اسم فیلم:Django Unchained(جانگوی رها شده)
کارگردان:کوئتین تارانتینو
بازیگران:جمی فاکس،دیکاپریو،کریستوف والتز،سامول جکسون
سال ساخت:2012
خلاصه :در تگزاس سال ۱۸۵۸، برادران اسپک، ایس و دیکی، گروهی از بردگان سیاهپوست پیاده را میرانند. یکی از بردگان در زنجیر جنگو نام دارد که او را از زنش برومیلدا جدا کرده و فروختهاند. دکتر کینگز شولتس یک دندانپزشک-تبدیل به-شکارچی جایزهبگیر شدهٔ
چه کسانی این فیلم را ببینند:عاشقان تارانتینو عاشقان سینمای وسترن هم شاید خوششون بیاد
ژانر:ندارد!!
نظر نویسنده پست درباره فیلم:شاید میتوانست فیلم خوبی باشد! فیلم به سبک وسترن اسپاگتی شروع میشه به سبک وسترن کلاسیک جلو میره و در آخر توی ژانری که نمیدونم چیه تموم میشه فیلم به شدت مشکل ریتم داره جاهایی که باید ریتم فیلم تند باشه فیلم به شدت ریتم کندی داره فیلم باز هم مثل بقیه فیلم های تارانتینو از عدم وجود منطق و شخصیت رنج میبره!
فیلم با والتز شروع میشه ی جورایی این شخصیت برای دلجویی تارانتینو از آلمانی ها برای فیلم حرام زاده های لعنتیه اینجا والتز شخصیتی باهوش انسان و و در مواردی بی رحمه! که مخالف برده داریه اما من نمیفهمم چرا مخالف برده داریه تارانتینو هیچوقت برای شخصیت هاش منطق نمیسازه اینجا تارانتینو میتونست با ی کد با ی دیالوگ خیلی کوچیک یا حتی یک نما به ما نشون بده که چرا والتز با برده داری مخالفه چی توی زندگیش اتفاق افتاده که الان با برده داری مخالفه والتز ی شخصیت نصفه و نیمست که ما تا حدودی قبولش میکنیم حتی اون حرکت آخر فیلم که دیکاپریو را میکشه درسته کاملا رو هواست ولی بازم اونقدرا هم بد نیست
شخصیت فاکس بدترین شخصیته فیلمه کاملا متناقضه با خودش توی میزانسن توی سکانسی که ارباب قدیمیش را شلاق میزنه به ما گفته میشه که این سیاهپوست میخواد از سیاه پوستا دفاع کنه میخواد در برابر سفید پوستا انقلاب کنه ولی در آخر فیلم میبینیم فقط به دنبال انتقام شخصی خودشه و حتی هیچ واکنشی به سگ خور!شدن هم نژادش نشون نمیده تا بتونه به هدف شخصی خودش برسه
درباره داستان فیلم من اصلا نمیفهمم هدف تارانتینو چیه پیام این داستان چیه اگه فقط گفتن ی داستان جذاب هدف کارگردان بود من مشکلی با این قضیه نداشتم ولی فیلم ادعای اینا داره که میخواد از چیزای خیلی مهمی حرف بزنه ولی اصلا این پیام ها تو فیلم دیده نمیشه یا حداقل من نمیفهمم این پیام ها را
فیلم با وسترن اسپاگتی شروع میشه موسیقی به سبک انیو موریکونه اوایل فیلم ما را وارد فضای فیلمای سرجی لئونه میکنه دوستی بین جانگو و دکتر شکل میگیره نسبتا هم خوب در اومده جانگو و دکتر به کارشون ادامه میدن و در آخر وارد خونه کندی میشن ی با ی شخصیتی که خوب شکل گرفته با بازی جکسون آشنا میشن و همسر جانگو را پیدا میکنن تا اینجا فیلم بدی نیست ریتم فیلم متناسب با ژانره شخصیت ها پر تناقض هستن ولی فیلم بدی نیست تا اینکه اون سکانس میز شام شروع میشه واقعا نمیدونم تارانتینو چرا اینقدر علاقه داره سکانس های طولانی و کشدار بسازه حتی وقتی که این سکانس ها متناسب با ژانر نیست این سکانس بیش از حد طولانی فیلما از ریتم میندازه ولی فیلم هنوز هم فیلم بدی نیست فیلم از اونجایی نابود میشه که والتز دیکاپریو را میکشه چرا؟ چون چند روز قبل اون یکی از برده هاشا به بدترین شکل ممکن میکشه تو این چند روز دکتر با این قضیه به هیچ مشکلی نداره ولی یک دفعه وقتی همه چیز به خوبی داره تموم میشه یاد اون قضیه میفته و احساساتش غلیان میکنه و همه چیزا به هم میریزه و بعد از اون فیلم کاملا از ژانر وسترن خارج میشه و ی جنگ و کشت و کشتار مسخره شکل میگیره حتی موسیقی که برا این قسمت انتخاب شده موسیقیه رپه شلوغ بازی به سبک تارانتینو! از اینجا به بعد تارانتینو ادای دینی به سینمای هند میکنه!!!فیلم به شدت هندیه جانگو همه را میکشه همه را منفجر میکنه و ی انتقام شخصی میگیره نه نماینده سیاه پوستاست و نمادی از ی انقلاب صرفا ی انتقام شخصی و در نهایت فیلمی که میتونست خیلی زودتر و بهتر تموم بشه به بدترین شکل تموم میشه
این فیلم نسبت به فیلم حرامزادگان لعنتی فیلم بهتریه ولی همچنان فیلمه بدیه