانی به ما رسیده باشد. در عوض ایتالیاییها احساسیتر هستند.
وقتی دیبالا 4 ساله بود، پدربزرگش جان باخت. 15 ساله که شد، مرگ سراغ پدرش آدولفو آمد. پدرش تا 14 سالگی که پائولو به شهر دیگری نقل مکان کرد، هر روز در سفری 70 کیلومتری او را به زمین تمرین اینستیتوتو در کوردوبا میبرد. وقتی توموری در بدن آدولفو شکل گرفت، پائولو تصمیم گرفت به لاگونا لارگا برگردد.
سن کمی داشتم و شرایط خیلی سخت بود. مادرم خیلی مصیبت کشید، برادرانم هم همین طور. به هر حال با وجود این شرایط باید ادامه میدادیم. اولین نفری نیستم که از آن دوران عبور کرده است و آخرین نفر هم نخواهم بود. متأسفانه این چرخه زندگی است. حالا کسی را داریم که از آن بالا به ما کمک میکند. با خودم گفتم، آن را کنار میگذارم؛ بدین ترتیب که خانوادهام را برای بازی کردن در کوردوبا تنها نخواهم گذاشت. نمیخواستم این طور شود. میتوانستم در شهر خودم به بازی کردن ادامه بدهم ولی دیگر نمیتوانستم آن رویا را دنبال کنم. چه چیزی باعث شد برگردم؟ خانوادهام. آیا فوتبال پناهگاهی برایم بود؟ پناهگاه من خانوادهام بود. زمانی که اینستیتوتو تماس گرفت، رغبتی برای رفتن نداشتم. 15 ساله بودم و نمیتوانستم سختیهایی که بر من میگذشت را پنهان کنم. فوتبال پناهگاهی برای من نبود؛ برگشتم چون به آن علاقه داشتم و خانوادهام مشوق من شدند. وگرنه قصد داشتم آن را کنار بگذارم.
او در 17 سالگی رکورد ماریو کمپس را شکست و به جوانترین گلزن تاریخ اینستیتوتو تبدیل شد. در فصل اول 17 گل زد. در آوریل 2012 پالرمو تماس گرفت. «کاملا از انتخاب خودم اطمینان داشتم.» هر چند خیلی زود اولین درس خود را در فوتبال اروپا گرفت چون اوضاع خوب پیش نرفت و در همان فصل اول سقوط به دسته پایینتر را تجربه کرد. از آنجایی که حق قرارداد او به یک نهاد سرمایه گذار واگذار شده بود، راهی جز انتخاب پالرمو نداشت.
اوضاع کم کم برای من روشن شد. هنوز هم افرادی در آرژانتین مشکلات قانونی دارند. فوتبال به تجارت عظیمی تبدیل شده است. ما درون این کسب و کار هستیم ولی خیلی وقتها کاری از دست ما ساخته نیست. آن زمان سن و سال کمی داشتم. البته که خیلی خوشحال بودم؛ از دسته دو آرژانتین به سری آ تغییر بسیار بزرگی بود. خانوادهام هم آمد و ماجراجویی در پالرمو شروع شد. سال اول خوب پیش نرفت؛ همه چیز برایم تازگی داشت و حقیقتا کار کردن در آن رختکن راحت نبود. ترکیب مسنی داشتیم که وقتی اوضاع بد شد، شرایط را سختتر هم کرد. ما به مشکل خورده بودیم و من هم به عنوان یک بچه، چیزهای زیادی میدیدم. حالا قدردان آن دوران هستم چون آن تجارب به درسی برای من تبدیل شد. اینجا در یوونتوس، همیشه برنده میشوید، درست است؟ همه چیز خوب است. در آنجا برعکس بود ولی فصل دوم خیلی خوب سپری شد. ما قهرمان دسته دوم شدیم و شخصا عملکرد خوبی داشتم.
مائوریتزو زامپارینی، ریاست باشگاه پالرمو، پس از امضای قرارداد با دیبالا، او را «سرخیو آگوئروی جدید» معرفی کرد؛ یکی دیگر از القابی مثل مسی، سیووری و توز.
اگر چنین چیزی را باور کنید، روی شانههایتان سنگینی میکند. ولی همیشه گفتم که نمیخواهم نسخه جدیدی از فرد دیگری باشم. میخواهم مردم بگویند گلها و حرکاتم مثل دیبالا است. مسی، (عمر) سیووری و آگوئرو به دستاوردهای خارق العادهای رسیدند. من هم میخواستم افتخارات خودم را کسب کنم، نه آنها را. انتقاداتی هم وجود داشت چون بیشترین مبلغ تاریخ برای پسری 17 ساله به میزان 8 میلیون یورو هزینه شده بود. در ازای 40 میلیون یورو از پالرمو جدا شدم و وقتی به اینجا رسیدم، اولین چیزی که از خواستند، مبلغ انتقال بود. فکر میکنم حالا دیگر آن مبلغ پرداخت شده باشد... نمیخواهم فشاری که اکنون روی بازیکن وارد است را تصور کنم. البته کمک کننده هم بود. وقتی دیدم نمیتوانم روی آن تمرکز کنم، به آرامش رسیدم.
