همرزم ویکتورپدیده ای که به عنوان ازدواج سفید معرفی شده است، قدمتی به اندازه تاریخ خانواده دارد. با این حال این صورت از پیوندهای زناشویی همواره در حاشیه الگوهای ازدواج و خانواده قرار داشته و در نقش مکمل، احتیاجاتی را که سایر صورت های خانواده به خصوص ازدواج دایم و عادی توان برآورده کردن آن را نداشتند را بر آورده می ساخته است. تنها در دوران جدید و در جوامعی بسیار پیشرفته است که این نوع از ازدواج به تدریج به عنوان الگوی اصلی ازدواج گسترش یافته و اکنون بخش قابل توجهی از حیات خانوادگی در این کشورها در قالب این شکل از ازدواج جریان دارد.
این تحول در الگوی خانواده و ازدواج تحت تاثیر نیروی قدرتمندی است که به قول جامعه شناس آلمانی هر آنچه سخت و استوار است، را دود می کند و به هوا می برد. نیروی خرد کننده و عظیمی که هیچ نیروی دیگری در برابر آن تاب مقاومت ندارد و تنها می توان مایوسانه شاهد دود شدن و هوا رفتن همه بنیادهای استوار حیات اجتماعی بود. این نیروی عظیم در شکل سلطه کامل سود و منفعت بر همه عرصه های حیات جمعی ظاهر می شود و هر چیزی را که قابلیت تبدیل به سود و منفعت داشته باشد، به بازار برده و چوب حراج به آن می زند. هیچ امر مقدسی هم از این حرکت مستثنی نیست. دین، خانواده، هنر و علم به مرور تحت سیطره این نیروی عظیم تبدیل به کالاهای قابل عرضه در بازار شده و هر یک به اندازه سود و منفعتی که دارند ارزش گذاری می شوند.
عواطف و احساسات نیز به تدریج تبدیل به کالاهایی شده اند که تنها با معیار سودمندی و منفعت، ارزش گذاری می شوند. از همین رو نیازمند الگویی از رابطه و ازدواج هستند که خارج از معیار سودمندی و منفعت که با شاخص رضایت سنجیده می شود، معیار دیگری برای ارزش مندی آنها وجود نداشته باشد. ازدواج و همسر تا زمانی ارزش هم زیستی و وفاداری دارد که منفعتی داشته باشد و رضایتی ایجاد کند، همدمی که به جای یار شاطر بودن بار خاطر است، همان به که نباشد و نباید هیچ قید و بندی افراد را به حفظ و تداوم رابطه وادار کند. هر گونه قانونی که باعث وفاداری و پایبندی به همسر خارج از قاعده فایده و سود شود، باید کنار گذاشته شود. روابط در شرایط آزاد و به صورت سفید و صرفا در چارچوب رضایت طرفین شکل می گیرد و پایان می یابد. هر یک از طرفین رابطه می توانند به محض عدم رضایت از زندگی زناشویی، به رابطه خود پایان داده و رابطه سودمند دیگری را آغاز کنند. این چرخه می تواند بدون شکل گیری خانواده باثبات در کل حیات یک شخص تکرار شود به گونه ای که تاریخ زندگی یک فرد شامل دوره های از هم باشی با افراد مختلف باشد. الگوی ازدواج سفید به بهترین وجه چنین شرایطی را ممکن می سازد و گسترش بیش از پیش آن نیز ناشی از قدرت انطباق پذیری آن با نیروهای اجتماعی جدید است.
کالایی شدن عواطف و ظهور ازدواج سفید در کنار آزادی اغوا کننده ای که برای افراد به همراه می آورند، ناب ترین وجوه حیات بشری را تحت سیطره منطق سود و منفعت قرار می دهند و قلمرو زندگی را از هر گونه ارزش بنیادین و غایی که بیرون از منطق سود، ارزش وفاداری و فداکاری داشته باشد تهی می سازند. در واقع آزادی به بهای قربانی شدن کل حیات عاطفی و احساسات ناب ممکن می شود و شخصی ترین روابط و عواطف تحت سیطره الگوی مبادله منفعت و سود تبدیل به کالاهای بی معنایی می شوند که هر لحظه می توانند در بازار خرید و فروش عواطف مبادله شوند. ازدواج سفید در همان حال که محصول کالایی شدن عواطف است، زمینه گسترده شدن این پدیده در جامعه نیز هست. هر چند به نظر می رسد در برابر این نیرو تاب مقاومتی وجود نداشته باشد، اما مراقبت از قلمرو شخصیت در برابر سیطره منطق سود در سطح فردی، همچنان بزرگترین امکان رهایی پیش روی افراد است.