جمله های تاریخی خوزه مورینیو
در این چند سال گذشته دیگر همه ما به دیدنش عادت کردهایم. آن مرد خوشتیپ مو جوگندمی که با پالتوهای فاخر و کتشلوارهای شیک کنار زمین میایستد، بعضی وقتها با داورها دعوا میکند، سر بازیکنان خودی داد میزند و بعد از بازی هم معمولا به مربی و مسوولان تیم حریف متلک میاندازد و افکار عمومی را از نتایج ضعیف احتمالی تیمش منحرف میکند. خوزه مورینیو چند سالی هست که برای خودش اسم و رسمی دستوپا کرده و با قهرمان کردن پورتو در اروپا و رساندن چلسی به قهرمانی لیگ برتر، حالا دارد آرزوهایش را در رئال مادرید دنبال میکند. چندتایی از رفتارها و گفتارهای مشهور خوزه را مرور میکنیم:
تو که پات لب گوره!
از وقتی مورینیو به اینتر آمده، بساط جنگ روانی و ضایع کردن همدیگر بین مربیان و مسوولان تیمهای حاضر در سری A پررونقتر شده است. مورینیو از هر کس خوشش نمیآید، تکهای بار طرف میکند و آتشی به جان او میاندازد. یک بار که کلودیو رانیری، سرمربی سال گذشته یوونتوس از نحوه مربیگری و شیوه مدیریت خوزه بر تیمش ایراد گرفته بود، آقای خاص خطاب به رانیری گفت: «من وقتی قرار شد به ایتالیا بیام، رفتم روزی پنج ساعت ایتالیایی خوندم تا با رسانهها، مردم و بازیکنانم بتونم بهتر رابطه برقرار کنم. رانیری پنج سال در انگلیس کار میکرد و هنوزم موقع گفتن «صبح بخیر» و «عصر بخیر» تتهپته میکند»! جای دیگری هم خطاب به او گفت: « رانیری فقط تو عمرش یه سوپرجام رو برده. در هیچ جام معتبر و بزرگی قهرمان نشده. شاید لازم باشه عقایدش رو عوض کنه ولی برای این کارم دیگه خیلی پیره.»...
ببخشید؛ شما؟!
یکی از کسانی که بدجوری جلوی خوزه شاخ شد و برای حالگیری از او اقدام کرد، «پیترو لو موناکو» رییس باشگاه کاتانیا بود که پس از باخت تیمش در سیسیل به اینتر در بازیهای سری A، از شیوه بازی اینتر انتقاد کرد و ناگهان از کوره در رفت و گفت: «دلم میخواد یه تو دهنی آبدار به این مورینیو بزنم». فکر میکنید خوزه ایستاد نگاهش کرد؟ البته که نه. او با این جملاتی که به زبان ایتالیایی در کنفرانس خبری گفت، حال رییس و همه کاتانیاییها را گرفت: «هر چی فکر میکنم میبینم این یاور «لو موناکو» رو نمیشناسم. اسم موناکو منو یاد بایرن موناکو (تلفظ ایتالیایی بایرن مونیخ)، منطقه پادشاهی موناکو در جنوب فرانسه و موناکوهای تبتی (همان راهبههای مشهور کشور تبت) میندازه. چیز دیگهای یادم نمیآد. گفتین لوچیچی موناکو؟» حال کردید؟!
رفیق بازی نداریم!
آدم ویژهای مثل مورینیو که به چند زبان هم حرف میزند، افکار ویژهای هم دارد. شاید خیلیها فکر کنند او لااقل روابط خوبی با ستارهها و بازیکنان تیمهایش دارد. لااقل ظاهر او که چنین چیزی را نشان میدهد ولی خودش چیز دیگری میگوید: «من هیچ رابطه ویژه و مخصوصی با هیچکدام از بازیکنانم نداشته و ندارم. حالم از این جور رفیقبازیا به هم میخوره. این بازیکنان نیستن که پیروزی میارن و قهرمانیرو میسازن. اون تیمه که قهرمانی برام میاره. میفهمین یا نه؟»!
