مطلب ارسالی کاربران
کالیگولا ;یه نمایشنامه جذاب
مرگ دروسیلا خواهر و در عین حال معشوقهی کالیگولا، باعث میشود کالیگولا به نوعی آگاهی از مرگ برسد، به این مضمون که انسانها میمیرند بدون این که خوشبخت باشند. تعجب او از این است که چگونه مردم واقعیت مرگ را درک نمیکنند و به قول هلیکون: این چیزی نیست که مانع ناهار خوردن آنها بشود. از نظر کالیگولا، هر چه در آسمان است، جز پوچی نیست، پس او نیز، پوچی را به زمین هدیه میکند، و این از نظر او یعنی آزادی. کالیگولا در پی ناممکن میرود. میگوید: دنیا به این صورت که ساخته شدهاست قابل تحمل نیست. برای همین است که من احتیاج به ماه دارم، یا به خوشبختی، یا به عمر ابدی، به چیزی که شاید دیوانگی باشد اما مال این دنیا نباشد. پس شروع میکند به تهیهی فهرستی از کسانی که باید اعدام شوند، بدون اینکه ترتیب آن اهمیتی داشته باشد. کالیگولا به سبب این اعدامها، پسران را با مرگ پدر و پدران را با مرگ فرزندانشان، به حقیقت مرگ آشنا میسازد. رفاه و ثروت را از رومیان میگیرد، فاحشهخانه را گسترش میدهد و به زنان بزرگزادگان تجاوز میکند. حکومت تشویش و دلهره و ظلم به این ترتیب سه سال ادامه مییابد تا درباریان و نزدیکان امپراتور توطئه میچینند و در نهایت کالیگولا را به قتل میرسانند. بیشک آخرین جملهی نمایشنامه بسیار تاثیرگذار است. آینه میشکند، همدستان اسلحه به دست، از هر طرفی میآیند و ضربه میزنند و کالیگولا در میان سکسکه و نفسهای بریده، خندهکنان فریاد میزند: هنوز زندهام!
در دیالوگهای نمایشنامه، کم نیستند گزارههای فلسفی و نتیجهگیریهایی که خاص آلبر کامو و تفکر حاکم بر آن دورهی فرانسه است. کالیگولا را به مثابهی نقد نظامهای توتالیتر و گاه نازیسم دانستهاند.
کامو خود میگوید: كالیگولا مردی است كه شور زندگی او را تا جنون تخریب پیش میراند. مردی كه از بس به اندیشه خود وفادار است، وفاداری به انسان را از یاد میبرد. كالیگولا همهی ارزشها را مردود میشمارد. اما اگر حقیقت او در انكار خدایان است، خطای او در انكار انسان است. این را ندانسته است كه چون همهچیز را نابود كند ناچار در آخر خود را نابود خواهد كرد. این سرگذشت انسانیترین و فجیعترین اشتباهات است.
یه نمایشنامه خیلی قوی و پرکشش .اگه اهل نمایشنامه خوندن هستین شدیدا پیشنهاد میکنم.