طرفداری- در فیزیک نظری، مفهومی جذاب و مهم وجود دارد که به «خط جهانی» معروف است. تئوری معروفی که باور دارد یک جهانخط ، زنجیرهای به هم پیوسته از رویدادها (که هم مکان و همزمان رخداد را در نظر میگیرد) است. در واقع دور از ذهن نیست که تصور کنیم ما انسان ها نیز برای هر یک از زندگیهایمان، یک خط جهانی خاصی داریم. شاید درک این معنا دشوار باشد اما وقتی خط جهانی شخصی را که تازه ملاقات کردهاید، تجسم می کنید، احتمال تداخل خطوط جهانی شما در محور خودشان وجود دارد.
خطوط جهانی رود گولیت و فرانک رایکارد، اگر نگوییم در همتنیده شده بودند اما حداقل، کاملا در موازات هم حرکت می کردند. به طولانی ترین و بهترین دورهای که سرنوشت دو انسان می تواند بهم رقم بخورد فکر کنید. فراتر از حضور در تیم رویایی آریگو ساکی و کسب قهرمانی های متعدد و بالا بردن تنها جام معتبر تاریخ هلند همراهِ یکدیگر، رود گولیت و رایکارد که می توان به آن ها لقب «هملت و هوراشیوی هلندی» داد، در تاریخ معاصر فوتبال هلند، دو چهره خاص و به یادماندنی هستند.
خیابان ها
جرارد گولیت و هرمان رایکارد، باهم از کشور سورینام به هلند آمدند. این کشور که مستعمره سابق هلند در آمریکای جنوبی بود. آقای گولیت مهاجمی با استعداد برای تیم تراسنفال بود، در حالی که آقای رایکارد برای تیم رابین هود که هردو تیم از بهترین باشگاه های سورینام بودند، بازی می کردند. این دو با وجود داشتن نقاط اشتراک بسیار، به محض آنکه پایشان به هلند رسید، مسیر متفاوتی را پیمودند.
هرمان رایکارد، قبل از آنکه با تیم استورم ووخلز قرارداد امضا کند، برای پنج فصل پیاپی در تیم افسی بلاو ویت آمستردام بازی کرد. هردو باشگاه بعدها یا منحل یا برای تشکیل یک باشگاه بزرگتر، ادغام شدند. هرمان که قبلا در شرکت بازرگانی به نام «Kersten & Co» کار می کرد، مجبور به خداحافظی از فوتبال شد تا در موسسه تعاون اجتماعی هلند مشغول به کار شود. آن طرف تر، گولیت که چندان عاشق ادامه فوتبال در هلند نبود، با شرکت در آزمون های ورودی دانشگاه آزاد آمستلوین «Vrije Universiteit in Amstelveen»، به تحصیل در رشته اقتصاد پرداخت و پس از فارغ التحصیلی، در همان رشته معلم شد.
هردو با زنانی از هلند ازدواج کردند و پسران مشهورِ آن ها، به فاصله یک ماه از هم، در سپتامبر 1962 به دنیا آمدند. والدین رود گولیت از لحاظ قانونی، در زمان تولدش زن و شوهر به حساب نمی آمدند. در واقع اسم واقعی گولیت، رودی دیل بود و او با این اسم تا نوجوانی سر کرد. در اوایل دهه 70 میلادی، موج عظیمی از مهاجرت سورینامی ها به کشور هلند اتفاق افتاد. فضا و جو میان مهاجران کمی غیرطبیعی بود و همین باعث شد رود و فرانک جوان، در چنین شرایطی بزرگ شوند. گولیت بعدها اذعان داشت:
پدرم بخشی از اولین مهاجران سیاه پوست از سورینام به هلند بود. در مدرسه، من یکی از اولین بچه های سیاه پوست بودم. تنها سیاه پوست تیم من بودم. تنها چیزی که مرا تسکین می داد، این بود که می گفتم «ببین، اینجا ایستادم و باید خوب به نظر بیایم چون همه آن ها به من توجه می کنند. اگر یک پسر مو قرمز در تیم وجود داشت، همه به آن پسر توجه می کردند. با علم به این موضوع سعی کن خوب به نظر بیایی و اشتباه نکنی.»
