ای عجب طالعی که من دارم گر روم سوی بحر بر گردد
گر روم سوی کوه از پی سنگ سنگ نایاب چون گهر گردد
گر به دوزخ روم پی آتش آتش از یخ فسرده تر گردد
گر سمندی به زیر ران آرم نا رسیده سمند خر گردد
کار خیری اگر به پیش آرم خیر فوران بدل به شر گردد
گر عروسی به خانه آرم من شب اول عروس نر گردد
دختری را اگر به عقد آرم دختر از بخت من پسر گردد
گر زنی را به خود کنم ترویج لاجرم ... .. ... گردد
گوسفندی اگر کنم تحصیل لاغر ورشت وبی ثمر گردد
به مکانی اگر کنم راحت آن مکان خوف وپر خطرگردد
سر شب گر بایستم به نماز مغرب از بخت من سحر گردد
گر که مرغی به دست آرم من مرغ مفقود و در به در گردد
قاطری را اگر کنم فربه کند ماننده ی بقر گردد
نزد حاتم اگر روم به طمع کاملان مسمک ولچر گردد
گر روم نزد شخص دانائی ابله و احمق و پکر گردد
گر روم از برای قبضۀ خاک سخت آن خاک چون حجر گردد
روی آرم اگر به نزد طبیب بی خود ومات وکور وکر گردد
هر طرف روی آورم پی سود سود از طالعم ضرر گردد
گر نهم تاج خسروی بر سر بر سرم تاج چون تبر گردد
موزه بر پا اگر نمایم من موزه برنده چون فنر گردد
تیغ هندی بدست اگر گیرم تیغ در دست من سپر گردد
گر کنم جای در بهشت برین گرم و سوزنده چون سقر گردد
مشفقا شکر بایدت کردن که مبادا بد از بتر گردد