arthur schopاپولیت جوانی در بستر مرگ می باشد وی تماما ب دیوار اتاقش خیره می شود و درجایی از اندیشه هایشان گمان دارد میتواند دنیا را با عقایدش دگرگون سازد اپولیت جوان تصور دارد میتواند با اعمال و گفتارش مردم را شیفته ی خود سازد ولی صد افسوس ک ن مجالی برای اینکار دارد نه توانایی ان. را در کل کتاب خود را در جایگاه پرنس مشکین تصور میکنم حتی گاهی ارزوی مشکین بودن را دارم ولی خود ب خوبی میدانم شباهت انکارنشدنی با اپولیت دارم تنها با تفاوت ک وی مرگ خود را نزدیک میبیند وبرای تفکرش تلاش میکند ولی من حتی شجاعت عمل ب خود حقیقی ام را هم ندارم
این رو بعد خواندن کتاب ابله برای خودم نوشتم واقعا کتاب معرکه ای هست