این یادداشت نوشته خودم هست اما نه بر اساس استدلال های شخصی خودم; بلکه بر اساس پژوهش ها و نوشته های عبدالحسین زرین کوب,ولسکی,شیپمن,شان و...
بعد از حمله اسکندر مقدونی به هخامنشیان و شکست خوردن و برچیده شدن بساط حکومت این سلسله, حکومت سلوکیان یونانی ها در ایران شروع به حکومت کرد.
در طول این مدت در گوشه کنار ایران شورش های مختلفی خصوصا در مناطق مرزی ایران شکل می گرفت و در کل مردم در ایران از حکومت سلوکیان چندان راضی به نظر نمی رسیدن. تا اینکه بالاخره یکی از این شورش ها از طرف پارت ها و دو برادر به نام های اشک و تیرداد به نتیجه رسید و حاکم پارت به نام آندرو گوراس که به دنبال استقلال هم بود و از این جهت با پادشاه سلوکیان اختلافاتی هم داشت به دست این دو برادر به قتل رسید و ایالت پارت به دست این دو برادر افتاد و تقریبا همین روزها بود که حکومت اشکانیان با هدف جمع کردن بساط سلوکیان در ایران تشکیل شد. تا اینا هدف از تشکیل اشکانیان منطقی به نظر می رسه.
اتفاقی که اینجا شروع نابودی سلوکیان در ایران رو رقم زد همون عاملی بود که در پایان باعث نابودی خود اشکانیان شد(اختلافات داخلی و قدرت طلبی).
جنگ های اشکانیان همینطور ادامه پیدا می کنه تا اینکه مهرداد اول از راه میرسه و بعد از تصرف باختر برای ایجاد حاشیه امنیت اطراف ایالت پارت, ماد و بین النهرین و سلوکیه رو هم تصرف می کنه و بساط سلوکیان رو در ایران جمع می کنه و امپراتوری اشکانیان رو بنا می کنه.
پادشاهان دیگری هم بعد از مهرداد اول حکومت اشکانیان رو هدایت می کنن و در این مدت با شورش های متعددی دست و پنجه نرم می کنن. این شورش ها وضعیت حکومت اشکانیان رو با روزهای تاریکی در دوران اردوان اول هم که برادر مهرداد اول هم بود روبرو می کنه.
تا اینکه در این مقطع حساس مهرداد دوم از راه می رسه و تمامی این شورش ها رو سرکوب می کنه.از جمله شورش سکاها از شمال و شرق ایران و شورش اقوام هون و همیطور شورشی که در بابل علیه سردار تندخوی اشکانی که با سکاها هم برخورد تندی از قبل داشته بود و در بابل ها رضایت مردم رو به همراه نداشت اتفاق افتاده بود.
در این دوره سلسله ی اشکانیان که دوران خوبی رو هم نمی گذروند به اوج خودش بر می گرده.
ادامه در بخش بعدی
منبع: کتاب تاریخ سیاسی اشکانیان