از 14 سالگی که خانه را ترک کرد تا 21 سالگی که به یوونتوس و تیم ملی رسید، همه چیز خیلی سریع پیش رفت. البته دیبالا از دستاوردهای خود در سطح باشگاهی و ملی راضی نیست و به اهداف بزرگتری فکر میکند. و ناگهان... او 26 ساله شده است.
دیوانه کننده است. مدت زیادی از زمانی که فردی گفت: «پنج بازی دیگر تا انجام دویستمین بازیات برای یوونتوس فاصله داردی» نمیگذرد. پنجمین فصل من بود و به این فکر افتادم که: «ولی من تازه همین دیروز به اینجا آمدم.» اگر همه چیز خوب پیش برود، 10 سال دیگر پیش رو دارم ولی همه چیز خیلی سریع گذشت.
تابستان گذشته شرایط عوض شد. دیبالا در فصل قبل 10 گل زده بود. فقط 5 گل در سری آ، یعنی 5 گل کمتر از کم بازدهترین فصل خودش. بعد پیشنهادهایی از منچستریونایتد و تاتنهام رسید که یوونتوس از آنها استقبال کرد.
به جدایی نزدیک بودم. میدانستم باشگاه هم به این فکر افتاده است. تا آخرین لحظه منتظر بودیم ببینیم چه پیش میآید.
در نهایت دیبالا ماند ولی با اشتیاق خاصی در مورد انگلیس، جایی که ورزشگاههای آن مملو از جمعیت است و عشق به فوتبال وجود دارد، صحبت میکند.
دو سال دیگر از قراردادم باقی مانده است. این مدت کوتاهی نیست ولی طولانی هم نیست. باید ببینیم برنامههای یووه چیست. آیا آنها به جدایی من در پنجره بعدی فکر میکنند یا خواستار ماندن من هستند. تصمیم گیری در این رابطه با باشگاه است. همه چیز ظرف یک ثانیه عوض میشود، بنابراین نمیتوان از هیچ چیز خبر داشت. ولی حالا اینجا هستم، در باشگاهی که رفتار خوبی با من داشته است؛ راضی و راحت هستم. ورود مائورتزیو (ساری) هم کمک کرد. او خواستار ماندن من بود که باعث شد در زمانی که از آینده خبر نداشتیم، قوی باشم. میدانستم میتواند چیزهای جدیدی به من یاد بدهد و کمک کند تا بهترین عملکرد را داشته باشم.
دیبالا 7 پاس گل فرستاده و 11 گل زده است تا عملکردی بهتر از فصل قبل ارائه کرده باشد. حالا چیزی را دارد که بیشتر از همه دوست دارد: «توپ».
بدون آن خسته میشوم. اگر مدت زیادی را بدون ضربه زدن به آن سپری کنم، انگار گم شدهام. خوش شانس هستم که در تیمی حضور دارم که مالکانه بازی میکند، همه از نظر تکنیکی خوب هستند و با حضور بازیکنان زیادی در جلوی زمین، فرصت بسیاری برای رسیدن به توپ وجود دارد. این طور نیست که فکر کنید: «یکی-دو فرصت در بازی خواهم داشت، پس باید خوب کار کنم.» نه، در صورت از دست دادن توپ، آن را پس میگیریم. (میرالم) پیانیچ به تنهایی در هر مسابقه بیش از 120 لمس توپ دارد. بیشتر آنها در نیمه زمین حریف است که یعنی فضای کمتر ولی گزینههای بیشتر. ایدههای ساری به تمامی بازیکنان کمک زیادی میکند. یک ضرب، دو ضرب، حرکات ترکیبی، گردش سریع توپ. از نظر دفاعی، همه چیز مهندسی شده است و هیچ آزادیای وجود ندارد. ولی جلوی دروازه حریف وقت داریم یک هزارم ثانیه فکر کنیم که البته من هم تیمیهایم و حرکاتشان را بر حسب تمریناتی که در طول هفته انجام میدهیم، میشناسم.
پائولو از گسترش فناوری هم گفت که باعث شده است دیگر آن فوتبالیستهای خیابانی نسلهای گذشته را نبینیم و حالا همه چیز ساختارمند شده است.
با بالا رفتن سن و پیدا کردن دید جدیتری به فوتبال از جنبهای حرفهای، متوجه میشوی که از بخشی از جوانب بازی غافل شدهای. گاهی با مربیانی مواجه میشوی که تو را آزاد میگذارند. این برای مهاجمان بهترین شرایط است و من هنوز تلاش میکنم مثل همیشه با توپ کار کنم. هرگز نباید فراموش کنیم که این هم یک بازی است و ما در کودکی برای خوش گذرانی آن را بازی میکردیم. ما این طور شروع کردیم و چنین شخصیتی داریم. همه ما کودک درون داریم که هرگز نباید از آن غافل شویم.