مطلب ارسالی کاربران
پیر برنا
پریشب یه پیرمرد دانا رو تو خواب دیدم که داشت برام توضیح میداد که چطور قادر متعال بودن خدا با مهربان بودنش با هم در تضادن و فلسفش اینقدر قوی بود که منی که تو وراجی کردن استادم حتی اگه شده اراجیف بگیم باید هر کی هر چی میگه یه گهی بخورم و یه کامنت بذارم نفسم در نیومد و از اونجا که من معمولا هر کاری رو وقتی انجام میدم که دیگه اینقدر کار از کار گذشته که نه بدرد خودم میخوره نه بدرد کسه دیگه اینقد تو نوشتن فلسفه ی اون پیر برنا فس فس کردم تا کلا یادم رفت که چی میگفت اما با اینکه هیچی از فرمایشاتش یادم نیست مطمئنم که خدا یا باید مهربان باشه یا قادر متعال هر دوش با هم نمیشه هیچ راه در رویی م نداره که اگه داشت من یه زری زده بودم . تمام .
هر کی ام شک داره بگه تا بیام دهنشو صاف کنم چون دیگه فلسفه بافی براش فایده نداره