آلبر کامو فیلسوفی فرانسوی-الجزایری بود که خودش ترجیح می داد به عنوان یک فیلسوف شناخته نشود. معمولا وی را به عنوان یکی از متفکران اگزیستانسیالیسم می شناسند، ولی با این وجود کامو این برچسب را رد می کند. نحوه زندگی و طرز تفکر کامو با اکثر فلاسفه و حتی بسیاری از متفکران جنبش اگزیستانسیالیسم متفاوت بود.
ایده های کامو در مورد نحوه زندگی و کنار آمدن با هستی بسیار جسورانه بودند و معمولا در نگاه اول تسلی دهنده نبودند. علیرغم این ها، سخنان کامو می تواند به ما بینشی عمیق در مورد نحوه کنار آمدن با هستی و دلهره های آن بدهد.
در مورد خودکشی
کامو در مقاله فلسفی افسانه سیزیف می گوید “تنها يک مساله اساسی فلسفی وجود دارد و آن هم خودکشی ست. تشخيص اينکه زندگی ارزش زيستن دارد يا به زحمت زيستنش نمی ارزد، در واقع پاسخ صحيحی است به مساله اساسی فلسفه. باقی چيزها: مثلا اينکه جهان دارای سه بعد و عقل دارای نه يا دوازده مقوله است مسايل بعدی و دست دوم را تشکيل می دهد." وی با طرح این سوال که زندگی ارزش زیستن دارد یا نه، ما و پرسش های مان در مورد نحوه زندگی را به مرکز افکارش می برد.
برای خیلی از افراد زندگی بدون معنا ارزش زیستن ندارد. کامو این مشکل را درک میکند و با نشان دادن این که ما تنها از خودکشی به عنوان وسیله برای فرار از زندگی استفاده می کنیم و از آنجایی که در مرگ نمی تواند معنایی بیشتر از زندگی وجود داشته باشد این پرسش را به این سوال که چه چیزی باعث می شود زندگی ارزش زیستن داشته باشد، تغییر می دهد. اینجاست که وی می تواند به ما کمک کند.
معنای زندگی
کامو بی پرده و جسورانه در مورد پیدا کردن یک معنای جامع برای زندگی می گوید: معنایی وجود ندارد. وی خاطر نشان می کند که پیدا کردن یک معنای راضی کننده برای زندگی غیرممکن است. او حتی یک قدم جلوتر می رود و ادعا می کند علم، فلسفه، جامعه یا مذهب نمی تواند معنایی برای زندگی خلق کند که مسئله پوچی را از بین ببرد.
ابزورد
تمام فلسفه کامو بر روی ایده ابزورد (پوچی) بنا شده است. انسان معمولا سعی می کنند در هر چیز و هر کاری معنایی بیابند و وقتی این معنا را پیدا نمی کنند سعی می کند آن را خلق کنند. گرچه از آنجایی که دنیا پوچ است این تلاش ما برای یافتن معنی با سکوت غیرمنطقی جهان مواجه می شود و ما را با پوچی رو در رو می کند؛ پس زندگی ما معنایی ندارد و نخواهد داشت.
با این حال کامو به هیچ وجه این بی معنا بودن را بد نمی داند. او توضیح می دهد که درک این حقیقت که زندگی پوچ است اولین قدم برای داشتن یک زندگی خوب، آزاد و سرشار از زندگانی می باشد. گر چه مسئله زندگی کردن بدون معنا مسئله بزرگیست اما مانند خیلی از مسائل دیگر قابل حل است.
پس چه چیزی به زندگی ارزش زیستن می دهد؟
کامو در زندگی خود طلوع خورشید را ستایش میکرد، زن ها را دوست داشت، از ساحل، بوسه های عاشقانه، رقص یا یک غذای خوب لذت می برد. او فوتبال را دوست داشت و در جوانی یک بازیکن حرفه ای فوتبال بود. وی از چیزهای کوچک در زندگی لذت زیادی می برد و ما را نیز به این کار تشویق می کند. فقط به این دلیل که زندگی معنایی ندارد به این مفهوم نیست که نمی شود از آن لذت نبرد! بلکه این بی معنایی مانند چیزهایی مثل جاذبه تنها حقیقتی در پس زمینه زندگی خواهد بود.
قهرمان پوچی (The absurd hero)
کامو از کسانی که میخواهند با بی معنایی زندگی ستیز کنند و با تحمیل کردن معنا به آن این حقیقت را تغییر دهند، انتقاد می کند. با اینکه این کار ممکن است ما را تسکین دهد اما این روش و سیستم های معنا در دراز مدت محکوم به شکست هستند. هستی به ما بی اعتنا خواهد ماند، اتفاق های تصادفی رخ خواهند داد و ما دوباره با پوچی مواجه خواهیم شد.
کامو برای نمونه به سورن کییرکگور اشاره می کند که به ابزورد بودن زندگی پی برد اما ترجیح داد به جای در آغوش گرفتن و پذیرفتن این حقیقت به الهیات پناه ببرد.
کامو به ما می گوید جواب این است که با آغوش باز این بی معنایی را بپذیریم. فردی که واقعا می داند و درک می کند که زندگی پوچ است و با لبخند از آن عبور می کند در حقیقت یک اسطوره پوچیست. وی با استفاده از افسانه سیزیف به ما یادآور می شود که یک قهرمان پوچی مانند سیزیف حتی اگر قرار باشد تا ابد سنگی را به بالای کوه بغلتاند، باید در هر صورت قادر باشد لذت و خوشی را در آن پیدا کند. کامو همچنین ما را تشویق می کند که به دنیای بعد از مرگ فکر نکنیم زیرا معتقد بود که تلاش برای توجیه این زندگی با استفاده از یک زندگی دیگر تنها یکی دیگر از راه های انکار بی معنا بودن زندگیست.
خب، پس اکنون من باید چه کاری انجام دهم؟
کامو به ما پیشنهاد می کند: از خانه بیرون برویم، از طلوع آفتاب لذت ببریم، قدمی در ساحل بزنیم، کمی فوتبال بازی کنیم، در کافه با دوستان خود ناهار بخوریم، از تلاش برای جنگیدن با پوچی زندگی و تحمیل کردن معنی به آن دست بکشیم و از زندگی علیرغم این حقیقت که زندگی بی معناست لذت ببریم.
آیا امکان دارد که معنایی بیابیم که تمام نیاز های ما را ارضا کند؟ کامو می گوید نه، اما این نیاز ها مشکل نیستند. ما هنوز اینجا زندگی می کنیم و تمام امکانات برای لذت بردن از آن تا جایی که بتوانیم را در اختیار داریم. زندگی ارزش زیستن دارد و باید آن را همانطور که هست پذیرفت. با اینکه مواجه شدن با بی معنایی زندگی بدون پناه بردن به مذهب، علم، جامعه و حتی ساختن معنی توسط خودمان، کار بسیار دشواری است، کامو ما را تشویق می کند تا با شجاعت تمام با پوچی رو در رو شویم و با لبخند از آن استقبال کنیم.