در مطالب قبلی اشاره شد که استفاده از مربیان داخلی برای تیمهای مطرح ایران نه یک گزینه ایدهآل، که یک گزینه منطقی و بهینه است. اگرچه قیمت بعضی مربیان داخلی هم کم نیست اما حداقل با نوسانات قیمت ارز، مبلغ ریالی قرارداد افزایش پیدا نکرده و برای انتقال این مبالغ هم مشکلی وجود ندارد.
در هفته گذشته و پس از قطع همکاری استقلال با استراماچونی و پرسپولیس با کالدرون، فرهاد مجیدی و یحیی گلمحمدی هدایت سرخابیهای پایتخت را به عهده گرفتند و این "ایرانیزه شدن" تقریباً اجباری نیمکتهای دو باشگاه میتواند سرآغاز دوران جدیدی برای این دو باشگاه و مربیان جوانشان باشد. شروع یک قمار بزرگ که هم میتواند آیندهای درخشان بسازد و هم یک کابوس ترسناک.
از یحیی شروع میکنیم، مدافع خوش فکر سالهای دور و مربی آرام و بااستعداد فعلی. گل محمدی که قبلاً هم یک نیم فصل را روی نیمکت پرسپولیس تجربه کرده بود و نتوانسته بود با یکی از پرحاشیهترین پرسپولیسهای سالیان اخیر موفقیتی کسب کند، از نفت تهران و ذوب آهن تیمهای خوب و هماهنگی ساخت و دو قهرمانی جام حذفی پیاپی را با ذوب آهن به دست آورد. تراکتور اما مقصد خوبی برای یحیی نبود و پس از نتایج ضعیف با پرشورهای تبریزی از سمت خود برکنار شد. اما پدیده یا همان شهر خوردرو همان جایی بود که یحیی میخواست. گل محمدی از تیم مشهدی یک تیم هماهنگ و زهردار ساخت و همین نتایج دوباره نام او را برای هدایت پرسپولیس (و البته تیم ملی) مطرح ساخت.
شاید اکثر طرفداران پرسپولیس با این موضوع موافق باشند که از بین گزینههای داخلی، یحیی گل محمدی بهترین فرد برای هدایت سرخپوشان است. سرمربی موفقی که کم کم به اوج پختگی برای نشستن بر روی نیمکتهای بزرگ میرسد (آنچه که در تجربه قبلیاش در پرسپولیس کم داشت). اما او بهتر از هر کسی میداند که چه وظیفه سختی را به عهده گرفته و قدم در چه راهی گذاشته است. یحیی تیم صدرنشین نیم فصل را از کالدرون تحویل گرفته و باید با تیمی که سه فصل قبل هم با برانکو قهرمان شده، نتیجه بگیرد. توقعات از یحیی بالاست و صبر هواداران کم. ابزارهای یحیی البته بد نیستند اما او فرصت زیادی هم برای پیادهسازی تفکراتش ندارد و نیم فصل دوم به زودی آغاز خواهد شد.
در سوی دیگر اما فرهاد مجیدی قرار دارد. یکی از محبوبترین چهرههای استقلالی که در هفتههای پایانی فصل قبل و پس از برکناری شفر از استقلال، تا حدی توانست این تیم را جمع و جور کرده و نتایج قابل قبول بگیرد. فرهاد اما در ابتدای فصل جاری جایش را به استراماچونی داد و خود هدایت تیم ملی امید را به عهده گرفت. دوران حضور مجیدی در تیم امید کوتاه بود و بی سرانجام و اختلافات او با حمید استیلی منجر به استعفا و جدایی او از امیدها شد. پس از کش و قوسها و کشمکشهای فراوان باشگاه استقلال با استراماچونی، در نهایت مدیران استقلال، فرهاد مجیدی را جایگزین مربی ایتالیایی کردند تا مرد محبوب آبیها خیلی زود به نیمکت این تیم بازگردد.
مجیدی حالا وارث تیم آماده و جذاب استراماچونی شده و وظیفه دارد تیم را به همان کیفیت قبلی بازگرداند. به نظر نمیرسد او (حداقل در کوتاه مدت) قصد ایجاد تغییرات بنیادین در استراتژی و تاکتیکهای استقلال استراماچونی داشته باشد که چنین رویهای هم کاملا منطقی به نظر میرسد. با اینحال و با وجود محبوبیت فراوان مجیدی، طرفداران استقلال هنوز بابت جدایی نابهنگام سرمربی ایتالیایی خشمگینند و شاید آتش این خشم (در صورت کسب چند نتیجه ضعیف) حتی دامن فرهاد را هم بگیرد. قطعاً مجیدی سرگذشت علیرضا منصوریان را در استقلال به خاطر دارد. با این وجود باز هم میتوان نسبت به موفقیت فرهاد مجیدی در استقلال امیدوار بود و در صورت کسب نتایج لازم در هفتههای اول، احتمال بازگشت به روزهای خوب با استراماچونی وجود دارد.
هر دو مربی جوانند (فرهاد کمی جوانتر) و آیندهدار. هر دو از میانه فصل هدایت این دو باشگاه پرطرفدار و پرحاشیه را بدست آوردهاند و نیاز به زمان دارند. هردو از بازیکنان باشگاههایشان بودهاند و با فضای کار در این باشگاهها آشنا. باید صبر کرد و فرصت داد و دید آینده مربیگری این دو به کجا خواهد رسید؟ آیندهای که در صورت کسب موفقیت حتی میتواند با نیمکت تیم ملی هم پیوند بخورد.
پی نوشت: پس از مثلث کیروش- برانکو- شفر به ویلموتس- کالدرون- استراماچونی رسیدیم و حالا با خداحافظی (بخوانید فرار) مربیان خارجی، دو ضلع از این سه ضلع خالی شده با یحیی و فرهاد پر شده و بیصبرانه منتظریم تا ببینیم ضلع سوم با چه نامی پر خواهد شد؟