طرفداری- با توجه به اینکه برزیل پنجمین کشور بزرگ دنیا است، خیلی عجیب است که محل تولد روبرتو کارلوس دا سیلوا روکا و مارکوس اوانجلیستا دی مورایس اینقدر به هم نزدیک است. شاید عجیب نباشد اما به شکل لذت بخشی جالب است. هر دو در سائوپائولو. روبرتو کارلوس سال ۱۹۷۳ در گارسا به دنیا آمد و کافو ۴۰۰ کیلومتر آنطرف تر در اتاکواکوئستوبا. از همان اول، زندگیِ متواضعانهی آنها در مسیر خوشحالی خیل عظیمی از جمعیت بود.
قبل از روبرتو کارلوس، کارسا بیشتر به قهوه معروف بود نه مدافعان خوب. محل تولد کافو هم دقیقا ترجمهی این جمله است: جایی که خیزرانهای تیز در آن فراوان است. با توجه به اینکه ساکنان آن منطقه هر دوی این مدافعان را به "تیزی" میشناختند، عجیب نیست اگر بگوییم تیزی در آن منطقه وام گرفته از طبیعت است گرچه این تنها خصوصیت مثبت کافو و روبرتو کارلوس نبود.
فول بکها (کلمهای که انگلیسیزبانان برای مدافعان کناری به کار میبرند)، آدمهای خاصی هستند. یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد که هیچکس دوست ندارد در بزرگسالی فول بک شود (جیمی کرگر در برنامه زنده گفته بود هیچکس دوست ندارد در بزرگسالی فول بک شود یا هیچکس آرزوی گری نویل شدن ندارد- مترجم). اینکه تا همین اواخر اکثر فول بکها به نظر در پست دوم خودشان بازی میکردند هم درست است. تقریبا استعداد فولبک ها را اینطور تعریف میکنند؛ مدافعان مرکزی سریعی که قدرت بدنی بالایی دارند و میتوانند توپ و پا را با هم تکل کنند.
جاناتان ویلسون، نویسندهی ورزشی معروف اسکاتلندی میگوید فول بک ها مهمترین پست هر تیمی هستند: "جالب است که جک چارلتون پس از جام جهانی ۱۹۹۴ گفته بود مهمترین عنصر تهاجمی تیم من فول بکها هستند. اوایل به نظر از خودش تعریف کرده بود اما وقتی تمام جامجهانی های بعدی را تماشا کنید، خواهید فهمید تمام قهرمانان، بهترین فول بکهای جام را داشتند. جورجینیو و برانکو برای برزیل ۹۴، تورام و لیزارازو در فرانسه ۹۸، کارلوس و کافو در برزیل ۲۰۰۲ و زامبروتا و گروسو در ایتالیای ۲۰۰۶."
اگر خوب به قضیه فکر کنید، واقعا چرا فول بکها مهمترین بازیکن زمین هستند؟ مدافع کناری پستی خاص است که از ناحیه گلزنی دور است اما به نظر میرسد همیشه یک جای کار بقیه پستها لنگیده است و فول بکها آرام آرام کامل تر شدند تا به امروز رسیدند. فولبکها همیشه فضا را مقابل خود میبینند اما قبلا آنچنان از آنها برای استفادهی درست از فضا درخواست نمیشد.
فوتبال ورزشی داروینی است که در آن موفقترین تیمها یا اثرگذارترین تیمها با جراتشان برای ابداع و امتحان کارهای جدید تعریف میشوند. نکتهی اساسی فوتبال این است که در آزمون و خطاهای بسیار، سرانجام به نتیجه دلخواه برسید.
کافو در جام جهانی ۱۹۹۸
البته که تمرینات ابتدایی فوتبال همچنان مهم هستند. پایههای فوتبال همچنان همانی است که قبلا بود و در طول زمان بارها ثابت شدهاند. برای ساخت هر چیز جدیدی در فوتبال، ابتدا باید ساختار تیم را محکم بسازید. با این حال، از یاد نبریم مربیانی نظیر نرئو روکو و هربرت چپمن انسانهایی رادیکال بودند. آنها ساختمان تیم را بر پایهی ایدههایی میساختند که در آن زمان هنوز ثابت نشده بود. سالها بعد مربیان به این مسئله پی بردند که این مربیان مرجع، چطور بازی فوتبال را تغییر دادند.
