ظهور هیتلر برای نبرد با دجال و نجات اسلام!
درباره نوع سیاست و رویکرد آلمان نسبت به مسلمانها و تلاش برای جذب آنها بعنوان متحد در جنگ جهانی دوم تحقیقات متفاوتی بعمل آمده. کتاب داوود معتدل نگاهی جامع به این سیاست موفقیتها و ناکامیها و نیز پیامدهای آن دارد. تمایل آلمان به استفاده ابزاری از اسلام و مردم کشورهای مسلماننشین در منازعات و مناقشات خود با کشورهای متفقین تاریخی مختص به خود دارد. اتحاد و نزدیکی با امپراطوری عثمانی که از اواخر قرن نوزدهم جایگاهی ویژه به این سیاست خارجی آلمان قیصری پیدا کرد، علاوهبر جنبه اقتصادی معطوف به این مسائل ژئوپولتیک هم بود. حضور قیصر آلمان در سال 1898 بر سر مزار سلطان صلاحالدین ایوبی در دمشق و اعلام "سیصد میلیون مسلمان" به عنوان دوست آلمان نقطه عطفی در این تاریخ محسوب میشد. همچنین با توجه به نفوذ و حضور استعمای سه قدرت رقیب آلمان در کشورهای مسلمان، برلین پیوسته در وسوسه و تلاش بود که با برانگیختن حکم "جهاد_jihad" و تحریک مسلمانان این کشورها و سوق آنها به سوی حمایت از دولت عثمانی در جریان جنگ جهانی اول تک برگ قوی ای را بر علیه کشورهای رقیب بازی کند.
تهاجم تبلیغاتی هم بخشی از سیاست "اسلام گرایی" آلمان قیصری بود؛ از جمله در مناطق مسلمان نشین این شایعه را رواج دادند که ویلهلم دوم مسلمان شده و خود را حاجی ویلهلم محمد میخواند و نیز مردم آلمان و باقی مسلمانان را به رفتاری مشابه فراخوانده است.
ماموران آلمان البته در برانگیختن شورش و عصیان در افغانستان علیه بریتانیاییها موفقیتی به دست نیاوردند. واسموس دیپلمات آلمانی که برای اقدامی مشابه به ایران رفته بود هم گرچه به سازماندهی اقدامی در اختلال در استخراج نفت توسط بریتانیا موفق شد، ولی این ضربه کماهمیت تر از آن بود که در جریان جنگ به سود آلمان تاثیری محسوس بگذارد. در مناطقی مانند سودان هم تلاشهای آلمان ناکام ماند. این در حالی بود که کشورهای متفقین علاوهبر به کارگیری هزاران سرباز مسلمان در نیروهای خود، توانستند با اقدامات زیرکانه لورنس عربستان، و قول و قرارهای توخالی و پوچ عشیرهها و قبایل عرب تحت سلطه حکومت عثمانی را به قیام علیه آن برانگیزد. رویکرد شکست خورده دولت آلمان البته از همان ابتدا در میان اهل فن و کارشناسان با انتقاد و تردید روبهرو بود.
حرف منتقدان این بود که "جهاد" برانگیخته شده از سوی آلمان میتواند به نقیض خودش بدل شود و موجی از رادیکالیسم را در مناطق اسلامی (خاورمیانه) دامن زند، نفرت و خشم علیه اقلیتهای غیرمسلمان را به دنبال بیاورد و در دراز مدت به ضرر خود آلمان هم تمام شود. فردریش روزن که بعد از جنگ جهانی اول به وزارت خارجه آلمان رسید، در طعنه ای به سیاست یادشده و عدم آشنایی مقامات و مشاوران دولت آلمان با جهان اسلام، جمله ای گفت که معروف شده است: " در وزارت خارجه باور به کارایی پرچم سبز محمد و جهاد مقدس شدید بود. ولی همانطور که والتر پدر انقلاب فرانسه شناخته میشود، ما هم میتوانیم کارل مای را پدر سیاست شرقی خود در عصر حاضر تلقی کنیم ". کارل مای، نویسنده آلمانی بدون سفر به کشورهای شرقی شماری رمان و داستان پرماجرا درباره آنها نوشته است.
