عارف یه بار پسرم داشت بازی میکرد تو خونه، مهمون هم داشتیم فراوان!
منم میخواستم یه لیوان آب بخورم، پسرم یهو زد به دستم و آب از دستم افتاد رو زمین؛
منم خیلی شاکی و عصبانی گفتم،؛
حواست کجاست بچه؟
«آبم ریخت»
دیگه خودتون میدونید چه حسی بین من و مهمونا برقرار شد.