شب است و چهره ی میهن سیاهه
نشستن در سیاهی ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم
که هرکه عاشقه پایش به راهه
برادر بیقراره، برادر شعله واره، برادر دشت سینه اش لاله زاره
شب و دریای خوف انگیز و طوفان
من و اندیشه های پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور
که خون می بارد از دلهای سوزان
برادر نوجوونه، برادر غرق خونه، برادر کاکلش آتشفشونه
تو که با عاشقان دردآشنایی
تو که همرزم و هم زنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار
بزن شیپور صبح روشنایی
برادر، دشمنم خونخواره امشب
هوای خانه ظلمت باره امشب
چراغی بر سر راهم بگیرید
که دیو شهر شب بیداره امشب
شب است و مادران شهر غمناک
هزاران گل شکفت و خفت بر خاک
عزیزم داغدارم، دست واکن
به پا کن بیرق صبح طربناک
به عهد شب نظربین ها وفا کن
برادرهای عاشق را صدا کن
بزن بر سینه ی شب تیری از نور
گل خورشید را مهمان ما کن
به سیل صبح خواهان راه بستند
هزاران سینه و سر را شکستند
ولی مردم گرفته دست در دست
ز چنگ دیو مردم خوار رستند