طرفداری-
خدای زنده
نسخهی مدرن شدهی رابین هود، با محبوبیت سن جنارو در ناپل رقابت میکرد. تصاویر مذهبی در سراسر شهر دیده میشود و همه او را با یک قدیس مقایسه میکردند. در هفتههای آخر اسکودتوی ۸۷-۱۹۸۶، شعار مارادونا مانند اشعار مذهبی در خانهها خوانده میشد: "یا مارادونای ما، کسی که زمین مال خود میکند. او که بی نام است. پادشاه ناپولی، ما را به نا امیدی سوق نده. به ما افتخار اعطا کن. آمین".
مارادونا هر جا که پا میگذاشت، پر از هوادار میشد. خودش میگوید زمان خرید، سینما یا هر جای دیگر، تصویری از او وجود داشت. آن هم کنار قدیس جنارو. آهنگهای بسیاری به افتخار او خوانده شد. هزاران کودک اسمشان دیگو شد. او پسرِ تمام مادران ناپل و دوست پسرِ تمام دختران ناپل بود. کاپادیا به خوبی در مستند مارادونا، این عشق را به تصویر میکشد. پس از قهرمانی در لیگ یوفا ۳ هوادار دختر ناپولی جشن میگیرند و وقتی از آنها پرسیده شد با کدام بازیکن ناپولی حاضر هستند قرار عاشقانه داشته باشند، همگی فریاد زدند مارادونا، مارادونا.
هر چیزی که به مارادونا ربط داشت در ناپل گران بود. از لباسهای او گرفته تا کلاهگیسهایی مشابه موهای او تا پوسترها و... . بعد از ۲۰ سال، همچنان این صنعت قوی است و خانوادهی او در ناپل پرستیده میشوند. خود مارادونا میگوید: "دخترم دالما سال ۲۰۱۱ اصرار داشت به ناپل برویم. شهری که وقتی دو سالش بود آن را ترک کرد. وقتی اهالی ناپل فهمیدند او در شهر است، دیگر نتوانست تنها در شهر راه برود. همه او را احاطه میکردند و برایش زانو میزدند. روز اول او را به دیدن طبیعت بردند و سپس جلوی یک ساختمان ماشین را پارک کردند. وقتی در زدند، همه با بوسه و آغوش به استقبالش آمدند. او را به بیمارستان بردند جایی که همهی دکترها و پرستاران و بیماران به استقبالش رفتند. روز سهشنبه ورزشگاه را فقط برای وی باز کردند و وقتی پاسپورتش را نشان داده بود، نزدیک بود که نگهبان ورزشگاه غش کند".
علاقه ناپل به مارادونا آنقدر زیاد است که اگر کسی این احترام را برای وی نشان ندهد، با پیامدهای بدی روبرو خواهد بود. خبر معروفی در فصل ۱۹۸۷ به بیرون درز پیدا کرده بود که دستیار یک ماهی فروش به علت اینکه لباس شماره ۱۰ مارادونا را نمیپوشید از کار برکنار شد و وی را سمبل شانس بد میدانستند. چند روز بعد، او به کار برگشت، لباس مارادونا را پوشید و به افتخارش شعار داد.
رویِ بدِ سکهی دیگو
حرفهایگری چیزی بود که مارادونا هیچگاه معنیش را نفهمید. او عاشق مهمانی، کلوبهای شبانه و مخصوصا زنان بود. در ناپل، او به خاطر زندگی پر زرق و برق و حاشیهایش به افسانه تبدیل شده بود آن هم همزمان با داشتن نامزدی به نام کلودیا ویلافانه که از ۱۵ سالگی با وی آشنا شده بود و حالا با او زندگی میکرد. رانندهی سابق دیگو میگوید او در ناپل با ۸ هزار زن خوابید. این زنان شامل افراد مشهوری نظیر هدر پاریسی هم میشود. کلودیا ویلافانه، دختری بود که مارادونا به او عشق میورزید اما خود دیگو از زندگی خصوصیش صحبت میکند:
من عاشق کلودیا بودم اما قدیس نیستم. زنان زیبای زیادی بودند. اههه. خیلی زیاد!
