طرفداری- اگر پل اسکولز خودنمایی یا شخصیت تیری آنری یا دیوید بکام را داشت، ستاره بزرگتری نسبت به او در کره خاکی وجود نداشت. از بزرگان فوتبال بپرسید. به بارسلونا بروید و با ژاویها و اینیستاها حرف بزنید. با زیدان و پاتریک ویرا صحبت کنید. یا جستجویی آنلاین در مورد نظرات این افراد داشته باشید. همه آنها میگویند سختترین و شایسته احترامترین حریف آنها در لیگ برتر، پل اسکولز بود. او جزو سه بازیکن برتر همه افراد است. پل به معنای واقعی شگفت انگیز بود.
وقتی فرصت رأی دادن برای جوایزی مثل بهترین بازیکن سال میرسید، همیشه به خاطر سکوت خودش نادیده گرفته می شد. اما میخواهم برای شما از جایگاه او در منچستریونایتد بگویم. بهترین تکلزن نبود و اغلب در تمرینات، روی بازیکنان خطا میکرد. ولی هرگز کسی حرفی به او نزد. اگر کسی کارهای اسکولزی را انجام میداد، بدترین برخوردها با او صورت میگرفت. ولی انگار محبوب بودن و مورد احترام بودن برایش عادی است. وقتی از زمین اخراج میشد، این مسئله چندان اهمیتی نداشت. در یک بازی خارج از خانه مقابل اینتر، پس از گذشت 10 دقیقه از بازی اخراج شد ولی با خودمان فکر میکردیم... اشکالی ندارد چون اسکولزی بارها ناجی ما شد. برای سرمربی هم همین طور بود. او اشتباهات هیچکسی را به اندازه اسکولزی نادیده نمیگرفت.
به خاطر این بود که پل اسکولز، بهترین بازیکنی بود که برای منچستریونایتد بازی کرد. بازی کردن کنار او یک رویا بود. واقعا بازیکن بسیار بسیار بزرگی بود. کارهایش به دور از هیاهو ولی منحصر به فرد بودند.
مردم در مورد یکی از مشخصات او صحبت میکنند: پاس های بلند قطری از یک نیمه زمین به نیمه دیگر آن. بله، خیلی از بازیکنها میتوانند به نوعی این کار را انجام بدهند. خیلیها میتوانند توپ را از راست به چپ یا چپ به راست منتقل کنند. ولی عده کمی هستند که همزمان با انجام دادن این کار، دو-سه مدافع را از جریان بازی خارج کنند! اسکولزی مدام چنین کاری میکرد. او هرگز پاس کم خطر را انتخاب نمیکرد. همیشه پاسی میفرستاد که مدافع حریف را اذیت کند، او را از جریان بازی خارج کند، وینگرمان را رو به روی دروازه قرار دهد یا موقعیتی برای ارسال توپ به درون محوطه جریمه فراهم کند. مردم از ژابی آلونسو، آندرهآ پیرلو و تونی کروس میگویند. بله، همه اینها پاسورهای خیلی خوبی هستند و میتوانند چنین پاسی بفرستند. ولی آنها توپ را به طرفی از بازیکن که خطر کمتری دارد میفرستند. آنها اغلب اوقات چنین پاسهایی و با دقت پل اسکولز ارسال نمیکنند. او یک انسان مسیریاب است! اسکولزی میتوانست در تمرینات از فاصله 30 متری، گلی باورنکردنی بزند. فقط به یکسری از آثار هنریاش در یوتیوب نگاهی بیاندازید.
او همیشه در دسترس بود و توپ میخواست. فرقی نمیکرد نتیجه چند-چند است؛ هیچگاه از توپ گرفتن هراسی نداشت. برای من که یک مدافع میانی بودم، همیشه گزینهای برای پاس فرستادن بود، حتی اگر تحت فشار قرار داشت. نمیتوان روی چنین بازیکنی قیمت گذاشت. او در عین حال گلهای مهمی هم به ثمر رساند. همه این کارها را در سکوت و بی نقص انجام داد.
بازیکنی ندیدهام که به اندازه او از استعدادی ذاتی برخوردار باشد. میتوانستید این را در پیش فصل که همه ما یک ماه، شش هفته یا همین حوالی از تمرینات دور بودیم، ببینید. برای ما عادی بود که به مدتی زمان نیاز داشته باشیم تا دوباره ریتم خودمان را پیدا کنیم و بتوانیم مثل گذشته پاس بفرستیم یا شوت بزنیم. اما اسکولزی این طور نبود. او همیشه در همان روز اول تمرینات، بهترین بازیکن تیم بود؛ آن هم در حالی که در طول تابستان اصلا به توپی ضربه نزده بود! شاید کمی شتاب لازم را نداشت ولی تکنیک و لمس توپش، درست مثل روز قبل از رفتن به تعطیلات بود.
اسکولز پس از خداحافظی کردن، برگشت و چند روزی با ما تمرین کرد. تا زمانی که قبل از یک بازی مقابل سیتی او را در اتوبوس تیم دیدیم، خبر نداشتیم که برگشته است. گفتم: «اینجا چیکار میکنی؟» جواب داد: «میام که بازی رو ببینم» گفتم: «که این طور، خوبه.» در رختکن، سرمربی ترکیب تیم را اعلام کرد... اسکولزی جزو نیمکت نشینها بود. خبری فوق العاده! اسکولزی برگشته است! هفت-هشت ماه بازی نکرده بود ولی به محض برگشت به تمرینات، دوباره بهترین بازیکن تمرین بود! عجیب بود چون به سرعت به فرم قبلی خودش برگشت.
به یاد دارم پس از این که گل میزد، کل زمین را میدویدم تا با او به شادی بپردازم و بگویم: «واقعا لذتبخشه. به بازی کردن در یک زمین کنار تو افتخار میکنم.» قبلا این حرفها را به گیگزی هم میزدم. واقعا همین طور بود. این دو نفر، غیر ممکن را ممکن میکردند و به آن میخندیدند! اگر من یا هر کس دیگری بودیم، فریاد میزدیم و شادی میکردیم ولی او آنقدر عادی بر میگشت که انگار کار خاصی انجام نداده است.
مردم اسکولزی را درک نکردند. تصور میکردند او نجیب است ولی شاید یکی از با نفوذترین افرادی بود که در دنیای فوتبال دیدم. پل، آدمی نیست که نظرش را ابراز کند ولی هر از گاهی عقایدش را مطرح میکند. آن هم خیلی خشک و صریح. هرگز فکر نمیکردم او را در تلویزیون ببینم ولی وقتی در اواخر سال 2014 در شبکه اسکای حاضر شد، با خودم گفتم: «عجیبه، میتونه از خجالت چند نفر در بیاد». همین کار را هم کرد. او از آرسنال گفت، جک ویلشر را مورد انتقاد قرار داد و البته از ما هم انتقاد میکرد. با هم به تماشای برنامههایش مینشستیم و همه بچهها میخندیدند. چه کار دیگری از دستمان بر میآمد؟ چیزی نبود که انتظارش را نداشته باشیم. اسکولزی انسان راستگویی است و هر عقیدهای که داشت را بیان کرد. نمیتوانستیم گله کنیم چون بیراه نمیگفت. باید حرفهایش را که از سر صداقت بود، میپذیرفتیم.