.....
روزگار هرچقدر سخت بود
دستامو میگرفت محکم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
وقتی غرق اشکی تو رخت خوابت
صلیبتو مشت کردی میبینی رفته خوابت
سرت رو دفترِ نقاشی رویاهاته
میبینی فرشته ها میان به ملاقاتت
یکیشون دفترتو باز کرد
تو رو برد به رویاهایی که کشیدی
میگفتی میشه یکم اینجا راه رفت؟
میفگت صبر کن تا تو بیداری ببینیش
وقتی از خواب پریدی درمونده بودی
نگا میکنی خبری نیس درون گوشیت
دس تو جیب کردی دیدی نمونده پولی
گشنته میری سراغ ته دیگِ نونِ تو دیگ
بعد میری سراغ فیلمایی که دیدی با عشقت
میزنی بیرون و میری کلیسا با گریه
میبینی که در کلیسا رو بستن
نگها میکی به آسمون و این قطرس که میباره رو سرت
و دعا میکنی که این تاریکی تموم شه
میگی خستم
یه آه میکشی و کنارش حسرت
میبینی که بارون شدیدتره از قبل
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خدا نزدیک تر شد وقتی من غمگین
داشتم تنها توی دردام میمردم
همیشه زنجیرِ سنگینِ تقدیر رو
با یادش از پاهای زخمیم درآوردم
...