طرفداری- طبق روال همیشگیِ بعد از هر بازی، "صاحب عباس" با اتوبوس به کربلا بازگشت. اگرچه این بار دیگر خبری از برادرش "فاضل" نبود. فاضل که بخشی از پایش را به خاطر جنگ خلیج فارس از دست داده بود، همیشه دوست داشت در راه بازگشت به خانه برادرش را در مورد نتیجه بازی به چالش بکشد. اگر بازی را برده بودند، با صاحب جشن می گرفت و اگر باخته بودند، با وی ابراز همدردی می کرد. اما تنها ۴ بازی بعد از دوران تازه صاحب عباس با تیمش "صلاح الدين"، دیگر خبری از برادرش نبود.
وقتی صاحب به خانه رفت و سراغ برادرش را گرفت، مادر به او گفت: "آنها یک هفته پیش آمدند و او را بردند!". آنها، ماموران امنیتی دولت بودند. تنها چند ماه قبل بود که صدام حسین به ارتش دستور داده بود تا به کشور همسایه، کویت، حمله کنند. اگرچه تحت فشار ائتلاف تحت رهبری آمریکا، عراق مجبور شد عقب نشینی کند. جرج بوش، رئیس جمهور وقت آمریکا، از مردم عراق خواست که تلاش کنند کنترل حکومت را در اختیار بگیرند و صدام را مجبور به استعفا کنند. صاحبِ نوجوان به همراه دو برادر و گروهی از دوستانش، در آن زمان با خودروی لندکروز پدر بیرون می رفتند و به ایست بازرسی های ارتش حمله می کردند. اما در نهایت دولت عراق اعلام پیروزی کرد و صاحب مجبور شد برای نجات جانش فرار کند.
در حالی که صاحب عباس مخفی شده بود، یکی از مربیان سابقش به وی توصیه کرد که به فوتبال برگردد. او به صاحب گفت که باشگاه صلاح الدین، تیمی واقع در تکریت، شهرِ رییس جمهور وقت، به دنبال یک مهاجم می گردد. تنها بعد از چند دقیقه حضور در تمرینات، صاحب آنها را قانع کرد که به وی قرارداد پیشنهاد دهند. فدراسیون فوتبال عراق، اجازه بازی کردن وی را صادر کرد و صاحب در همان بازی اول، ۲ گل به ثمر رساند. او در حال بازگشت به خانه بود تا با برادرش جشن بگیرد اما تنها بعد از ۴ بازی، دیگر خبری از فاضل نبود.
صاحب به مادرش گفت که به دفتر مقامات می رود تا جویای برادرش شود. به عنوان بازیکن باشگاه صلاح الدین، تیمی که توسط مقامات بلندپایه حزب بعث اداره می شد و کاملا تحت حمایت رژیم بود، او باور داشت که مشکلی وی را تهدید نمی کند. محمد الوطنی ملقب به ابوکهلا، رییس باشگاه، به وی شماره کسی را داده بود که در صورت بروز هرگونه مشکلی، با وی تماس بگیرد. صاحب به سراغ "سروان زهیر" که مسئول تحقیقات در اداره امنیت کربلا بود می رود. او به خاطر می آورد که از زهیر در مورد برادرش سوال می کند و وی در پاسخ می گوید شما؟
وقتی صاحب عباس خودش را معرفی می کند، زهیر فاش می کند که آنها مدت زیادی است که دنبال وی هستند و حتی می خواستند قبل از بازی با نجف، او را دستگیر کنند اما چون باشگاه مهاجم نداشته نتوانستند. صاحب در همان جا، خشکش می زند. در کربلا می گفتند که هرکسی وارد اداره امنیت شود، دیگر برنمی گردد. او تلاش می کند که صحبت کند اما چیزی نمی تواند بگوید. زهیر از وی می خواهد بگوید که چه کارهایی علیه حکومت کرده است:
می خواستی چه کاره شوی؟ فرماندار کربلا؟ چه کارهایی انجام دادی؟ چند نفر را کشتی؟ کجا بمب گذاشتی؟ اسمت و پرونده ات، همه اینجاست.
