مطلب ارسالی کاربران
فوتبال در خاورمیانه به زودی
روزی شیخ سالخورده ای با مُریدش از دِه راه افتادند بروند شهر. مقداری راه که رفتند یک نعل پیدا کردند. شیخ به مریدش گفت: نعل را بردار که به کار می خورد. مرید جواب داد: این نعل آهنی به زحمت برداشتنش نمی ارزد.
شیخ خودش نعل را برداشت و توی جیبش گذاشت. وقتی به آبادی وسط راه رسیدند نعل را به یک نعل فروش فروختند و با پولش مقداری گیلاس خریدند و به راه خودشان ادامه دادند تا به صحرا رسیدند.
در صحرا آب نبود و مرید داشت از تشنگی هلاک می شد. شیخ که جلوتر از مرید می رفت یکی از گیلاسها را به زمین انداخت. مرید دولا شد و گیلاس را از زمین برداشت. چند قدم دیگر که رفتند شیخ دوباره یک دانه گیلاس به زمین انداخت و باز مرید گیلاس را برداشت و خورد.
خلاصه تا به آب و آبادی رسیدند هر چند قدمی که می رفتند شیخ یک دانه از گیلاسها را به زمین انداخت و مرید هم آن را بر می داشت و می خورد. آخر کار شیخ رو کرد به مریدش و گفت:
یادت هست که گفتم آن نعل را بردار، گفتی به زحمتش نمی ارزد؟ مرید گفت: نه یادم نیست، ها ها ها کیر شدی یا شیخ!؟
شیخ گفت:
تو به کصِ چروکِ عمه پتیارت خندیدی که یادت نیست، دیدی که من آن را برداشتم و با پولش گیلاس خریدم؛ اما یکجا ندادمت. برای اینکه مطلب خوب متوجه بشوی و کونت پاره شود، گیلاسها سی و هفت دانه بود و تو سی و هفت بار به مانند کیرِ بعد از جق خم شدی و به خودت زحمت دادی و آنها را از زمین برداشتی؛ اما یک بار به کون گشادت زحمت ندادی که نعل را برداری بدان:
" هر چیز که خوار آید، یک روز به کار آید..."
مرید حسابی در فکر فرو رفت و ناگهان به طرز برق آسایی به پشت شیخ پرید و خشتک شیخ پاره نمود و کیر سی سانتی کُلُفتِ سیاهش را دم سوراخ شیخ قرار داد و گفت :یا شیخ، من نیز میخواهم به تو ضرب المثلی بیاموزم و گفت :
"سن که رد شد از پنجاه فشار میاد به چند جا
فشار میاد به رونت کیر میکنن تو کونت
با سرفه های موذی پشت سر هم ميگوزی
ميگی دارم می ميرم مُرید ميگه به كيرم"
و سپس شیخ را به سی و هفت روش (ده روش سامورایی، هشت روش وایکینگی، دوازده روش مغولی، پنج روش ممکن و دو روش غیر ممکن) سخت بگایید و همه هسته گیلاس ها را در ماتحتش فُروو بنمود تا دیگر برای فهماندن یک مطلب اینهمه کیری کاری در نیاورد!
پند داستان :"کیری کاری در نیاورید"