طرفداری- رئال مادرید در جامهای اروپایی همیشه تغییر میکند، این جام متعلق به آن هاست. تنها تیمی که در تاریخ باشگاه به دلایل کاملا مشخص و منطقی به عنوان یکی از بهترینها در یادها مانده، تیم اواخر دهه 80 میلادی بود. امیلیو بوتراگوئنو یک بار در مصاحبه با مجله پاننکا، از دوران خودش صحبت کرده بود، از زمانی که جام برای اولین بار برای مادریدیها مهم نبود. «ما در اروپا قهرمان نشدیم اما برای همیشه در قلب هواداران رئال مادرید ماندگار شدیم.»
به قلم ایوان مک تای برای وبسایت Thesefootballtimes- بوتراگنئو از اعضای تیمی بود که بین سالهای 1986 تا 1990، پنج قهرمانی پیاپی در لیگ را تجربه کرد. شاید آنها هیچوقت جام «گوش دراز» را بالای سر نبردند اما کاری که کردند، اتفاقاتی که باعثش شدند، خارق العاده بود. آن نسل برای مادریدیها جواهری ارزشمند بود. مجله فرانس فوتبال که بسیار در دنیای فوتبال، مجلهای قابل احترام و معتبر محسوب میشود، رئال مادرید را بهترین تیم دهه 80 معرفی کرده بود.
از عقب زمین تا جلوی زمین، این تیم از بازیکنان خارق العاده و قدرتمند تشکیل شده بود اما در خط حمله دو بازیکن حضور داشتند که زوجشان به عنوان یکی از بهترین زوجهای خط حمله در تاریخ فوتبال شناخته میشود. فکر میکنید علت بی نظیر بودن رئال مادرید چه بود؟ خب جواب ساده است: داشتن بازیکنانی مثل امیلیو بوتراگوئنو و هوگو سانچز! هردو بازیکنی خاص بودند و هردو برای رسیدن به ترکیب اصلی رئال مادرید، از مسیرهای متفاوتی عبور کرده بودند.
داستان بوتراگوئنو متفاوت است؛ او در آکادمی رئال مادرید پرورش یافت و در کودکی به عنوان هوادار لوس بلانکوس بزرگ شد. پدر او یکی از اعضای افتخاری باشگاه بود. با وجود اینکه پیش از کشف شدن توسط رئال، باشگاه اتلتیکو مادرید به او پیشنهاد حضور در تمرینات را داده بود، جواب امیلیو و پدرش ساده بود؛ فقط رئال مادرید. بالاخره به هر نحوی شده، پدر امیلیو با باشگاه تماس برقرار کرد و ایده جذب پسرش را به مدیران داد.
امیلیوی جوان بالاخره پذیرفته شد و راهی کاملا باز و روشن را پیش روی خود دید. خیلی زود یکی از مهرههای اصلی تیم رئال مادرید B یعنی کاستیا تبدیل و در فصل 1983/84، با این تیم قهرمان لیگ دسته دوم اسپانیا شد. در آن تیم پنج بازیکن آتیه دار حضور داشتند: بوتراگوئنو، مانولو سانچیس، رافائل مارتین وازکز، میشل و میگل پاردزا. با این وجود مرد شماره یک و اصلی تیم، امیلیو بود. به آن پنج بازیکن لقب «پنج کرکس» داده بودند و چون امیلیو سردسته این گروه بود، لقب «کرکس» را به خود اختصاص داد.
هوگو سانچز در دیگر سو، توانست به تیم اصلی رئال مادرید راه یابد اما راهی متفاوت را پیمود. برخلاف دوستش، او از مسیر اتلتیکو مادرید عبور کرد. درست در سال 1981 بود که از مکزیک، به روخی بلانکوس پیوست و خیلی زود با گلهای فراوانی که به ثمر میرساند، دل هواداران را ربود. او پس از کسب عنوان پیچیچی (برترین گلزن فصل لالیگا) در فصل 1984/85، لقب «هوگل» را از دوستدارانش دریافت کرد.
