اختصاصی طرفداری- در روزهای اخیر یادداشت های فراوانی در رسانه های داخلی و خارجی در باب وضعیت اسفبار رئال مادرید به رشته تحریر درآمده که به باور من بسیاری از آنها به واسطه عدم آشنایی درست و دقیق با وضعیت این تیم به صورت اساسی خود قابل نقد است. عناوینی همانند پایان یک عصر و یا گره زدن تمام مشکل مادرید به رفتن رونالدو بیش از یک تحلیل واقع گرایانه به نظر ریشه در رویه های جدید رسانه ای دارد که جملگی بر جلب حداکثری مخاطب استوار است.
بگذارید قبل از پرداختن به علل و زمینه های شکل گیری وضع موجود در خصوص رئال مادرید به یک نکته اشاره کنیم و آن اینکه با گسترش تعداد شبکه ها و وبسایت های خبررسان و همچنین اضافه شدن زمین های جدید بازی نظیر شبکه های مجازی، رسانه ها برای بیشتر دیده شدن چاره ای به جز تولید هر چه بیشتر محتوا ندارند و در این رویه، به صورت خود به خودی برای جلب مخاطب بیشتر می کوشند تا به جای کنار زدن پرده ها و نشان دادن سیمای واقعیت، به واقعیت انگاریِ باورهایِ عموم بپردازند و در اصطلاح سوار بر اریکه احساسات عام شوند و از این طریق به جذب حداکثری مخاطب بپردازد و اطمینان داشته باشند که محتواهای تولید شده آنها هزاران هزار بار در فضای مجازی ریتوییت می شود و آنها هم بالا می آیند.
بالمثل در همین روزهای اخیر می شنویم که این افول بیانگر پایان یک عصر است حال آنکه بسیاری از عناصر این تیم نظیر واران، کارواخال، کاسمیرو، کروس، آسنسیو و ایسکو در میانه های دوران خود هستند و حتی امثال ناواس، راموس، مودریچ و بنزما را نیز نمی توان حتی نزدیکی های بازنشستگی دانست یا مثلا صدها و بلکه هزاران محتوای گرافیکی در خصوص اثر مستقیمِ رفتن رونالدو در وضع موجود رئال دیده ایم که این نیز یک برداشت تقلیل گرایانه و سطحی است. تصاویری از کریستیانو که با رفتنش تاج پادشاهی رئال را نیز می برد، تنها صفحه ای از آلبوم عکس ها و محتواهای تولید شده در روزهای اخیر است. این رویه نظر به دگرگونی ذائقه هوادارانِ نسلِ جدیدِ فوتبال و شکل گیری فرقه های نوظوهری نظیر بازیکن-هوادار منطقی به نظر می آید، چه برای یک هوادار کم سن و سال که دل در گروی عشق ابرستاره ای نظیر کریستیانو رونالدو دارد، در توضیح وضعیت فعلی رئال مادرید چه قرائتی بهتر از این که: "رئال مادرید پیش از رونالدو تیمی بود که در یک هشتم نهایی حذف می شد، رونالدو آمد و این تیم را به چهار قهرمانی رساند و حالا پس از رفتن یگانه منجی عالم برنابئو شاهد بازگشت رئال به اصل خویشتن هستیم"
قرائتی که طرفدارانش احتمالا نباید پاسخی در خصوص موفقیت های پیشین رئال مادرید نظیر نه قهرمانی در اروپا و بیش از سی قهرمانی در لیگ داشته باشند چرا که عمر هواداری بیشینه آنها به انگشتان دو دست نمی رسد و اساسا درک درستی از فوتبال ماقبل چند سال اخیر ندارند.
برای پرهیز از سو تفاهمِ احتمالی مایلم در اینجا نقطه نظر خود را در خصوص رونالدو و نقش بسزای او در موفقیت ها رئال مادرید و تصمیم پرز در قبال فروش او بگویم و آن اینکه بی تردید، فروش رونالدو با هیچ متر و معیاری تصمیم درستی نبوده و هیچ توجیهی نمی توان برای آن پیدا کرد. فروش ستاره ای که تضمینی برای زدن پنجاه-شصت گل در فصل است و دارای قرابت حداکثری شخصیتی با باشگاه است و یکی از المان های هویتی آن به حساب می آید به راستی چگونه توجیهی می تواند داشته باشد آن هم زمانی که برخورد باشگاه هایی نظیر منچستر یونایتد یا چلسی یا بایرن مونیخ را در موقعیت هایی تقریبا مشابه با ستاره هایی مثل دخیا، هازارد و لواندوسکی می بینیم. علاوه بر اینها، رونالدو چنانکه گفتیم به جز بی شمار فواید فنیش یک اِلمانِ هویتی برای برنابئو به حساب می آید که حضورش می توانست دست بالاتری به رئال مادرید در بسیاری از چانه زنی ها بدهد. مثلا در همین ماه گذشته دیدیم که دی یانگ در مصاحبه ای پس از پیوستن به بارسلونا اعلام کرد برای بازی در کنار مسی لحظه شماری می کند خب بدیهی است که حتما هستند دیگرانی نظیر امباپه که چنین حسی را در قبال رونالدو داشته باشند. بجز این ها رد پای رونالدو در تک تک موفقیت های تیمی رئال مادرید دیده می شود و تصور هر کدام از موفقیت های اخیر رئال بدون رونالدو همانقدر محال است که تصور موفقیت های فردی رونالدو بدون رئال مادرید.
