پسر سمج این داستان عاشقانه، توی ۱۹ سالگی به آرزویش رسید. او از خرونیخن هلند پیشنهاد دریافت کرد و بی درنگ خودش را به اروپا رساند. لوییز، همه این مدت رابطه اش با سوفیا را از راه دور حفظ کرده بود و حالا که دیگر به هلند رسیده بود
فقط ۱۵ ساله بود که توی مونته ویدئو، جلوی کوچه «سوفی» خطر می کرد تا تماشایش کند. لوییزیتو، رفتگر کم سن و سال، عاشق دختری از یک خانواده مرفه شده بود. کمی بعد ساعتها خیابان های شهر را «جارو» زد و سکه جمع کرد تا برای قرار ملاقات اول پول داشته باشد. دو سال بعد از ملاقات با بلوند محبوب اش، ناچار شد به تماشای مهاجرت سوفی و خانواده به اروپا بنشیند. راه دور بود و زندگی اش پر از توصیه هایی برای دل کندن از این عشق شده بود. او می توانست همه چیز را فراموش کند و تا آخر عمر همانجا که بود و بماند و شبیه خیلی های دیگر، با خاطرات عشق رفته اش خوش باشد اما نه. او راه فرارش را پیدا کرد.
راه فرار به سوی اروپا و به طرف عشق. راه فراری به نام فوتبال. پسر سمج این داستان عاشقانه، توی ۱۹ سالگی به آرزویش رسید. او از خرونیخن هلند پیشنهاد دریافت کرد و بی درنگ خودش را به اروپا رساند. لوییز، همه این مدت رابطه اش با سوفیا را از راه دور حفظ کرده بود و حالا که دیگر به هلند رسیده بود، «لانگ دیستنس» خیلی کوتاه تر جلوه می کرد. او توی همه مرخصی هایش بلیت هواپیما می گرفت و به بارسلونا می رفت تا عشق اش را ملاقات کند. در پایان دوران پرنوسان خرونیخن، سوارز در سال ۲۰۰۷ بازیکن آژاکس شد. او روز به روز بیشتر می درخشید و مادریدیها کمک اش کردند که از زیر سایه هونتلار بیرون بیاید.
ستاره عجیب، با فان باستن حرف نمی زد اما برای سوفی همیشه وقت داشت. آنها سرانجام در سال ۲۰۰۹ ازدواج کردند و مدتی بعد، با هم به لیورپول رفتند. خانواده سوفیا هنوز هم در بارسلونا زندگی می کنند و لوییز، ۱۱ سال بعد حالا دست سوفی و دو فرزندش را گرفته و به این شهر رسیده است. او در اولین جمله هایش بعد از بارسلونایی شدن، از رویای دور ور دراز بازی و «زندگی» در بارسلونا حرف زد.