رئال مادرید به شدت برای جذب سانچز تحریک شده بود. آنها میدانستند به دلیل خشم احتمالی هواداران اتلتیکو، احتمال انتقال مستقیم به مادرید وجود ندارد و از طرفی از علاقه بارسلونا به این بازیکن هم باخبر بودند زیرا اخیرا او در یک نمایشگاه مد و فشن، برای برند «دِفاکتو» تبلیغ کرده بود و عکسهایی از او بر روی روزنامه شهر کاتالان یعنی اسپورت، رفته بود. رئالیها راه چاره را پیدا کردند. سانچز ابتدا در 4 جولای 1985 به باشگاه UNAM منتقل و سپس از آنجا در مقابل 50 هزار هوادارا، به رئال مادرید منتقل شده بود. مراسم معارفه وی بی نهایت عالی بود. سانتیاگو برنابئو، روز 19 جولای 1985 را هیچوقت فراموش نخواهد کرد.
سانچز و بوتراگوئنوی آماده، لالیگا را به تسخیر درآوردند. دسته پنج نفره رئال مادرید، با جدایی پاردزا به مقصد رئال ساراگوسا، از هم پاشیده بود اما سانچز خیلی زود خودش را به عنوان فرد پنجم این دسته کرکس، معرفی کرد تا رئال مادرید فصلی جدید در راستای سلطه بر فوتبال اسپانیا را آغاز کند. خط حمله به معنای واقعی کلمه آتشین بود. سانچز بعدها فاش کرد دوست داشت لقبشان به جای کرکس، «دار و دسته گردن کلفتها» باشد.
خورخه والدانو هم در آن تیم حضور داشت و نباید به هیچ وجه نقش او در موفقیتها فراموش شود. یک فصل پیش از قهرمانی با آرژانتین در جام جهانی مکزیک، والدانو در 16 گلی که تیمش به ثمر رساند، نقش داشت. رقابت شدید میان آن سه برای گلزنی، شاید مهم ترین عنصر در راه تبدیل رئال مادرید به چنین غولی بود. حتی والدانو بود که در اولین بازی سانچز برای رئال مادرید، او را نجات داد. در فاصله 10 دقیقه مانده به پایان بازی و در حالی که تیم 2-1 عقب بود، با ضربه دیدنی خود بازی را به تساوی 2-2 کشاند تا خطر بزرگی از بیخ گوش سانچز گذشته باشد.
در بازی بعدی، در غیبت سانچز، رئال مادرید با 5 گل والنسیا را درهم کوبید. این سوال در ذهن طرفداران ایجاد شد که واقعا تیم به مرد مکزیکی نیاز دارد؟ بعدها مشخص شد که جواب این سوال، یک «بله» بزرگ است. پس از بازگشت به میادین، برابر اسپانیول گلزنی کرد و تقریبا در طول فصل آمار یک گل در هر بازی را به ثبت رساند. رئال مادرید به لطف این درخشش پس از شش سال جام قهرمانی را بالای سر برد و در یوفا کاپ هم توانست از عنوانش دفاع کند. عصاره تجربه از والدانو، انرژی بی پایان سانچز و جوانی و شادابی بوتراگوئنو، کافی بود تا تیمی قدرتمند ساخته شود.
فصل بعد لئو بین هاکر به عنوان سرمربی جدید روی کار آمد. او بیشتر و بیشتر به بوتراگوئنو فرصت بازی میداد و والدانوی باتجربه ناچار از نیمکت بازی را تماشا میکرد. همانطور که خود سایت رسمی باشگاه رئال مادرید توصیف میکند: «خلاقیت بوتراگوئنو، جدیت خط دفاعی، اعتماد به نفس بویو در دروازه بان و گلهای هوگو سانچز، قهرمانی را برای رئال مادرید به ارمغان آورد.» فصل بعد والدانو فهمیده بود که هپاتیت دارد و مجبورا کل فصل 1987/88 کنار گذاشته شد. بنابراین زوج اصلی خط حمله این باشگاه، به بوتراگوئنو-سانچز تغییر نام داد و بهترین نتایج به دست آمد. 12 گل از امیلیو و 29 گل از هوگو، اسپانیا را به سخن درآورده بود. همه در مورد آنها صحبت میکردند و در پایان همان فصل، باشگاه به قهرمانی دیگری در لیگ رسید. سه قهرمانی پیاپی خیلی زود به عدد چهار و پنج رسید و پنج کرکس تاریخ سازی کرد. پنج قهرمانی پیاپی در تاریخ رئال مادرید برای دومین بار!