در سپتامبر ۱۹۸۶، کریستینا سیناگرا، حسابدار ۲۲ ساله وضع حمل کرد و گفت پدر پسرش، مارادونا است. وی گفته بود ۴ ماه با مارادونا در ارتباط بوده است. این داستان زمانی شدت گرفت که مارادونا حاضر نبود اسم پسر را دیگو آرماندو مارادونا بگذارد. در سال ۱۹۹۳، دادگاه حکم داد که مارادونا پدر واقعی آن پسر است اما تقریبا از اوج دوران مارادونا در ناپولی گذشته بود تا این حکم اعلام شد. خود مارادونا با بی میلی در مورد این داستان گفته بود که مرتکب یک اشتباه شده است.
داستان سیناگرا روی رابطهی مارادونا و کلودیا بسیار تاثیر گذاشت. کلودیا آن دوران را به یاد میآورد: “تلویزیون را روشن کردم و دیدم زنی یک پسر در بغل دارد و میگوید فرزند دیگو است. خود دیگو وقتی اشک در چشم داشت به خانه آمد و گفت دروغ است. میگفت دخترها از این کارها میکنند تا شاید با من رابطهی کوتاهی داشته باشند اما من به تو میگویم که باورشان نکند. من زن مطیعی بودم و باورش کردم".
با وجود جداییهای مختلف اما دیگو و کلودیا در سال ۱۹۸۹ زمانی که دو دختر به نامهای دالما و جیانینا داشتند، با هم ازدواج کردند. خود عروسی بسیار گران بود. چیزی نزدیک یک میلیون پوند آن زمان. بالای ۱۰۰۰ مهمان به همراه ۲۰۰ همکار در ناپولی به همراه خانوادههای آنها. خود مارادونا با همتیمیهایش با یک بوئینگ ۷۴۷ آمدند. عروس و داماد با داج ۱۹۳۷ آمدند. مهمانی همان چیزی بود که دیگو میخواست. تا ۸ صبح برقرار بود و همه سرمست بودند.
به خاطر همین فعالیتهای خارج از فوتبال، حضور وی در تمرینات آمار بدی به جا گذاشته بود. او معمولا تمرینات را یا نمیآمد یا دیر میکرد و گاهی اوقات روزها بعد از اتمام تعطیلات به ناپل بازمیگشت. هر گاه بعد از تعطیلات میآمد شرایط بدنیش ضعیف شده بود و حتی بازیها را از دست می داد. شروع فصل ۱۹۸۹، مارادونا به خاطر اختلافاتی که سر پیشنهاد مارسی به وجود آمده بود،طی یک ماه اول بازی نکرد. او در آخر برگشت و باز هم ناپولی را قهرمان کرد.
معروف ترین غیبت ناموجه مارادونا به مرحله یک شانزدهم نهایی جام باشگاههای اروپا در نوامبر ۱۹۹۰ برابر اسپارتاک مسکو برمیگردد. مارادونا شب قبل از سفر، در معاشقه و مواد مخدر خود را غرق کرده بود و حاضر نشد با تیم به مسکو برود. وقتی سر و هوشش برگشت، سوار هواپیما شد و شب قبل بازی به مسکو رسید. او به اردوی ناپولی پیوست اما فراموش نکنید او با سوسیالیستها همزادپنداری میکرد، پس اهالی مسکو اول او را به ارامگاه لنین در میدان سرخ بردند.
یک بار ناپولی مارادونا را به خاطر اخلاقش تنبیه کرد. او روی نیمکت بود و وقتی به زمین رفت نتوانست مانع از شکست ناپولی در ضربات پنالتی شود و حالا که ۳۰ ساله و از دوران اوجش دور بود، توسط باشگاه و هواداران جریمه شد.
از همان روزهای اول آمدنش به ناپولی همه از اعتیاد او به کوکایین با خبر بودند. او اولین بار در ۱۹۸۲ در بارسلونا و بعد تقریبا در کل دورانش در ناپولی کوکایین مصرف کرد. خودش در مورد کوکایین می گوید:
یک خط( لاینهای کوکایین) توسط من در ناپولی حس سوپرمن بودن میداد. در ناپل، کوکایین را میشود همه جا پیدا کرد. من هم بیشتر و بیشتر مصرف کردم”. اعتیاد او آنقدر شدید بود که در دیدار با پاپ جان پائل دوم در سال ۱۹۸۵ به دستشویی رفت و همان جا در واتیکان یک خط کوکایین از دماغش بالا کشید (sniff).