شکست سیاست "اسلام گرایی" در جریان جنگ جهانی اول البته سبب نشد که آلمان در جنگ جهانی دوم از وسوسه چنین رویکردی در امان بماند و آزمون دیگری در این رابطه تجربه نکند. درباره تجربه رایش سوم در استفاده ابزاری از اسلام مطالعات متعددی صورت گرفته، ولی شاید جامع ترین اثر، کتاب تحقیقی داوود معتدل پژوهشگر ایرانی_آلمانی تبار و استاد کنونی مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن باشد. کتاب وی با عنوان "اسلام و جنگ آلمان نازی" چندی پیش در 500 صفحه به زبان انگلیسی منتشر شد. معتدل در این کتاب که آن را با مراجعه به 14 آرشیو در 30 کشور جهان نوشته، علت توجه آدولف هیتلر به مسلمانها در جریان جنگ جهانی دوم و تلاش برای جلب حمایت آنها اینگونه شرح میدهد:
" جنگ جهانی دوم بخش بزرگی از جهان اسلام را هم دربر گرفت. تقریبا 150 میلیون مسلمان از شمال آفریقا تا جنوب شرقی آسیا در حوزه نفوذ فرانسویها و بریتانیاییها زندگی میکردند و شمار مسلمانان ساکن در حوزه شوروی هم به بیست میلیون نفر میرسید. از سال 1941 که بخصوص آثاری از شکست در جبههی نازی ها پدیدار گشت، حکومت آلمان نازی، تلاش بسیاری را به جریان انداخت تا هم پایگاهی در میان مسلمانان مناطق اشغالی کسب کند و هم این که جمعیت مسلمانان را به عنوان متحدان خود برای مقابله با متفقین بخصوص امپراطوری بریتانیا، و هم شوروی را به سوی خود به کار گیرد (قرارداد مولوتوف_ریبنتروپ)، تلاشی که در نقاط مختلف مثل بالکان و قفقاز و کریمه بدون موفقیت نبود... مسلمانان بسیج شده را در همه جبهه ها بکار گرفتند، از ورشو و استالینگراد تا حتی دفاع از برلین "
برای نفوذ در جهان اسلام در جریان جنگ، هاینریش هیملر قائم مقام و فرد دوم امپراطوری رایش آلمان نازی، پس از شکست قوای آلمان در شمال آفریقا از این تلاش هم فروگذار نکرد که به نهاد تحت مسئولیتش ماموریت دهد تا در قرآن کندوکاو کنند و آیه ای بیابند که با استناد به ان، بتوان جهاد اسلامی را بنفع نیروهای آلمانی براه اندازند. این تلاش البته ناکام ماند ولی در نامه ای که مقام های اداره امنیت ملی رایش آلمان به هیملر مینویسند امکان اینکه آدولف هیتلر آنگونه که در روایات مسلمانها بعنوان منجی آخرالزمان و به هیبت مسیح، برای کشتن دجال ظهور کند منتفی نیست. در روایات اسلامی از پیامبر منقول است: " دجال از امت من بیرون میشود در چهل روز، پس خداوند عیسی بن مریم را مامور میکند او را از بین میبرد " (http://yon.ir/X4eYS)
به این ترتیب کارزار تبلیغاتیی به راه افتاد و اعلامیه هایی در معرفی آدولف هیتلر به عنوان نابودکننده دجال در نقاطی از کشورهای اسلامی پخش شد. در این اعلامیه آمده است: " ای مردم عرب، آیا خادم خداوند را میشناسید؟ او حالا دیگر در جهان ظاهر شده و سنان و خنجر خود را علیه دجال و متحدانش به حرکت دراورده است "
با پیشروی هر چه بیشتر قوای آلمانی، نظریه پردازان حکومت هیتلر، بیش از پیش به این فکر افتادند که آشکار و پنهان در تشدید گرایش های ضدیهودی در بخش هایی از جهان اسلام به ویژه در فاصله میان دو جنگ جهانی بالا گرفته بود سرمایه گزاری کنند و نظر نیروهایی از میان مسلمانان برای جنگ را بخود جلب کنند. حتی محمد امین الحسین، مفتی اعظم بیت المقدس را با سلام و صلوات به برلین دعوت کردند. او هم در همصدایی با آلمان کم نذاشت و قرآن را کتابی پر شده از " هشدار نسبت به اشخاص فریبکار و ذات شیطانی یهودیان " معرفی کرد. سخنرانی ها و اظهارات الحسین را هم با رادیو و هم بصورت نوشته برای کشورهای اسلامی پخش میکردند. در جریان نبرد با شوروی نیز آلمان ها تلاش کردند مسلمانان قفقاز و آسیای میانه را به سوی خود جذب کنند.
در قفقاز و کریمه، که به تصرف نازی ها درامده بود ممنوعیت مراسم و آیین های مذهبی حکومت شوروی برداشته شد و مسلمان ها اجازه تاسیس مساجد و مدارس قرآنی یافتند. با این همه عدم آشنایی سربازان آلمانی با آیین و اعتقادات مسلمانان این مناطق گاهی فاجعه آفرین میشد. از جمله شماری از مسلمانان را نازی ها به دلیل ختنه پسربچه ها دستگیر یا اعدام میکردند. تصور سربازان آلمانی این بود که ختنه صرفا از مراسم یهودیان است. نهایتا اداره امنیت عمومی آلمان مجبور شد به قوای آلمان در جبهه ها بخشنامه ای صادر کند که صرف ختنه کردند دلیلی بر یهودی بودن افراد نیست. نازی ها برای آنکه بتوانند با مردم تماس بهتری داشته باشند حتی به ایجاد یک حوزه مذهبی در درسدن برای تربیت روحانی و ملا دست زدند. برای سربازان مسلمان اسیر هم تزئینات ویژه در نظر گرفته شده بود، از تغذیه حلال تا اجازه ذبح اسلامی.