همهی این مقدمهها برای این است که بگوییم در سالهای قبل، فوتبال دفاعی تا حد یک هنر مورد ستایش قرار میگرفت. این ایده که فولبکها حمله کنند هنوز مطرح نبود. باز هم باید تاکید کنیم برای عاشقان قدیم فوتبال، کاتناچیو یک جنگ ذهنی و تاکتیکی بود. از نظر آنها، مدافعان باید دفاع کنند و مهاجمان حمله.
بالاخره مثل زندگی، در فوتبال هم شانس در خانهی فولبکها را زد. زمانی که این پست تازه مورد توجه قرار گرفت، دو برزیلی آن را به بهترین نحو اجرا میکردند. ایدهی فولبکهای تهاجمی در برزیل شکل گرفت. ویلسون حتی نشانههایی از فولبک تهاجمی را در برزیل ۱۹۵۸ هم میبیند. جامی که برزیل از این پست به نحوی استفاده کرد که در تاریخ تا آن زمان بی نظیر بود. برزیلیها این پست را اینطور تفسیر میکردند که بیشتر به عرض وابسته است تا طول. به همین دلیل، این بازیکنان در عرض تبدیل به فوتبالیست های شناورتری شدند و دیگر مانند تاکتیکهای قدیم، بازیکنانی ایستا در طول خط دفاعی نبودند.
در برزیل این پست را با نام "مدافع عرضی" میشناسند. این ذهنیت با تفکر انگلیسی که آن را فول بک مینامد، متفاوت است. درست از جام ۱۹۵۸ بود که ایدهی مدافع عرضی شکل گرفت اما سالها طول کشید تا این مدافعان تغییر پست بدهند و تاکتیکها با آنها هماهنگ شوند. در یک سیستم ۴-۴-۲ استاندارد، بازیکنان باید یارهای جلوی خود را بگیرند. مدافعان مرکزی باید مهاجمان را در مرکز کنترل کنند. این باعث میشود مدافعان کناری فضای بسیار زیادی در جلوی خود ببینند. با این حال، تا چند سال قبل، مربیان نمیدانستند که فولبکها چطور میتوانند از این فضا به بهترین شکل استفاده کنند.
خصوصیاتی که شما برای موفقیت در این پست نیاز دارید بیشتر شبیه خصوصیات یک بازیکن تهاجمی است. گرت بیل بازیش را در پست فول بک چپ شروع کرد و آرام آرام جلوتر رفت. نحوهی استفاده از فضا برای مهاجمان عرضی، وینگر ها و فولبکها تقریبا یک شکل است. معمولا هر سهی این پستها یار اصلی تیم برای خلق موقعیت نیستند اما همیشه از آنها انتظار دارید که کاری بکنند. روبرتو کارلوس و کافو هر دو معروف به یک کار بودند؛ اور لپ (overlap). اور لپ کِی شکل میگیرد؟ زمانی که وینگر توپ را در عرض در اختیار دارد و صبر میکند تا فول بک از فضای پشت مدافع حریف استفاده کند تا وقتی توپ به او رسید یا به داخل محوطهی جریمه حریف بزند و یا سانتر کند.
بارها و بارها ما شاهد فرارهای روبرتو کارلوس در کانال سمت چپ بودیم. فرارهایی همراه با پاس گلهای فراوان. قدرت بدنی و استقامت آنها زبانزد همه بود. مربیان، بازیکنان و هواداران، خستگی ناپذیری این زوج را در رفتن و برگشتن در کانالها را ستایش میکردند. روزگاری یاپ استام در مورد کافو گفته بود: "مردم به خاطر کارهای هجومی کافو فراموش کردهاند که چقدر در دفاع خوب بود. کافو دائما در حال رفت و برگشت بود و انگار هیچگاه خسته نمیشد."
