erfan bavariاره من یه بار خونمون نبودم بچه همسایه امون اومده بود تو اتاقم رفته بود تو وسایلم دوتا کاندوم برداشته بود برده بود پیش بابام گفته بو عمو این بادکنکارو برام باد میکنی
هیچی دیگه وقتی پامو گذاشتم تو خونه کمربند و شلنگ و چوب به طرفم پرتاب میشد تا یه ماهم تو پارک جلوی خونمون میخوابیدم با وساطت فامیل راهم دادن خونه