در کودکی، رود و فرانک از آن دسته بازیکنانی بودند که این روزها به خاطر سبک و سیاق کرایوف، تمام مربیان و باشگاه ها دوست دارند در اختیار داشته باشند. چطور می شود گفت؟ «بازیکنان خیابانی» با سبک خیابانی. گولیت کارش را در میلبویز، تیمی محلی که در نزدیکی استادیوم قدیمی آژاکس ساکن بود، آغاز کرد. وقتی 11 ساله بود، خانواده او از جوردان به غرب آمستردام نقل مکان کرد. آنجا بود که در تیم DWS بازی کرد و در اوقات فراغت هم در خیابان ها و مخصوصا نزدیکی میدان بالبواپلین با دوست عزیزش فرانک بازی، با فوتبال سرگرم می شد.
فرانک رایکارد در هفت سالگی به تیم بیتولدرت پیوست و سپس به لطف پدرش، در تیم بلاوویت به بازی ادامه داد. گولیت خیلی زود بر رایکارد تاثیرش را گذاشت و او را با خود به تیم DWS آورد. عشق این دو به فوتبال واقعا بی نظیر بود. این دو جوان سیه چرده خیلی زود تفاوت خودشان را با بقیه نشان می دادند. مربیان از همان دقایق اولیه می فهمیدند این دو متفاوت هستند. البته این دو نه تنها سرنوشت مشابهی داشتند، بلکه از لحاظ ظاهری هم شبیه بودند که گاهی شناساییشان دشوار می شد. بالاخره در سن 15 سالگی که دوران بلوغ شروع شده بود، وجه تمایزها بیشتر نمود پیدا کرد و این دو به جوانانی برومند و قوی هیکل تبدیل شده بودند.
گولیت مدافع بود اما در عصر توتال فوتبال، او در تیم خوب به بهترین نحو این سبک را اجرا می کرد. او سوئیپر بود اما نمی توانست وظایف اصلی این پست را انجام دهد. او که دارای قدرت فنی بالایی بود، همیشه از خط دفاعی توپ را برمی داشت و با دریبل زدن تمام بازیکنان، تا خط حمله پیش می رفت. بیشتر شبیه هافبک هجومی بود. «من از کودکی اینگونه بودم. از خیابان های آمستردام تا تا تیم جوانان هلند، همیشه دویدم و همه را از پیش رو برداشتم. بدون هیچ توجهی به سایر بازیکنان و هماهنگی با آن ها، رفتم و رفتم. حتی بازیکنان رقیب را هم در نظر نمی گرفتم، فقط دریبل می زدم.»
رایکارد کمی متفاوت بود. از نظر تماشاگران، او به اندازه گولیت نمی درخشید اما قطعا توانایی های فنی بهتری داشت. در کل هم آرام تر بود و هم متمرکزتر. در حالی که گولیت دوست داشت همیشه هرج و مرج به پا کند، رایکارد طرفدار فوتبال آرام و منظم بود. با این حال نمی شود انکار کرد که گولیت مغز متفکر تمام گل ها و حرکات هجومی بود. این دو رفیق، کم کم با شروع بازی برای تیم DWS آمستردام، توجهات را به خود جلب کردند. آژاکس خیلی زود متوجه این دو استعداد شد. آن ها راب بین، بازیکن اسبق آژاکس و استعدادیاب رسمی باشگاه را مسئول کردند شرایط گولیت و رایکارد را از نزدیک دنبال کند.
نکته مهم این بود که بین برای جذب این دو جوان نباید به صورت علنی وارد ماجرا می شد زیرا باقی تیم ها هم از این وضعیت آگاهی پیدا می کردند و رقابت بیشتر می شد. بنابراین بین مثل یک کارآگاه، کارش را آغاز کرد. در مورد گولیت، بین دیر عمل کرد زیرا بری هیوز، سرمربی تیم اف سی هارلم که از علاقه آژاکس به این بازیکن باخبر شده بود، به معنای واقعی کلمه از شب تا صبح جلوی در باشگاه نشست تا با گولیت قرارداد امضا کند. بین نباید رایکارد را از دست می داد بنابراین به غرب آمستردام، جایی که فرانک زندگی می کرد، رفت. نیل، مادر فرانک، با خوش رویی پذیرای او شد.