هیت مپ برزیل زمانی که سامبا بازی میکرد شبیه نقاشیهای جکسون پولاک است. گرچه فولبکها وظایف سنتی خود را انجام میدادند اما در ضد حملات زمانی که یار حریف از پست خودش خارج شده است، بهترین موقعیتها را برای تیم میساختند. فضای جلوی فول بکها را هافبک ها یا وینگرها هم میتوانند پر کنند اما فول بکها چنان بدون استرس این کار را انجام میدهند که تیمها کم کم ترجیح دادند از این ویژگی بیشتر استفاده کنند. نکته دیگر در مورد فولبکها این است که فشار زیادی را بر دفاع حریف وارد میکنند. اگر فولبک تیم حریف به جلو برود، در ضد حمله فضای بسیار زیادی به فولبک خودی میرسد. اگر در این زمان توپ به فول بک شما برسد، تنها با یک پاس سالم در ضد حمله میشود ساختار دفاعی حریف را به هم ریخت. این روش را پپ گواردیولا و آنتونیو کونته بارها و بارها استفاده کردهاند. استفاده کامل از فولبکها برای نابود کردن وینگرها و فولبکهای به جلو رفتهی حریف.
البته که این کار شمشیر دو لبه است. اگر فولبکِ شما تمایل به جلو رفتن دارد، فضای زیادی در پشت سرش خالی خواهد بود. تیمهایی که از اور لپ استفاده میکنند معولا ساختار بسیار محکمی برای آن میسازند. شما بازیکنانی با استقامت بسیار بالا نیاز دارید و تیمی که فهم درستی از پست تمام همتیمیهایش داشته باشد تا در صورت خالی ماندن فضا، آن را پر کند. اگر مربی باهوشی در این زمینه نیستید، اور لپ کردن را فراموش کنید.
زیر نظر اساتید فوتبال سامبا و نبوغ مربیان تیم ملی، کافو از وینگر راست به فولبک راست تغییر پست داد. او خصوصیات تهاجمیِ ذاتی خود را با ذهنیت دفاعیِ سنتیِ فولبکها قاطی کرد. اوایل این تغییر در سائوپائولوی برزیل آسان نبود. با این حال، حاصل این تغییر، دعوت شدنش به تیم ملی بود. این یعنی شروع حضور کسی که در فینال ۳ جام جهانی حضور داشت که این رکوردش هنوز دست نخورده است. کافو همچنین طولانی ترین حضور در تیم ملی برزیل را دارد. کیفیتهایش در زمین و اخلاقش در بیرون آن، دوران حرفهای کافو را تعریف میکند. شاید اندازه روبرتو کارلوس در یوتیوب ویدیو نداشته باشد اما در ذهن ما همیشه کافو یکی از بهترینهای تاریخ در آن پست است. او زرق و برق نداشت اما ثبات چرا. در این مورد شک نکنید.
کافو هم برای رم بین سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۳ و هم میلان بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ یاری اساسی بود. روبرتو کارلوس هم آنچنان بر عکس کافو نبود. وی در باشگاههای بسیار کمی بازی کرد و بین سال های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۷ در پایتخت اسپانیا بود. او تقریبا در ۳۷۰ بازی ۵۰ گل زد و مثل کافو یار اساسی تیمش در موفقیتها بود. در زمان حضور پر قدرتش در رئال مادرید، روبرتو کارلوس نه تنها جایزه لیگ قهرمانان اروپا و تیم منتخب جهان را بیش از یک بار کسب کرد که به نظر خیلی از کارشناسان بهترین مدافع چپ زندهی جهان بود. به یاد داشته باشیم که این دوران با حضور مالدینی همراه بود و آن دوره سرشار از استعدادهای عجیب دفاعی بود.
روبرتو کارلوس هم مثل کافو در ابتدای بازیش آنچنان به چشم نمیآمد. او در کودکی در کارخانه کاشی سازی کار میکرد که هیچ ربطی به فوتبال نداشت. با این حال روبرتو کارلوس از چیزی که خدا به وی داده بود بهترین استفاده را میکرد. در سال ۱۹۷۳ متولد شد و خیلی زود به فوتبال برزیل رسید. ۱۹۹۵ به اینتر رفت که برای یک جوان برزیلی قدمی بسیار بزرگ بود. دو فصل حضور در پالمیراس و دو قهرمانی برزیل، او را به دنیا شناسانده بود. کارلوس در بازی اولش برای اینتر یکی از آن ضربات ایستگاهی که همه عاشقش هستند را زد اما آن فصل تنها سالی بود که کارلوس در اینتر گذراند. ضربات او به نحوی بود که توپ نمیچرخید و مانند یک حجم سخت در آسمان شلیک میشد و دروازه بانان منتظر به تور نشستن آن میشدند. میتوان گفت ضربات ایستگاهی او مانند ضربات ناک اوت در ورزش بوکس است اما شما انتظار آن را میکشیدید.