علی رغم همه اینها اما توجه به چند نکته در خصوص نتایج رئال و رونالدو نیز خالی از لطف نیست. مثلا رئال مادرید در حضور نه ساله رونالدو و تحت سرمربی گری نامدارانی نظیر کارلو آنجلوتی، ژوزه مورینیو و زیدان و با ترکیب های به واقع کامل، از هجده عنوان مهم داخلی تنها موفق به کسب چهار عنوان شده است. رئال با رونالدو از نه لالیگای ممکن تنها دو تا را برده که آن دو نیز یکی لالیگای رکوردها با مورینیو بوده که به باور من به لحاظ "فنی" بهترین رئال ده سال اخیر بوده و دیگری با نسخه ای از رئال مادرید که آنقدر بازیکن داشت که هامس رودریگز در مهم ترین بازی فصلش حتی در لیست هجده نفره هم جای نداشت. رئال مادرید با کریستیانو نیز در مرحله یک هشتم نهایی چمپیونزلیگ حذف شده و شکست های فاجعه باری درمقابل رقیب سنتی با دریافت پنچ و چهار و سه گل را تجربه کرده پس علی الشواهد علی رغم همه روزهای خوب و باورنکردنی رئال با رونالدو این رابطه روزهای بد و تیره نیز کم نداشته و حضور رونالدو را نمی توان همواره قرین شادی و موفقیت دانست و از همه اینها گذشته رونالدو نیز یک روز باید خداحافظی می کرد و رئال دیر یا زود به زندگی بدون او عادت می کرد.
به بیان ساده تر علی رغم آنکه تقلیلِ مشکلِ امروزیِ رئال به نبود رونالدو، گزینه ای بسیار جذاب و لایک خور برای بسیاری از رسانه ها به حساب می آید اما واقعیت این است که وضعیتِ بغرنجِ امروزِ رئال بیش از رفتن رونالدو معلولِ تمهیداتی است که پرز، برای فردای بدون رونالدو نیندیشید، آن هم در حالی که می بینیم که رئال پس از دوازدهمین قهرمانی چمپیونزلیگ، همواره تضعیف شده است تیمی که روی نیمکتش هامس رودریگز، کواچیچ، موراتا، ایسکو، آسنسیو، دنیلو و پپه را داشته امروز چنان خالی از ستاره شده که در میان ناباوری همگان تمام امیدش برای گلزنی و باز کردن گرهِ بازی به ساق های ستاره هجده ساله ای بسته شده که در حالت عادی دو سه سالی را باید پشت دست امثال رونالدو می نشست و در بیست و یکی دو سالگی نقشی را عده دار می شد که امروز به او واگذار شده است. در نتیجه می توانیم با سطحی از اطمینان ادعا کنیم که اگر فلورنتینو در همین تابستان آلترناتیو های مطمئن تری را در دستور کار قرار می داد نتیجه هر چه بود به مراتب بهتر از فاجعه ای بود که رخ داده است. چنانچه اگر جدایی رونالدو و زیدان را در تابستان اخیر تصمیماتی بی برگشت بدانیم آن وقت سه آلترناتیو پیش پای فلورنتینو می بینیم که از قرار زیر است: استخدام یک مربی بزرگ و خرید یک بازیکن با کیفیتی "نزدیک" به رونالدو که توانایی ایجاد تغییر در جریان بازی را دارد نظیر نیمار
استخدام یک مربی بزرگ و تغییر محتوای بازی با جذب ستاره ای نظیر هری کین یا لواندوسکی یا ایکاردی در راس و خرید یک وینگر تاثیر گذار نظیر هازارد در کناره ها از جمله گزینه ها بود، اما تصمیم نهایی پرز ریسکی ترین گزینه ممکن بود و آن استخدام یک مربی ناموفق درعرصه باشگاهی و اعتماد به جوانان تیم نظیر آسنسیو و ایسکو بوده است. در این میان احتمالا ناکامی های رئال در لالیگا علی رغم حضور رونالدو و حاشیه امن رئال در قهرمانی اروپا به مدیران رئال جرئت ریسکِ اعتماد به آسنسیو و ایسکو و بیل را داد که البته از خوش اقبالی آنها بدترین اتفاقات ممکن برای تک تک این نام ها افتاد آنچنان که آسنسیو الفبای فوتبال را از یاد برده، ایسکو کلکسیونر حاشیه شده و گرت بیل تنها در نظر سنجیِ اخیرِ سایت آ.س موفق به جذب هفتاد و سه هزار رای منفی شده که برای فروش او در اولین روز تابستان لحظه شماری می کنند.