فرانک 16 ساله، در مدرسه بود. مادر فرانک به مانند تمام مادران، نگران تحصیلات آکادمیک فرزندش بود و نمی خواست خللی در این باره ایجاد شد. بین به مادر فرانک اطمینان داد باشگاه آژاکس به تحصیلات بازیکنانش و پرورش آن ها اهمیت بسیار زیادی می دهد و به طور خلاصه او را بابت آینده فرزندش مطمئن کرد. به محض بازگشت فرانک از مدرسه، قرار و مدارها برای امضای قرارداد در ده میر گذاشته شد. روز موعود خودرو خانواده فرانک رایکارد خراب شد اما بالاخره امضای قرارداد انجام شد. سال ها بعد رایکارد به بین گفت اگر یک روز هم دیرتر می رسید، مشکلی برای امضای قرارداد با هارلم نداشت زیرا پدرش با پیوستن به آژاکس موافق نبود. به هرحال او می خواست روی قولی که به بین داده بود بماند و در واقع راه درستی را انتخاب کرد.
شکوفایی
در اوایل دهه 80، گولیت و رایکارد در رده آکادمی می درخشیدند. گولیت که با اف سی هارلم قرارداد امضا کرده بود، خیلی زود به جوان ترین بازیکن اردویزه تبدیل شد. اوضاع برای گولیت خوب پیش می رفت زیرا فشار خاصی در تیم احساس نمی کرد و این یکی موهبت های بازی در تیمی کوچک بود. زیر نظر بری هیوز، به بازی در خط دفاع ادامه داد. البته بیشتر نقشی آزاد داشت. تکنیک گولیت خیلی زود، هیوز را متقاعد کرد که برای در خط حمله به بازی گرفته شود. بدون هیچ شکی، گولیت در پست جدیدش عالی ظاهر شد. او با گام های طولانی و استفاده از تکنیک و قدرت بدنیاش، مدافعان را بی مصرف نشان می داد!
در این میان فرانک رایکارد به آرامی در آژاکس پیشرفت می کرد. لئو بین هاکر به شدت به این بازیکن جوان اعتقاد داشت و کم کم به تیم اصلی برد تا در پست دفاع وسط بازی کند. رایکارد به عنوان بازیکن بی نظیر بود. به شدت قدرت بازیخوانی بالایی داشت و تمام رویدادهای احتمالی را پیش از رخ دادن حدس می زد. در زمان هایی هم که نمی توانست بازیخوانی انجام دهد، از سرعت و تکنیکش استفاده می کرد. رایکارد در تیمی بازی می کرد که کرایوف با تفکرات خود، آن را کاملا متحول کرده بود و مهارت های این پسرک جوان، تحت تاثیر تفکرات کرایوف بسیار بهتر شده بود.
و همینطور خط جهانی گولیت و رایکارد به موازات هم حرکت می کرد. نشانه این اتفاق هم انجام اولین بازی ملی برای تیم ملی هلند در یک دیدار دوستانه برابر سوئیس بود. در سال 1981 و در آن دیدار، رایکارد بازی را در خط هافبک، کنار جانی متگود آغاز کرد. گولیت در نیمه دوم جای رایکارد را در زمین گرفت. بنابر ادعای سایمون کوپر، گزارشگر سوئیسی اصلا متوجه تعویض در بازی نشده بود! درخشش گولیت به گونه ای شد که حتی آرسنال هم برای جذبش وارد عمل شد اما وسوسه بازی کنار کرایوف در فاینورد، بر پیشنهاد آرسنال چربید و گولیت شانس بازی در کنار کرایوف را به دست آورد. برای هر بازیکنی، توپ زدن کنار کرایوف حسی بی نظیر بود. کرایوف نه تنها دید بازیکنان نسبت به فوتبال را بازتر می کرد، بلکه افقی روشن از تمام ابعاد و تاکتیک های جدید را به بازیکنان نشان می داد که این موضوع نه تنها برای گولیت، بلکه برای رایکارد هم ارزشی مثل طلا داشت.
رایکارد استعداد بسیار زیادی داشت اما همیشه آرام و متمرکز بود و این با چیزی که گولیت در رسانه ها برای خودش ترسیم کرده بود، تفاوت داشت. تابستان 1985 قرار بود در آینده این دو بازیکن، نقطه عطف باشد.
منتظر قسمت دوم باشید.
به قلم Priya Ramesh برای وبسایت TheseFootballTimes