همچنین دائما گفته میشد که مارادونا و کامورا با هم در ارتباط هستند. کامورا گروه مافیایی است که تقریبا ارکان قدرت ناپل را مال خود کرده است. در روز معارفهی مارادونا، خبرنگار شجاع فرانسوی از مارادونا پرسید آیا رکورد خرید ناپولی که برای وی پرداخته شده میتواند به کمک کامورا باشد یا خیر. مدیر ناپولی از نگهبانان خواست که خبرنگار را هر چه زودتر بیرون بیاندازند (چیزی شبیه داستان امیر قلعه نویی و علی-مترجم). همچنان که فریاد گمشو بیرون به گوش میرسید، خبرنگار فرانسوی از ناپل اخراج و با اولین پرواز به پاریس فرستاده شد.
وقتی آخر فصل ۱۹۸۸ ناپولی به شکل عجیبی افت کرد، سوالات باز هم به میان آمدند اما غیر مستقیم. آتزوری (دیگر لقب ناپولی به خاطر رنگ پیراهنشان)، تقریبا قهرمان اسکودتو شده بود اما در ۴ بازی آخر فصل تنها یک امتیاز گرفت تا میلانِ آریگو ساکی به قهرمانی برسند. شنیدهها حاکی از این بود که کامورا و زنجیرهی یارانش در شرطبندی مانع از قهرمانی ناپولی شد.
رفاقت مارادونا با جولیانی که با کامورا رابطهی نزدیکی داشت و هوادار آنها بود در آخر سبب شد پلیس مارادونا را بازجویی کند. در تحقیقات ۷۱ عکس از مارادونا و جولیانو به دست آمد. عکس او در جکوزی یک ویلای شخصی با جولیانی و در عروسی پسر عموی بزرگ پدرخواندهی این خانواده از مهمترینهای آن بود. مارادونا در دادگاه گفت وقتی توسط یک هوادار برای دیدار با خانواده جولیانی دعوت شده به خانهی وی رفته و در طول روابطش هیچ اطلاعی از فعالیتهای زیر زمینی آنها نداشته است. او سالها بعد اعتراف کرد که به خوبی میدانسته که جولیانی با چه کسانی کار می کند:
آنها چیزی شبیه فیلم تسخیرناپذیران که در مورد ال کاپون بود، رفتار میکردند. به من میگفتند مشکل تو مشکل ما هم هست. میگفتند از من مراقبت میکنند. شبیه فیلمها بود (برای درک بهتر ال کاپون و مافیای مهاجرت کرده از ایتالیا به امریکا سریال Boardwalk Empire را تماشا کنید-مترجم).
سقوط یک خدا
تا نزدیکیهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱، اعتیاد مارادونا و ارتباطش با کامورا تقریبا از اذهان عمومی پنهان مانده بود. بعد از جام جهانی ۱۹۹۰ بود که همه چیز تغییر کرد. آتزوری (تیم ملی ایتالیا، نه ناپولی)، توسط آرژانتینِ مارادونا در ضربات پنالتی از جام جهانی حذف شد. شمارهی ۱۰ ضربهی آخر کشورش را زد. آن بازی در ناپل برگزار میشد و مارادونا شبکههای تلویزیونی را گز میکرد تا بین شمال و جنوب ایتالیا برای هواداری از آرژانتین فاصلهی بیاندازد. خودش گفته بود: "بدم میآید که حالا از اهالی ناپل میخواهند هوادار ایتالیا باشند. ناپل همیشه توسط ایتالیا به حاشیه کشیده شده است و بیشتر از همه از نژادپرستی غیر منصفانهی ایتالیا لطمه دیده." این شاید بزرگترین پاس گل مارادونا در دوران بازیش باشد. پاسی که میخواست کل ایتالیا را به دو قسمت تقسیم کند.
