مطلب ارسالی کاربران
داستانهای واقعی 4 (روابط نا مشروع)
ازدواج و تشکیل خانواده یکی از موضوعات و اتفاقات مهمی است که باید با کنترل احساسات و هیجانات و بررسی دقیق و منطقی از شرایط و اوضاع خانوادگی، فرهنگی و شخصیتی خود و طرف مقابل این مهم رقم بخورد. هرگونه وابستگی و انتخاب همسر خارج از مسیر استاندارد باعث پشیمانی خواهد شد. در یک وضعیت عادی دختر به دلیل عزت و نفس و خود ارزشمندی و پیشگیری از بدبینی ها،تنفر ها، سرد شدن ها، پشیمان شدن ها به هیچ وجه وارد رابطه مستقیم نمی شود و با وقار و سنگینی و قاطعیت به اصرار طرف مقابل مبنی بر دوست شدن و ارتباط قبل از ازدواج به هیچ وجه پاسخ نمی دهد. -------------------------------------------------------------------- دختری ۲۳ ساله هستم که عاشق مردی ۳۶ ساله شدهام. همه میگویند اشتباه است. همیشه به من میگفت ازدواج! الان هم خیلی وابستهاش شدهام و متاسفانه دختر بودنم را از دست دادهام. خیلی گریه میکنم. خانواده مذهبی دارم و اطلاعی هم ندارند. طرفم چند بار خیانت کرده و میگوید تو شکاکی ولی بسازی از زندگیم نمیروی. خیلی داغونم، میدانم اگر زنش شوم بدبخت میشوم چون هرزه است. اولین دوست پسرم بود چندسالی است باهم هستیم. تا بحال دو بار رابطه را بهم زدیم اما من طاقت نیاوردم وبرگشتم. متاسفانه الان درسم تازه تمام شده و تنها سرگرمیام باشگاه است. یک خواهر بزرگتری دارم که عقد کرده و از جریان دوستیام باخبر بوده، اما از رابطه بین ما اطلاعی ندارد. راستش هم خیلی عاشقشم هم بخاطر اینکه بکارتم را از دست دادم نمی دانم چیکارکنم. --------------------------------------------------------------------- این حادثه در نهاوند رخ داده است، اما با توجه به اینکه متهم محارب شناخته شده، پرونده به دستور دادستان کل کشور برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه محاکمه این متهم بعد از اینکه یازرلو، نماینده دادستان تهران کیفرخواست را خواند و درخواست صدور حکم قانونی داد، حامد پسر نوجوان مقتول در جایگاه حاضر شد. او در توضیح ماجرا گفت: پدرم – سعید – معلم بود اما به موادمخدر اعتیاد داشت. شب حادثه برای خرید مواد بیرون رفت. نیمهشب بود که مادرم من را بیدار کرد و گفت پدرت هنوز نیامده است. نگرانش نشدم و گفتم حتما تا صبح برمیگردد. وقتی صبح بیدار شدم و دیدم نیست به فامیل خبر دادم و چند نفری برای جستوجو بیرون رفتیم و جسد پدرم را ته درهای پیدا کردیم. مدتی بعد وقتی پلیس کشف کرد پدرم در پی رابطه هوشنگ با مادرم به قتل رسیده و عامل قتل هوشنگ است، تازه متوجه شدم چه اتفاقی افتاده است. من از مادرم هیچ شکایتی ندارم اما از هوشنگ شکایت دارم و میخواهم او قصاص شود. در ادامه هوشنگ متهم ردیف اول در جایگاه حاضر شد. او گفت: سال ۸۵ بود که با نسرین آشنا شدم. من گیمنت داشتم و دو پسر نسرین که آنموقع خیلی کوچک بودند به مغازه من میآمدند. چندباری نسرین آمد تا بچههایش را ببرد و اینطور بود که با هم آشنا شدیم. یک روز با من تماس گرفت و گفت بچههایش نیستند و از من خواست به خانهاش بروم. اولینبار بود که با او رابطهای جدی برقرار میکردم. از آن به بعد رابطه ما خیلی جدیتر شد. شبها