روزی مردی در چنگال عقابی گیر افتاده بود اما خرسی به کمک او شتافت و حواس عقاب را پرت کرد بنابراین مرد فرصت یافت به عقاب شلیک کند
عقاب در هنگام جون دادن مرد را نفرین کرد و گفت امیدوارم توسط این خرس کشته بشی
چوپانی که صدای عقاب را شنیده بود به پیش مرد آمد و در گوش او گفت: از این خرس دوری کن ممکنه کار دستت بده
سپس مرد سیلی محکمی بر دهان چوپان زد و گفت: مگر نمیدانی در گوشی صحبت کردن کار شیطان است ملعون؟
چوپان پوزخندی زد و گفت خواهیم دید
روزی گربهای به مرد حمله کرد و خرس به قصد کمک به مرد شتافت اما اشتباهی پنجه هایش را به لباس مرد کشید و لباس او پاره شد
مرد که از دور چوپان را میدید گفت: خخخخخخ دیگه نمردم فقط لباسم پاره شد
سپس چوپان پوزخندی زد و گفت: هنوز که خرس حرکتی انجام نداده این پنجه های گربه بود خرس که پنجه نداره!!!!
در همین لحظه مرد استرس شدیدی گرفت و به همین دلیل سکته زد و درگذشت.
در نهایت حکیمی بر روی سنگ قبر او نوشت: خرس او را نکشت، اما وعده کشته شدن وی توسط خرس او را کشت...
پند اخلاقی: نتیجه میگیریم به حرف گربه سیاه بارون نمیباره چون عقاب و چوپان میگفتن تو توسط خرس کشته میشی اما آن مرد توسط وعده کشته شدنش توسط خرش کشته شد نه به وسیلهی خود خرس..
#کمدی_درام
#اکشن