جامپیرو بونیپرتی، رئیس وقت یوونتوس پس از بازی دراماتیک آرژانتین و ایتالیا گفته بود که هیچگاه نمیتوانست تصور کند که ناپل دست از حمایت از ایتالیا بکشد. پس از حذف ایتالیا، مارادونا به چهرهی منفور در افکار عمومی ایتالیا تبدیل شد. گاتزتا دلو اسپورت او را شیطان خواند. لا رپابلیکا در نظرسنجی از خوانندگان خواسته بود منفورترین چهرهی تاریخی را نام ببرند. مارادونا بالاتر از خلاف کاران و دیکتاتورها با فاصله، اول شده بود. مارادونا یک شبه تمام حمایتهای سیاسی از خودش را در روزنامهها و دادگاهها از دست داد و بعد از رفتارش قبل از بازی با اسپارتاک مسکو، حتی باشگاه ناپولی هم دیگر حامی وی نبود. حالا تمام اشتباهات او در افکار عمومی قرار میگرفت.
در اوایل ۱۹۹۱، نام دیگو مارادونا در ارتباط با پروندهی قاچاق مواد مخدر توسط مافیای کامورا همه جا دیده میشد. صدای او ۸ بار در تحقیقات پلیس به گوش رسید اما از اتهامات مبرا شد. اگر اتهامات ثابت میشد او ۲۰ سال به زندان میافتاد. او البته به خاطر همراه داشتن کوکایین مجرم شناخته و ۵ میلیون لیره جریمه شد. هفتههای بعد، شایعات بدتری برای او به وجود آمد.
فاحشهها داستان خود با مارادونا را کاملا تعریف میکردند و شبهایی که مارادونا با کوکایین مهمانی میگرفت نقل مباحث ناپل بود. خیلی از این اقدامات مارادونا با کامورا در ارتباط بود. او ۱۵ ماه از بازی کردن محروم شد و فصل ۹۳-۱۹۹۲ در سویا به میدان برگشت. مارادونا هیچگاه بازیکن سابق نشد و مصرف کوکایینش بالاتر رفت تا جایی که دههها از زندگیش را در برگرفت. مارادونا در مورد اتمام دورانش در ایتالیا با اشک در چشم میگوید:
وقتی تیم های شمالی را بردیم، افراد قدرتِ حاکم میخواستند من را بکشند. سال ۱۹۹۰ که خیلی بیشتر از قبل میخواستند. ۱۹۹۱ آنتونیو ماتارسه رییس فدراسیون فوتبال ایتالیا من را مجبور کرد که جریمه بدهم. این تقاص تمام آن قراردادهایی بود که من مانع از بسته شدنش شده بودم. حتی اگر کور بودید هم میدیدید که چه اتفاقی میافتد.
مشخصا سخت است سقوط مارادونا را سیاسی نبینیم. با توجه به اعتیاد مارادونا چرا گناهکار شناخته شدن او ۷ سال طول کشید؟ فرناندو سیگنورینی، بدنساز اختصاصی مارادونا، منطقی ترین جواب را میدهد: "هیچکس از جواب مثبت آزمایش کوکایین مارادونا تعجب نکرد. اما قدرت بهانهی خوبی پیدا کرده بود تا هر وقت بخواهد او را سر به نیست کند".
وقتی مارادونا فهمید دیگر در ایتالیا در امان نیست سریعا در نیمه شب به آرژانتین رفت. رفتنی تلخ و نا امیدکنندهای بود برای کسی که خیلی چیزها به ایتالیا داد. با این حال، اسطورهی پسر طلایی همواره در ناپل خواهد ماند. هر چه نباشد، خود سن جنارو تا ۳۰۰ سال بعد از فوتش مورد تکریم قرار نگرفت. ۱۷۰۰ سال بعد مارادونا همچنان مانند خدا در ناپل دیده خواهد شد. خدای ناپل. به جز مستند کاپادیا به نام "مارادونا" که ۱ ماه پیش به تازگی اکران یافته، کتابهای زیر برای شناخت وی بسیار مناسب هستند؛
‘Maradona: Once Upon a Time in Naples’ by John Ludden
Touched by God: How we won the Mexico ’86 World Cup’ by Diego Maradona
Forza Italia, The Fall and Rise of Italian Football’ by Paddy Agnew
پایان.