شاید آمار گلزنی سانچز، خیلیها را به این فکر فرو میبرد که نکند امیلیو چندان هم مهم نباشد اما واقعیت این بود هردو به همدیگر نیاز داشتند. بدون خلاقیت امیلیو، «هوگل» نمیتوانست به وجود بیاید. شما فقط توپ را به داخل محوطه جریمه و زیر پای سانچز میرساندید و تمام؛ تیمتان پیش میافتاد اما فقط در چنین وضعیتی سانچز گلزنی میکرد. به عبارتی او از آن دسته مهاجمانی نبود که بتواند موقعیت گلزنیاش را خودش خلق کند. به همین دلیل وجود بوتراگوئنو در کنار سانچز الزامی بود. بهترین توصیف برای رئال آن دوران، میتواند این باشد که سانچز توپچی بود و امیلیو، مهمات این سلاح برای آتش افروختن را فراهم میکرد.
تا فصل 1991/92 که سانچز رئال مادرید را ترک کرد، او و بوتراگوئنو پنج عنوان قهرمانی لیگ، سه سوپرکاپ اسپانیا و یک جام یوفا به کلکسیون افتخارات سانتیاگو برنابئو اضافه کردند. اسپانیا در تاریخش چنین گلزنانی را ندیده بود و البته که این حرفها مربوط به دوران قبل از کریستیانو رونالدو و لیونل مسی بود. هریستو استویچکوف، یکی از رقبای لوس بلانکوس که در بارسلونا بازی میکرد، بعدها مصاحبهای انجام داد که اعترافات جالبی به همراه داشت. «رئال مادریدِ آنها [تیم بوتراگوئنو و سانچز] همیشه خوب بازی میکردند و پیروز میشدند. آنها شگفت انگیز بودند، حتی بهتر از رئال مادرید کنونی که توانست سه بار پیاپی فاتح لیگ قهرمانان اروپا شود.»
شاید تعجب کنید اما تفاوت شخصیتی بوتراگوئنو و سانچز، باعث شده بود این دو در خارج از زمین هرگز دوست یکدیگر به حساب نیایند. البته که هیچگونه کینه و دشمنی میانشان وجود نداشت اما دوستی خاصی هم بین آنها برقرار نبود. با گذشت زمان، این دو بسیار صمیمی شدند و حتی در سال 1997، در مکزیک دوباره همبازی شدند. ظهور پسری با استعداد به نام رائول گونزالس، باعث شد امیلیو تصمیم به جدایی بگیرد و شانسش را در مکزیک امتحان کند. اتلتیکو سلایا، مقصد بعدی او بود. امیلیو سه فصل در آنجا بازی کرد که فصل اول واقعا بی نظیر بود و فقط یک گل برای قهرمانی کم آوردند. خیلی زود سانچز هم به او اضافه شد و بدین سان، آخرین روزهای فوتبالی این دو، در کنار هم و در مکزیک به پایان رسید.
از مادرید تا سلایا، این دو کابوس تمام مدافعان شدند. شخصیت و سبک بازی این دو کاملا متفاوت بود اما هردو یک عزم و عطش را داشتند. این دو بدون صدمه زدن به فوتبال یکدیگر، زوجی افسانهای تشکیل دادند که تا سالیان سال در یاد و قلب هر طرفدار رئال مادریدی باقی خواهد ماند.
▬ برای خواندن سایر قسمتهای مجموعه زوجهای افسانهای دنیای فوتبال، روی برچسب این مجموعه یادداشتها کلیک کنید. در این مجموعه جذاب، بهترین و تاثیرگذارترین زوجهای تاریخ فوتبال را خواهید شناخت. نامهایی که شاید به تنهایی عالی نباشند اما وقتی در کنار زوج خود قرار میگیرند، بزرگیشان بیشتر مشخص میشود.
بازیهای ماندگار؛ بایرن مونیخ - رئال مادرید (جام باشگاههای اروپا - 1987/88)