به نوشته معتدل در یک تبلیغ بزرگ که قوای آلمانی به هنگام پیشروی در شمال آفریقا خطاب به مسلمانان حاضر در قوای دشمن پخش کردند، آمده بود: " چرا شما علیه آلمانی ها، یعنی برادران دینی خود نبرد میکنید که رشته ای از دوستی و عشق شما را با آنها پیوند میدهد " ؛ یا قندهایی در میان این مردم توزیع میکردند که در کاغذ پیچیده شده بود و روی آن هم به عربی نوشته بودند: " ان شاءالله تعالی به فضل الهی پیروزی آلمان قطعی است. توزیع برگه هایی آغشته به عطر و گلاب با آیات قرآن یا طلسم هایی با صلیب شکسته و شعارهای مذهبی مسلمانان از دیگر تبلیغات نازی ها در مناطق مسلمان نشین بود ".
در ماه های پایانی جنگ جهانی دوم، آدولف هیتلر تاسف میخورد که چرا بسیج مسلمان ها به سود نیروهای آلمان نتایج بهتری را به بار نیاورد. او علت این را در سوء مدیریت اداره تبلیغات و روشنگری رایش میدانست و معتقد بود که مسلمانان برای زلزله ای سیاسی در مناطقشان آماده بودند و چشم براه قوای آلمان بودند.
اما چه شد که افسار ایدئولوژی اسلام و مسلمانان بدین شکل در تاریخ خود به دست قدرت های استعماری بریتانیا و فرانسه بودند و در برحه ای از زمان نیز در دست ژرمن ها؟
همین نادانی های مسلمانان است که از پیشرفتشان ممانعت بعمل آورده و بدینسان خوار شده اند. از آن سو چنانکه خواهیم گفت پیشرفت زمان، اسلام و دیگر ادیان ابراهیمی و سایر ادیان را مردود کرده ولی مسلمانان اینها را نمیدانند بلکه از نافهمی، به همان نادانی های خود می نازند و خود را در رستگاری پنداشته محمد آرزو می کنند که اروپاییان اسلام بیاورند. بارها دیده شده که مسلمانان با حسرت به اروپاییان و دیگر نقاط شرقی کره خاکی نگاه میکنند و آنها را از نعمت اسلام محروم میدانند. بسیاریشان امیدوارند که دیر یا زود یکی از پیشوایان نیرومند اروپایی، مسلمان خواهد شد و اسلام را صادر خواهد نمود. در جنگ های جهانی گذشته مسلمانان بازیچه دست ابرقدرت ها بودند. در یک زمان توسط قیصر آلمان و در زمانی دیگر توسط آدولف هیتلر پیشوای اروپای آلمانی و موسولینی... مسلمانان در طول جنگ جهانی دوم، هیتلر ستایی پیشه کرده بودند و کسانی چنین میگفتند که: " خدا او را برانگیخته تا مسلمانان پیروز شوند"
در میان گفتگوها مردی بازرگان در میان ستایش ها از هیتلر گفت: " تنها یک چیز مانده و آن اینکه او [آدولف هیتلر] مسلمان شود و اسلام را به اوج عظمت خود برساند."
آدولف هیتلر خود اقرار کرده بود که برای اروپائیان دین اسلام را برگزیده و پس از پیروزی نبرد، اسلام را بصورت گسترده صادر خواهد کرد چنانکه در یکی از گفته های او از اسناد برمان چنین برمیاید:
" بنظرم محمد شخصیتی بسیار تاثیرگذار و رهبری پیروز بوده. و بنظرم اسلام دینی بسیار کارامدتر و بهتری برای اروپائیان خواهد بود "
هیتلر از اهمیت ایدئولوژی اسلام به وحدت و یکپارچگی پی برده بود و میدانست اگر روزی در پنج وعده تمام اروپائیان را در مشی و خط سیاسی خود رهنمود کند، سعادت و نیکبختی را برای کره زمین به ارمغان می آورد.
همچنانکه هاینریش هیملر نیز به اهمیت اسلام پی برد و اسلام را ایدئولوژی ای برای پرورش مردان دلاور خواند. اما با شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، افسار ایدئولوژی اسلام بدست قدرت هایی افتاد که از احکام آن، تروریست مقدس بسازند و منطقه مسلمان نشین را درگیر کارزاری بیهوده کنند.
مطلب برگرفته از قجرتایم