مطلب ارسالی کاربران
فرض کن..!
امیر علی بنی اسدی
فرض کن زورت از همخونه ایت زیادتر باشه. فرض کن یه شب سر یه موضوعی بهت اعتراض کنه، تو هم بگیری لت و پارش کنی.
فرض کن اونم خفه خون گرفت رفت تو اطاقش خوابید. فرض کن تو هم یکی دو ساعت اول شب خیلی به خودت غره شدی که چطور ادبش کردی، چطور روش را کم کردی.
میدونی اشکال کار کجاست؟ اشکال اونجاست که بالاخره شب میگذره، صبح میشه، مجبوری سر صبحانه بشینی جلوی اونی که کتک زدی. بعد ناهار و شام، بعد آخر هفته، بعد شب عید، روت تو روی همخونه اته. نه اون جایی میره نه تو. بعد این وسطا مریض میشی و بهش نیاز پیدا میکنی ولی تنها میمونی. بعد ماهها و سالها میگذره و همخونه ای یادش نمیره چه کردی.
یه موقع هم میرسه خبرش همه جا میپیچه. کم کم در و همسایه خبردار میشن. تو خیابون به هم نشونت میدن. بدنامی یقه ات را میگیره، دست از سرت بر نمیداره. یه روز میرسه که بچه هات هم از اینکه اسمت روشونه خجالت میکشن. یه روز میرسه که میفهمی همخونه ای حق داشت اعتراض کنه، تو حق نداشتی زور بگی.
یه روز پشیمون میشی، بدجور.