صداوسیما در گزارش 20:30 به نقد کافهها پرداخته و نشان میدهد که به زودی باید منتظر دور جدید محدودیتها در این بخش بود. چراکه عموما شیوه آنها ابتدا تولید همین گزارشهای سفارشی و زمینه چینی است. در مرحله بعد قهرمانانی از نهادهای مختلف وارد شده تا نقش خود را در بستن و محدود کردنها ایفا کنند.
نکته اما همان اختلاف نظر همیشگی است که نمودش در تمام انتخاباتها به رای گذاشته میشود. نکته به رسمیت نشناختن «سبک زندگی» آحاد جامعه است.
کارشناس بینام ۲۰:۳۰ جملاتش را با این سئوال آغاز و کافه گردی را با «ولگردی» هم تراز کرده میپرسد: «ما باید ببینیم، این کافه گردی و پاساژگردی و وبگردی و ولگردی و هرگردی دیگه ای به سلامت جسم و روان ما کمک میکند یا نه.»
سراسر گزارش در نقد کافه هاست. مشتریانش را افراد 13 سال به بالا معرفی می کند. افراد انتخاب شده در گزارش با تتوهای مختلف و در حال سیگار کشیدن نشان داده میشوند و حتی سعی شده به کسانی که در این امر سرمایهگذاری می کنند هم تیری پرتاب شود.
کارشناس برنامه میگوید «ما 37 سازمان برای تعین سیاستهای فرهنگی و اوقات فراغت دارم و وقتی آنها برای اینها برنامه ندارند، شهر و روابط زیرپوست شهر تعیین کننده وقت آزاد افراد میشود.» آنچه کارشناس برنامه نمیفهمد (یا دوست ندارد بفهمد) این است که اساسا جوانها سالهاست به دنبال این هستند که شما برایشان برنامهریزی نکنید. از نگاه برنامهسازان (که حتما باید این برنامه را قطعهای کوچک از پازلی بزرگ ارزیابیاش کرد) تنها یک سبکزندگی قابل تایید است. جوانهایی که اوقات فراغتشان را به ورزش یا هیاتهای مذهبی میگذرانند.
از نگاه این افراد، هیچ عملی غیر از هیات رفتن و یا ورزش کردن و یا پای منبر این و آن نشستن، گذراندن اوقات فراغت به حساب نمیآید. به جمله کارشناس دقت کنید که میگفت: «باید ببینیم این ولگردی کافهگردی آیا به سلامت جسم و روان ما کمک میکند یا نه؟» نکته اینجاست که تفکری که بهدنبال «یکسانسازی جامعه» است، هنوز نمیخواهد تفاوتها را بپذیرد.
اما اشتباه نکنید که فکر کنید این عدم پذیرش همیشگی و در همه حال اتفاق میافتد. آنها یک استثنائات بزرگ در این قاعده کلی دارند. این استثنائات به زمان حضور در راه پیماییها و انتخابات باز میگردد. مثلا برای بد بودن وجهه کافهها فردی را با تتوهای روی دستش نشان میدهند، اما در زمان انتخابات تتلو را کنار نامزد انتخاباتی خود نشانده و حتی راجع به تتوهای دستش هم با همدلی گفتگو میکنند.
بعد از شکست در انتخابات سال 96 قالیباف نامهای به جوانان اصولگرا نوشت و در آن دو سوال مهم مطرح کرد که یکی از آنها این بود: «چگونه میتوان بدون چشمپوشی از آرمانها با واقعیتِ تغییرِ سبکِ زندگیِ طبقة متوسط کنار آمد؟»
واقعیت این است که آنها هرگز نمیتوانند با واقعیت سبک زندگی طبقه متوسط کنار بیایند. ژستهای شب انتخاباتی شان هم آنقدر سطحی و دم دستی شده که به ضد خود بدل شده است. نمونه روشن آن هم ماجرای تتلو گیت بود. زمانی که دیدار تتلو و رئیسی برگزار شد، و او در صدر مجلس خبرگزاری فارس نشست، بزرگان انتخاباتی جریان اصولگرایی در مقابل انتقادهای بدنه خود میگفتند: «پرسش این نیست که چرا تتلو و رییسی با هم دیدار کردند، پرسش این است که چرا تا این حد دیر این اقدام ها انجام میشود.»
فلذا آنها حتی در مقام حرف هم نمی توانند بیش از حدفاصل زمان های انتخاباتی و یا راهپیمایی های سراسری سبک زندگی مردم را به رسمیت بشناسند. تمام این اختلافات بر همین مبناست و سرانجامش روشن است. هیچ حکومتی قادر به کنترل و یکدست کردن جامعه از هیچ سمت و سویی نیست. این عمل نه با فطرت آدمی سازگار است، نه اسلامی و نه حتی قرابتی با آرمانهای انقلاب 57 دارد.