تکلیف رئال مادرید احتمالا در روزهای آتی مشخص خواهد شد و از قرار معلوم تنها گزینه های روی میز فلورنتینو، ژوزه مورینیو و زیدان هستند که هر کدام داستانی متفاوت دارند. عملکرد سال های اخیر ژوزه به خوبی بیانگر شکاف بنیادنی است که این مربی بزرگ سال های نه چندان دور با نسل جدید فوتبالیست ها پیدا کرده. مردی که رویِ پله هایِ اتوبوسِ خداحافظی، مارکو ماتراتزی برایش به پهنای صورت اشک می ریخت، مردی که زمانی لمپارد و دروگبا برایش جان خود را می دادند امروز به جایی رسیده که وین رونی می گوید حتی با آشپزهای یونایتد هم به مشکل خورده بود. نسلی که به باور ژوزه به همراه خود مجموعه ای از عناصر نظیر مدیرانِ برنامه و...را به باشگاه می آورندو برای باشگاه تعیین تکلیف می کنند، به سختی با ژوزه ای کنار می آیند که برایش نظم آن هم با قرائت خشک مورینیوییش در صدر امور است. با این همه زوایای مشکل آفرینِ ژوزه با نسل جدید، در رئال مادرید دارای ابعاد بیشتری هم هست. بالمثل هنوز یادمان نرفته کاپیتان راموس پس از بازی رئال و منچستریونایتد در فصل سوم مورینیو چه پاسخی به انتقاد علنی مربیش داد. راموسی که در تازه ترین شاهکارش بی محابا در رختکن هر چه از دهنش در آمده نثار مدیر تیم کرده و احتمالا سر سوزنی هم به این مسئله فکر نکرده که این مدیر (ولو نالایق ترین مدیر) چگونه می تواند دو سه سال بعد برای تمدید قرارداد با وینیسوسی سر میز بنشیند و برای منافع تیم با او چانه بزند که در هجده سالگی شاهد چنین صحنه ای بوده است. در نتیجه به نظر می رسد بیم حضور مورینیو روی نیمکت داغِ برنابئو بیشتر از امید باشد که عموما هم ریشه در عملکرد سال های اخیر ژوزه ندارند.
لابه لای اخبار اما خبرِ امیدوار کننده ای به گوش می رسد مبنی بر حضور زیدان در تابستان آن هم با قید "اختیار تام" که به باور من در صورت صحت توانِ تبدیلِ تاریخِ باشگاه به قبل و بعد خود را دارد. زیدان در وهله نخست یک چهره و مهره به معنی واقعی کلمه استراتژیک است، یکی از سمبل های فوتبال و از دست دادنِ دوباره چنین شخصیتی که در کنار نبوغ سرشارش تجربه سه سال حضور در رختکن را دارد می تواند گناهی حتی بزرگ تر از فروش رونالدو باشد. زیدانی که در مقام مشاورِ پرز و با پیشنهاد خرید هازارد و واران آن هم در زمانی که کسی این دو را نمی شناخت ثابت کرده استعدادیاب بزرگی است و اگر فرمان نقل و انتقالات برنابئو لای انگشت های او بچرخد مقصدِ رئال هر چه که باشد بهتر از اینجاست حتی اگر معنی اینجا پنج سال اخیر باشد.
تجربه هواداری در دو دهه اخیر احتمالا باید به مادریدسمو صبر و انتظار را به معنی واقعی کلمه آموخته باشد. چه طرفداری که برای تماشای بالارفتن جام در دست ها ایکر دوازده سالِ تمام را صبر کرده و پس از انتظاری دوازده ساله، فردای دسیما شاهد فروپاشی دوباره خود بوده احتمالا دیگر نباید از آنچه امروز در حال رخداد است دل آشوب شود. من فکر می کنم اتفاقا همین نشستن و برخاستن های مداوم، همین شکست و بست های تکراری ترسناک ترین خصلت مادریدی هاست، اینکه همین مجموعه سرخورده که وضعیتِ امروزش سوژه بی شمار محتوای خنده دار شده خیلی زود می تواند با دو سه جابه جایی عقلانی، دوباره لبخند را روی صورت ها خشک کند. آن چنانکه همین سال قبل تیمی که عموم دلاوری هایش را دیگران متعلق به نسل نخست تلویزیون سیاه و سفید می دانستند، توانست توی تلوزیونِ رنگی و در فرمت جدید پرچم را جایی بکوبد که شاید تماشای به زیر کشیدنش را در نسل آینده تلویزیون ها هم نبینیم. مادریدی ها یاد گرفته اند صبور باشند، کاش فلورنتینو هم این را یاد گرفته باشد، بیخود نیست که می گویند عجله کار شیطان است.