طرفداری- به مناسبت تولد سرمربی سابق شیاطین سرخ، نگاهی متفاوت به دوران حضورش در منچستریونایتد انداخته ایم.
برای نوشتن راجع به سر الکس فرگوسن هراس زیادی داشتم چرا که شاید کلمات نتوانند پیر مرد اسکاتلندی را توضیف کنند اما گذر از چنین روزی بسیار دشوار است.
5 نوامبر 1986 را باید با قلم قرمز نوشت. روزی که یک مربی جوان با وعده ای عجیب پا در قلمرو شیاطین گذاشته بود. انتخابش به عنوان سرمربی منچستریوناید در آن زمان همانطوری هم مورد انتقاد بود ولی او برای شروع داستان عاشقانه خود با منچستریونایتد، قولی عجیب داد:
قول خواهم داد که در تعداد قهرمانیها به لیورپول برسیم.
6 سال بعد، اولین لیگ خود با قرمزها را برده بود و طی ده سال بعدش هم، 8 بار فاتح لیگ شده بود. کسی چیزی نمی توانست بگوید چون چیزی برای گفتن باقی نمانده بود. فقط باید تیم تماشایی او را تماشا میکرد. گاهی هواداران منچستریوناید آبی به صورت خود میزدند اما هر بار که چشم هایشان را میبستند، آرزو میکردند همه چیز یک رویا نباشد و اگر رویا است، هرگز از آن بیدار نشوند. اما نه آن قهرمانیها رویا بود و نه پنج قهرمانی بعدی اش که طی سالهای باقی مانده به دست آمد. هرچقدر در این مورد اطمینان دارم اما هنوز درمورد اینکه فرگوسن یک جادوگر بود یا فراتر از آن شک دارم. پیرمرد به قولش عمل کرده بود. اولدترافورد هرچقدر برای حریفانش ترسناک بود، برای هواداران به سرزمین رویاها تبدیل شده بود. فرگی به همراه تیمش دوبار هم فاتح لیگ قهرمانان اروپا شد. همیشه در افسانههای قدیمی و باستانی اعتقادی عجیب وجود داشت و آن این بود که افرادی که شخصیت و خصوصیات یک رهبر را داشتند، از همان بچگی آن را بروز میدادند. الکس فرگوسن اما دقیقا تضاد این حرف بود. به گفته خودش پسری آرام که از دل محله گووان شهر گلاسکو پادشاهی خود را به پا کرده بود، کم کم و به مرور زمان دچار دگرگونی شخصیتی شده بود. شاید اگر هرکس از دوستان و خانواده اش او را میدید تصوری یکسان از او داشتند ولی خودش میدانست فردی که لب خط ایستاده با فردی که در زندگی شخصی در کنار خانواده خود وقت میگذراند و لبخند میزند، زمین تا آسمان فرق دارد.
جملات او آنقدر زیبا بود که می توان از روی آن یک کتاب نوشت. کتابی که اسم آن را "راههای رسیدن به قله جهان" نامید. کتابی که شاید از هر جمله اش بتوان الهام گرفت. درست مثل فرگی که حتی در لبه پرتگاه هم برای شاگردانش الهام بخش بود. درست مثل فینال لیگ قهرمانان برابر بایرن مونیخ که نیمه ای از لشکرش در باتلاق فرو رفته بود ولی او هنوز بیرون مانده بود تا این جملات را بین دو نیمه به شاگردانش بگوید:
اگر شکست بخوريد، در پايان مسابقه تنها چند سانتي متر با جام فاصله داريد در حالي که نمیتوانيد آن را لمس کنيد. برای بيشتر شما اين بهترين فرصت است. اگر تمام تلاش تان را نکرديد، بهتر است به رختکن برنگرديد!
بعد از این و درنیمه دوم یکی از ماندگارترین صحنههای تاریخ فوتبال رقم خورد. جایی که خاکسترهایی که از منچستریونایتد تا دقایق پایانی به جا مانده بود، همانند یک قفنوس به پرواز در آمد و حریف آلمانی را در آتش خود سوزاند.
درمورد سرالکس فرگوسن حرف زیاد است ولی دلمان نه برای 13 قهرمانی لیگ برترش، نه 2 لیگ قهرمانانش، نه هیچ جام دیگری از او، نه آن اشارههای معروف به ساعت خود، نه فرگی تایم هایش، نه مصاحبههای گاهی تند و گاهی جذابش و نه برای تیمش آنقدرها هم تنگ نشده است بلکه دلمان گاهی برای عشق و وفاداری اش نسبت به منچستریونایتد پر میکشد. عشقی که بر خلاف صحبت رسانهها فقط 27 سال نبود. او هنوز هم عاشق است. عاشقی که در روزهای سخت معشوقه اش هنوز هم در تک تک لحظات در کنار آن ایستاده است. شاید حالا وقت آن باشد روزی را جشن بگیریم که مردی به دنیا آمد که تبدیل به تنها فرشته ای شد که در قلمرو شیطان پا گذاشته و شیطان را به تعظیم خود در آورده است.
تولدت مبارک سر الکس فرگوسن