همه چیز تمام شده بود. صاحب به زندان انداخته شد. چشم هایش را پوشانده بودند و دست هایش را از پشت بسته بودند. او در زندان با ۴ نفری که با آنها علیه حکومت جنگیده بود نگهداری می شد. برنامه این بود که هر روز آنها را به اتاق بازجویی می بردند و خونین و کتک خورده، برمی گرداندند. دوستانش به صاحب گفتند که آنها هرگز نام وی را به شکنجه گر ندادند و برای همین هر روز کتک خوردند. عصرِ همان روز، صاحب عباس خود را در یک صندلی الکتریکی می دید که به پاهایش، دستانش و آلت تناسلی سیم وصل کرده بودند و به وی گفتند که اگر دروغ بگوید، دستگاه خیلی سریع می فهمد و او با شوک الکتریکی مواجه خواهد شد.
قبل ازینکه خانه را ترک کند، به مادرش گفته بود که اگر دیر شد یا هرگز برنگشت، باید مستقیم به باشگاه صلاح الدین برود و به ابوکهلا و سرمربی تیم، عبدالله عبدالحامد بگوید که کجاست. دقیقا در روز بازجوییِ صاحب، مدیر و مربی باشگاه وارد کربلا شدند که بخشی از اقدام آنها به خاطر این بود که بازیکنان تیم دست به اعتصاب زدند و به مدیریت گفتند اگر صاحب عباس در تیم نباشد، آنها دیگر بازی نخواهند کرد. تنها یک روز بعد و در حالی که مجازات اعدام بیخ گوشش بود، صاحب عباس به خاطر شفاعت رییس و مربی تیم، از زندان آزاد شد. فوتبال، جانِ صاحب عباس را نجات داد اما فاضل و چهار نفر از دوستانش به خاطر نقششان در قیامِ سال ۱۹۹۱، اعدام شدند. تراژدیِ زندگی عباس که با خون و اشک گره خورده بود، در سال ۲۰۰۳ و بعد از سقوط رژیم، کمی خبر خوب به خود دید. صاحب متوجه شد دیگر برادرش به اسم محمد که همه فکر می کردند کشته شده، موفق شده از دست حکومت فرار کند و به ایران بگریزد. در نتیجه محمد همچنان زنده بود.
صاحب عباس بعد از آزادی، ۲ فصل متوالی را به عنوان بهترین گلزن باشگاه صلاح الدین پشت سر گذاشت و سپس به بهترین باشگاه تیم یعنی الزورا پیوست. جایی که موفق شد در اوایل دهه ۹۰، دوگانه داخلیِ لیگ و جام حذفی را چند بار ببرد. وی در سال ۱۹۹۸ و بعد از مجادله با یکی از اعضای هیئت مدیره باشگاه، الزورا را ترک کرد و برای چند سال، مدیران ورزشی عراق نام وی را در لیستی گذاشته بودند که نه می توانست برای تیم ملی بازی کند و نه حتی می توانست پیشنهاد جذابی از لیگ قطر را قبول کند.
اگرچه تحت فشار شدید افکار عمومی، بهترین مهاجم لیگ عراق توسط سرمربی تیم ملی، عمو بابا، به اردو دعوت شد تا در یکی از بازی های مقدماتی جام ملت های آسیا ۹۶ بازی کند. عباس در همان بازی اول ملی، گلزنی کرد و موفق شد جایگاهش را برای تورنمنت نهایی جام ملت های آسیای ۹۶ که در امارات برگزار می شد، حفظ کند. صاحب عباس با به ثمر رساندن ۱۷۷ گل در لیگ عراق بین سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۱۲، بهترین گلزن تاریخ لیگ عراق است اما او هرگز شانس زیادی برای بازی کردن در تیم ملی پیدا نکرد و طی سال های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، تنها ۱۴ بازی ملی را ثبت کرد و ۳ گل به ثمر رساند. وی دو بار از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. یک بار در سال ۲۰۱۰ و برای پذیرفتن هدایت تیم الهنديه کفش هایش را آویخت و بار دیگر برای آخرین فصل دوران فوتبالش در ۴۱ سالگی به باشگاه کربلا بازگشت.
"در پایان، تلخی خدافظی از فوتبال و جدایی از آن، با لذتِ مورد توجه قرار گرفتن توسط هوادارانی که همواره مایه اعتبارت بوده اند، ترکیب می شود." این را مردی که امروز ۴۶ سال سن دارد می گوید. صاحب عباس که زمانی در بازجویی به طعنه به وی گفته شد که آیا به خاطر فعالیت سیاسی می خواسته فرماندار کربلا شود، واقعا برای انتخابات کربلا نامزد شد، اما قرار نبود موفقیت های فوتبالی، در سیاست هم تکرار شود.
نوشته "حسنین مبارک" برای گاردین