چرا هی ور میزنی؟
درگیریهای لفظی بین خوزه مورینیو، سرالکس فرگوسن و آرسن ونگر در لیگ برتر از مهمترین رویدادهای روزمرهای بود که در انگلیس و طی چند سالی که خوزه در چلسی مربیگری میکرد جریان داشت. ونگر و فرگوسن سالهاست که با هم کلکل دارند ولی از زمانی که مورینیو به چلسی رفت، این درگیریها به یک مثلث آتشین تبدیل شد که هر سه ضلع آن هرگز از مواضع تندشان علیه یکدیگر کوتاه نمیآمدند. خوزه در سال 2005 و در پاسخ به یکی از همان جملات آتشین آرسن ونگر گفت:«فکر کنم ونگر یکی از این آدم فضولهاست که همهاش مردم رو دید میزنه. بعضیا هستن که توی خونهشون یه تلسکوپ گنده دارند و با اون خونه مردمرو دید میزنن و فضولی میکنن. این ونگرم هی درباره چلسی ور میزنه، ور میزنه، ور میزنه...»! این حرفهای خوزه آنقدر زشت بود که خودش بعد از دو، سه روز رسما از آرسن ونگر عذرخواهی کرد!
برو بذار باد بیاد...
میگفتند رابطه بین مورینیو و رومنآبراموویچ خیلی خوب است. میگفتند آنها به شدت صمیمی هستند و هزار میگفتند دیگر. یک بار یک خبرنگار غنایی در یک کنفرانس خبری از مورینیو پرسید:«آیا شما شده به رومن آبراموویچ زنگ بزنین و ببینین حالش چطوره؟» مورینیو ناگهان عصبانی شد و فریاد زد:«مگه تو به رییسجمهور غنایی زنگ میزنی که من به رومن زنگ بزنم؟ هان؟»...
برو با بزرگترت بیا...
حداقل انتظار یک آدم از هموطنش این است که اگر کاری برایش نمیکند، لااقل احترام او را حفظ کند. ولی خوزه مورینیو آنقدر قاطی دارد که اصلا حوصله احترام گذاشتن به پسر جوانی که توپ طلای اروپا و جایزه بهترین بازیکن جهان را برده ندارد. روابط او و کریسرونالدو همواره براساس یک نوع حسادت آشکار تعریف میشد. در آوریل 2007 و زمانی که رقابت منچستریونایتد و چلسی به اوج رسیده بود، کریس پیش از بازی با چلسی، چند کلمهای درباره برتری تیمش نسبت به چلسی و اینکه او به افتخارات بیشتری از مورینیو دست یافته حرف زد، خوزه هم اینطوری جوابش را داد: «این بازی، رقابت بین من و اون نیست. اینجا رقابت بین من و یه بچه بیادبیه که هنوز به بلوغ نرسیده و خب حق داره. محرومیت، دوران کودکی سخت و دوری از تحصیلات باعث میشه آدم اینجوری بزرگ بشه دیگه.» این جنگ گرچه به ظاهر به صلح انجامیده ولی مثل آتشی زیر خاکستر، هنوز ادامه دارد. فقط تصورش را بکنید که رویارویی احتمالی اینتر و رئالمادرید در بازیهای این فصل لیگ قهرمانان چه کمکی به شلعهور شدن این آتش کینهتوزانه خواهد کرد!
همهاش کار من بود
آدم وقتی از خودمتشکر باشد و اعتماد به نفس اضافی داشته باشد، باید هم درباره کارهایی که در چلسی انجام داده این طوری صحبت کند:«دو سال پیش جان تری و فرانک لمپارد و دیدیه دروگبا کی بودن؟ دو سال پیش ستاره بودن؟ کسی اونارو میشناخت؟ حالا همه برای اینا سر و دست میشکنن. فکر میکنین اینا همین جوری بزرگ شدن؟ نه، ابدا، همهاش کار منه. همهاش»...
بپا سرما نخوری یه وقت!
حتی بزرگترین شخصیتهای جهان هم در زندگیشان فشارکاری، استرس و نگرانیهای شغلی را تجربه و حس کردهاند ولی مورینیو کلا منکر وجود هر گونه تاثیر ناشی از فشار و استرس بر خودش میشود. او جایی در پاسخ به خبرنگاری که میپرسد «به نظر میرسد که بعد از دو شکست، حالا با این پیروزی از دست فشار و استرس خلاص شدهاید» با پرویی میگوید:«فشار؟ کدوم فشار؟ فشار و استرس مال اون چند میلیون پدریه که صبح به صبح سگ دو میزنن تا شکم بچههاشونرو سیر کنن»! جای دیگری هم در پاسخ به سوالی تقریبا مشابه میگوید:«فشار و استرس واسه من اینه که آنفلوآنزا مرغی بگیرم. فشار دیگه چه کوفتیه؟»