کارلوس بعد از یک فصل به مادرید رفت و موفقیتهایش در آنجا همزمان با دورهای بود که رکوردها هر روز شکسته نمیشدند. چند تا از گلهای وی غیر قابل باور است مخصوصا گلی که از نزدیکی نقطهی کرنر به ثمر رساند. او از نزدیکی کرنر توپ را محکم به بالای سر دروازهبان فرستاد. در مادرید اسطوره بود اما در آخر باید از آنجا میرفت و در سال ۲۰۰۷ به فنرباحچه پیوست. مثل کافو، کارلوس بازیکنی وفادار بود و اکثر دورانش را در یک باشگاه گذراند. یکی از بزرگترین نعمتهایی که نصیب ما شد این بود که این دو را در یک پیراهن دیدیم و آنها با هم به بالاترین نقطهی فوتبال جهان رسیدند.
این دو در جام جهانی ۲۰۰۲ کره و ژاپن فوق العاده بودند. کل تورنمنت مردم حرکات معروف این دو را در کانالهای کناری مشاهده کردند و تیمهای حریف واقعا راهی برای کنترل این دو نداشتند. با اینکه آنها بارها به جلو میرفتند اما همچنان تنها یار کمکیِ ۵ بازیکن تهاجمی برزیل بودند. بهتر است بگوییم آنها همچنان یک مدافع بودند. آن تورنمنت برای این دو همه چیز داشت. شاید اوج فوتبال این دو در آن سال بود. شوت سنگین کارلوس در برابر چین و قدرت دفاعی بی نظیر کافو در فینال برابر آلمان، از مشخصههای دوران این دو در شرق آسیا بود. کافو کاپیتان برزیل بود و روی جایگاهی که برای بلند کردن جام در نظر گرفته بودند، ایستاد و نمایندهی یک افتخار برزیلی بود. کافو علاوه بر جدیت و خستگیناپذیریش در درون زمین، به مهربانی بیرون زمین هم معروف بود.
متاسفانه در فوتبال باشگاهی این دو هیچگاه هم تیمی نشدند. در زمان اوج فوتبالشان بحثی در مورد اینکه کدام بهتر است شکل گرفته بود. مانند بحث رونالدو و مسی اما بدون خصوصیات گلزنی. این دو مقایسه میشدند چون مردم واقعا دوست داشتند بدانند که کدام بهتر است. برای برزیلی ها اما این سوال مطرح نبود. آنها میپرسیدند چه کسی از آنها بهتر است؟
کافو و روبرتو کارلوس پست فولبک تهاجمی را اختراع نکردند اما وقتی به آن فکر کنید میدانید که تمام فولبکهای بعد از آنها با استاندارد این دو مقایسه میشوند. این مقایسه اگر شما فولبک باشید آنچنان به مذاقتان خوش نمیآید. گرچه خیلیها بعد از این دو در این پست درخشیدند اما همچنان حس میشود که یک حفره ایجاد شده و هنوز کسی نتوانسته است آن را پر کند. مثل زیدان و رونالدوی برزیلی، این زوج هم کیفیتی داشتند که بعید است کسی مانند آن را در زمین ارائه دهد.
آیا آنها بهترینهای تاریخ بودند؟ شاید اما مگر مهم است؟ بهترین باشند یا نه، بقیه در مقایسه با این دو به سختی میافتند. در فوتبالی که بازیکنان هر روز کامل تر و کم کم تبدیل به یک ماشین میشوند و به سرعتهای فضایی میرسند، بهترین تعریف برای این دو بازیکن همین است؛ روبرتو کارلوس و کافو همان بازیکنان کاملِ سریع و خستگیناپذیر بودند.
نوشته اد نوروال در وب سایت These Football Times