قطعا اکثر افرادی که این پست را باز میکنن این فیلما دیدن و خب اون زمانی که بازار نقد این فیلم پر رونق بود چندتا نقد هم دربارش خوندن اما خب چیزی که مشخصه اینه که یک اثر هنری هیچوقت کهنه نمیشه و هنوز که هنوز با دیدن چند باره اون میشه به نکات جدیدی درباره فیلم پی برد این نوشته و به اصطلاح نقد! (اگه بشه اسمشا نقد گذاشت) پاسخیه به دوستانی که از این فیلم بدشون میاد یا اونا فاقد ارزش هنری میدونن اگه حوصله داشتین و وقت هم داشتین بخونین و اگه بیشتر وقت و حوصله داشتین نظرتونا درباره نوشته بگین
جدایی نادر از سیمین فیلمی که میتواند جزء بهترین های تاریخ باشد
بدون شک یکی از فراموش شده ترین نگاه ها در سینمای مدرن امروز نگاه به روابط انسانیست دیگر کمتر کارگردانی را میتوان یافت که ما را به بررسی و موشکافی روابط انسانی رذلیت ها عشق ها و کینه ها دعوت کند این به این معنا نیست که در سینمای امروز جهان مثلا فیلمی در رابطه با عشق ساخته نمیشود در سینمای جهان هرساله فیلم ها زیادی درباره عشق انتقام و... ساخته میشود اما اکثر آنها صرفا در حد یک داستان باقی میمانند که شاید چند روزی در ذهن ما بمانند و بعد به کل فراموش کنیم که داستان چه بوده اما فرهادی بارها نشان داده که هدف و دغدعه اش تعریف کردن یک داستان برای بیننده اش نیست هدف فرهادی به تصویر کشیدن روابط انسانی و نقد هست نقد هرچیزی که خلاف اخلاق است
فیلم جدایی هم از این قاعده مستثنی نیست فرهادی باز هم داستانی نمادین و البته پرتعلیق
سکانس ابتدایی فیلم بیننده در جایگاه قاضی قرار میگیرد همانند سکانس پایانی فیلم فیلمساز میخواهد بدون اینکه او را احساسی کند و اشک او را در بیاورد نظاره گر حال روز اجتماعش باشد فیلساز به هیچ وجه وارد فضای احساسی نمیشود که اگر هر کارگردانی جای فرهادی بود با توجه به داستان فیلم چندین بار سعی میکرد اشک بیننده را دربیاورد اما فرهادی اینچنین نیست او از موسیقی متن هم در لحاظات غمگین استفاده نمیکند که هیچ حتی در لحظاتی تمرکز عاطفی بیننده را برهم میزند که مبادا گریه کند! مثلا سکانس معروف حمام کردن پیرمرد را به یاد بیارین فیلمساز با استفاده از صدای برخورد آب با وان پلاستیکی سعی در به هم زدن تمرکز ما داره فیلمساز نمیخواد سانتی مانتال بازی در بیاره و ما را به گریه بندازه فقط میخواد احساس همذات پنداری بین ما و نادر ایجاد بکنه
فیلم با معرفی شخصیت ها شروع میشه نادر شخصیتی که مغروره و سیمین که شخصیتی ترسو داره (همون سکانس اول فیلم) سکانس بعد سیمین خیلی راحت زیر حرف زور میره جایی که کارگر ها از او پول بیشتری میخوان و او برای فرار از موقعیتی که گیر افتاده سریع قبول میکنه اما نادر توی چند صحنه بعد حاضر نیست ۵۰ هزار تومن روی پول پرستار پدرش بذاره تا اینجا نادر شخصیتی محکم و اصولی به ما معرفی میشه که به هیچ عنوان اهل فرار نیست و به هیچ عنوان از اصولش کوتاه نمیاد شخصیتی درست متقابل با سیمین اما کم کم متوجه میشیم که نادر هم خیلی آدم اصولی نیست و خیلی راحت برای منفعت خودش هرکاری میکنه و همیشه تقصیر ها را گردن بقیه میندازه و خیلی راحت دروغ میگه برخلاف سیمین که همیشه و در هر شرایطی صادقه که علت این صادق بودن سیمین در یک نمای چند ثانیه ای برای ما مشخص میشه سکانسی که نادر دم در خونه پدری سیمین میره ما مادر سیمین را میبینیم که با ژستی امروزی جلو در ظاهر میشه پشت سر اون نصاب ماهواره را میبینیم که داره ماهواره را درست میکنه و پشت سر اون پدر سیمین را میبینیم که داره نماز میخونه یکد گذاری بی نظیر!و البته در اختیار شخصیت پردازی شخصیت پیرمرد داستان به شدت خوبه شخصیتی که نماد فرهنگ ایرانیه که دست بر قضا آلزایمر گرفته! پیرمرد به غیر از کا کرد داستانی که داره در چندین سکانس کاربرد نمادین داره به عنوان مثال سکانسی که آهنگی از تاج اصفهانی داره پخش میشه و پیرمرد هم اون گوشه نشسته نادر با دختر راضیه در اوج انسانیت برخورد میکنه و این تنها سکانسیه که دو خانواده بدون تنش باهم ارتباط برقرار میکنن شخصیت راضیه هم با دقت زیادی پرداخته شده اون زنیه که معتقده و همیشه سعی میکنه درست ترین کار را انجام بده و همیشه مردده که این پول درسته یا نه و در آخر هم حاضر نیست قسم بخوره
فرهادی توی تک تک دکوپاژها و صحنه هایی که طراحی میکنه دقت داره مثلا رابطه نادر و سیمین را به یاد بیارین این دو نفر در تمام طول فیلم چهار بار با هم تنها میشن و حرف میزنن دوبار توی آشپزخونه ی بار توی آشپزخونه خونه پدر سیمین و ی بار توی اون آسانسور بیمارستان (که با اون دیوارایی که داره مثله اینه که داریم سقوط میکنیم به قعر جهنم) اونا هیچوقت تو اتاق خواب باهم حرف نمیزنن اتاق خواب عضوی فراموش شده و بی فایده از اون خونست
و در نهایت اون سکانس پایانی فیلم که پدر نمادین ما مرده نادر سیاه پوشیده ابتدای فیلم تنها مشکل نادر و سیمین پدر بود ولی الان با اینکه پدر نیست دارن از هم جدا میشن پدر دیگه مهم نیست اتفاقاتی که بین این دو نفر افتاده باعث نابودی رابطشون میشه دوباره بیننده در جایگه قاضی قرار میگیره و اوج تعلیق فرهادی این نیست که آیا دختر با مادر میره یا با پدر اوج تعلیق فرهادی شخصیت هایی هستن که هرکد م ضعف هایی دارن و حالا این انتخاب غیر ممکنیه که دختر باید انجتم بده دختر میدونه هم پدرش و هم مادرش مشکلات زیادی دارن اما باید انتخاب کنه که همراه با ترس از کشور بره و در آینده شبیه مادرش بشه یا نه تو ایران بمونه و دروغ گفتن یاد بگیره و شبیه پدرش نادر بشه این یک تعلیق بی نظیره