که بچهها خواب بودند با من تماس میگرفت و با هم به پشتبام میرفتیم و رابطه برقرار میکردیم. تا اینکه شب حادثه دوباره با من تماس گرفت و خواست به پشتبام بروم. وقتی رسیدم تلفن همراه نسرین زنگ خورد و او با مردی صحبت کرد. من خیلی عصبانی شدم و با نسرین دعوا کردم یکدفعه مردی به پشتبام آمد و من توانستم خیلی سریع خودم را مخفی کنم و نسرین با آن مرد پایین رفت چند دقیقه بعد دوباره بالا آمد و تازه آن موقع بود که متوجه شدم نسرین شوهر دارد و این موضوع را از من مخفی کرده است. خیلی ناراحت شدم و دوباره با نسرین جروبحث کردم. شوهر نسرین دوباره به پشتبام آمد و من خودم را مخفی کردم. اینبار نسرین نرفت و از من خواست کمکش کنم تا از عذابی که در زندگی میکشد راحت شود. شوهر نسرین من را دید و ما باهم درگیر شدیم. من آن مرد را زدم و به زمین انداختم. نسرین با چادرش روی دهان او را پوشاند و بعد من خفهاش کردم. جسد را به طبقه پایین بردیم که از خانه دورش کنیم. قرار بود آن را با ماشین مقتول منتقل کنیم. ماشین با سیم روشن میشد. نسرین به خانه رفت و آن سیم را از پسرش که منکر اطلاع از رابطه من و مادرش میشود گرفت و بعد با هم جسد را به ماشین منتقل کردیم و به سمت دره رفتیم و آنجا انداختیم. متهم ادامه داد: برای مدتی من و نسرین از هم جدا شدیم. او به من پول داد و کمکم کرد از کشور خارج شوم. از ایران که رفتم عضو گروهک پکک شدم و برای آنها کار میکردم. مدتی بعد دوباره برگشتم به امید اینکه بتوانم در اینجا زندگی کنم. اینبار به اتهام جاسوسی بازداشت شدم و دادگاه انقلاب من را به اعدام محکوم کرد. متهم در مورد اینکه چرا بعد از اینکه فهمید نسرین شوهر دارد به ارتباطش پایان نداد، گفت: آنقدر آلوده این رابطه شده بودم که دیگر نمیتوانستم خودم را بیرون بکشم. نسرین کاری کرده بود که نتوانم رهایش کنم و به هیچ زنی بهجز او فکر نمیکردم. در این هنگام قاضی عزیزمحمدی – رییس دادگاه- از متهم خواست تا واقعیت را بگوید. متهم گفت: دروغ گفتن من فایدهای ندارد چون در پروندهای دیگر محکوم به اعدام هستم آنچه گفتم عین واقعیت است نسرین و پسرش هر دو در جریان قتل بودند. در ادامه نسرین متهم ردیف دوم در جایگاه حاضر شد. او همه اتهامات را رد کرد و گفت: من و هوشنگ فقط ارتباط تلفنی باهم داشتیم و من هیچکدام از اعترافات او را در مورد رابطه جنسی قبول ندارم. شوهرم معتاد بود و من فکر میکردم برای خرید مواد بیرون رفته و کشته شده است شاید اصلا هوشنگ قاتل نباشد. بعد از مرگ شوهرم من ازدواج کردم و حالا فرزند ۱۰ماههای از او دارم. میخواهم به زندگی آرامی که دارم ادامه دهم و درخواست تبرئه دارم. ------------------------------------------------------------------- دختر جوانی به نام سحر سه سال قبل به ماموران پلیس شکایت کرد و گفت توسط مردی دندانپزشک مورد آزار قرار گرفته است. این دختر گفت: دو سال است که مرد دندانپزشک به من تعرض می کند و من از ترسم نمی توانم چیزی بگویم اما بالاخره تصمیم گرفتم به این ترس غلبه کنم و حالا شکایت دارم. سحر ادامه داد: چند ماه بیشتر نبود که به عنوان منشی در مطب مرد دندانپزشک استخدام شده بودم. فکر می کردم او آدم خوبی است و مشکلی با هم نخواهیم داشت. البته اوایل با من خیلی مهربان رفتار می کرد تا اینکه یک شب به من آبمیوه تعارف کرد. همه مریض ها رفته بودند و تقریبا آخر شب بود و من می خواستم به خانه بروم. مرد دندانپزشک اصرار کرد که با هم آبمیوه بخوریم و من هم قبول کردم. چند لحظه بعد از اینکه آبمیوه را خوردیم من دیگر متوجه چیزی نشدم و وقتی به هوش آمدم متوجه شدم مورد آزار قرار گرفته ام. وقتی به مرد دندانپزشک اعتراض کردم و گفتم از دستش شکایت می کنم من را تهدید کرد. دختر جوان مدعی شد در تمام این مدت مرد دندانپزشک به او تعرض می کرد و او از ترس، سکوت کرده بود. با اعلام این شکایت ماموران پلیس تحقیقات خود را آغاز و از مرد دندانپزشک بازجویی کردند. این مرد مدعی شد آنچه در موردش گفته شده دروغ است. با این حال پرونده به شعبه ۷۹ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد تا بازجویی ها در این شعبه ادامه پیدا کند. دختر جوان یک بار دیگر شکایتش را در برابر قضات این شعبه مطرح کرد و گفت: مرد دندانپزشک از سال ۸۶ به من تعرض می کرد و هربار که معترض می شدم تهدیدم می کرد و می گفت من را می کشد. به همین دلیل مجبور بودم سکوت کنم. بعد از دوسال او مرا پیش یک ماما فرستاد و من تحت درمان قرار گرفتم. قضات برای اینکه بتوانند ادعای این دختر را مورد بررسی قرار دهند از زن ماما بازجویی کردند. او گفت دختر جوان به مطبش رفته و تحت معاینه قرار گرفته است. این زن گفت: من آشنایی ای با مرد دنداپزشک ندارم و نمی دانم چه بین او و منشی اش گذشته است. دختر جوان به من مراجعه کرد و من هم او را معاینه کردم و بعد هم رفت. دارویی هم برایش تجویز نکردم. این در حالی بود که دختر شاکی مدعی بود زن ماما برایش دارو تجویز کرده است. وقتی نسخه مورد ادعا بررسی شد، فاش شد این زن برخلاف ادعایش برای دختر جوان دارو تجویز کرده است. زن ماما یک بار دیگر مورد تحقیق قرار گرفت و این بار گفت: این دختر دچار عفونت شده بود و داروها به همین خاطر برای او تجویز شد اما من او را مورد جراحی قرار ندادم. این در حالی بود که مرد دندانپزشک همچنان منکر رابطه با منشی اش بود. این بار دختر جوان برای اثبات ادعایش گفت: مرد دندانپزشک جای چند زخم روی بدنش دارد و من می توانم با جزییات تمام بگویم این زخم ها کجاست. وقتی این دختر مشخصات زخم ها را گفت و مرد دندانپزشک مورد تن پیمایی قرار گرفت و گفته های دختر ثابت شد، مرد دندانپزشک یک بار دیگر اتهامش را انکار کرد و گفت: من زن و سه فرزند دارم. شاید خودم در مورد زخم هایم صحبت کردم و منشی جوان هم یادش مانده و حالا می خواهد از این راه اخاذی کند. او چون می داند من آدم ثروتمندی هستم، می خواهد از من پول بگیرد. بعد از پایان بازجویی ها و تشکیل دادگاه هیات قضات مرد دندانپزشک را از اتهام تجاوز به عنف تبرئه کرد و در اتهام رابطه نامشروع مجرم شناخت و به ۱۰۰ ضربه شلاق محکوم کرد. این رای مورد اعترض مرد دندانپزشک قرار گرفت اما از سوی قضات دیوان عالی کشور تایید شد پرونده برای اجرای حکم به دادسرا فرستاده شد. ----------------------------------------------------------------------------- یکی از منابع: soalcity.ir