ژوزه مورینیو
ژانویه 2007
این آخر بازی است. ژوزه مورینیو شاید پارانویا باشد اما حالا این تصورات از او خارج شدهاند. پشت درهای بسته تصمیم بر کنار گذاشتن مربی چلسی گرفتهاند. مربی یوونتوس دیدیه دشان تائید کرد که از او خواسته شده جایگزین مورینیو شود اما او این کار را نمیکند. به عنوان یک متخصص توطئه، مورینیو باید احساس بیگناهی کند. مورینیو تحت رژیمی در پرتغال رشد کرد که دیگر وجود خارجی ندارد: یک رژیم دیکتاتوری فاشیستی. به عنوان بچه در ملک عموی بزرگش یعنی ماریو آسنسائو که یک مرتبه ریاست باشگاه ویتوریا ستوبال را به عهده داشت (از اولین اعضای هیئت مدیره باشگاه در سال 1910 بود) زندگی میکرد. مورینیوی کوچک، فوتبال را با خدمتکاران منزل بازی میکرد و به مدارس خصوصی میرفت. همچنین از تجربهای مانند مدارس دولتی و سطح نازل تحصیلی که عمده پرتغالیها تجربه کردند، دور افتاد. او در آن دوره زبانهای فرانسوی، انگلیسی و اسپانیایی را یاد گرفت که در طول سالهای کاری در فوتبال به کارش آمده است. مورینیو اولین بار به عنوان مترجم در فوتبال دیده شد و این سواد در حوزه زبانشناسی کمک کرد تا مورد توجه چلسی قرار بگیرد.
سال 1974 وقتی یازده سال داشت، انقلاب میخک1 توانست فاشیسم را پایین بکشد. بیشتر املاک منتسب به خانواده او مصادره شدند. استعمار پایان یافت. همسر مورینیو تمی نیز چنین پسزمینهای دارد. پدر و مادر او پرتغالیهایی بودند که در آنگولا صاحب منسب بودند و در تلاش برای سرکوب شبهنظامیانی (از 1960 تا 1975؛ در این جنگ 30 تا 50 هزار نفر کشته شدند و به استقلال آنگولا انجامید) بودند که علیه قوانین استعماری میجنگیدند. پدر تمی در آن دوره جزئی از ارتش پرتغال بود و به دست شبهنظامیان تیر خورده و معلول شده بود. وقتی قانونگذاران جدید پس از انقلاب میخک در سال 1975 مستعمرات را در آفریقا تسلیم کردند، خانواده تمی به عنوان بیخانمان و مورد ظلم واقع شده راهی لیسبون شدند.
انقلاب پرتغال آخرین انقلاب در غرب اروپا بود. حالا در این قاره یک نیروی مخفی که به طور مستقیم در زندگی ما سرک بکشد را دور از ذهن میدانیم. مورینیو میتواند چنین چیزی را تصور کند. تجربههایی مانند ژوزه و تمی که در کشورهای فقیر مشترک است، باعث توهم توطئه میشود. دو مدل کشور وجود دارد: کشورهایی که مردم در آن علاقهای به تئوری توطئه ندارند مانند بسیاری از کشورهای غرب اروپا و کشورهایی که مردم سراسر چنین باوری هستند، مانند عمده کشورهای فقیر. بسیاری از عراقیها باور دارند که صدام حسین هنوز زنده است و اعدام او ساختگی بوده است. یا اینکه عمده عربها باور دارند یهودیها پشت حملههای یازده سپتامبر هستند. همینطور عمده آفریقاییها فکر میکنند دانشمندان غربی ایدز را در آزمایشگاهها ساختهاند.
بسیاری از تئوریهای توطئه پرتغال به فوتبال مربوط است. چنین چیزی در شرایطی که دو دو مورد از پرفروشترین روزنامههای ورزشی جهان را دارد اجتناب ناپذیر به نظر میرسد. اوزبیو بهترین بازیکن پرتغالی تاریخ، توضیح میداد که تغییر برنامهریزی مسابقه نیمه نهایی جام جهانی 1966 از لیورپول به لندن دلیل اصلی حذف آنها بود. بسیاری از پرتغالیها باور دارند که حذف آنها از یورو 2000 و جام جهانی 2002 مسائل خارج از فوتبال بوده است. همانطور که در تگزاس مرتبا از دیدن موجودات ناشناس پرنده میگویند (یکی از دلایل کویری و خشک بودن منطقه است) در پورتو دومین شهر پرتغال، تئوریهای توطئه مربوط به فوتبال پر و بال داده میشود. همهچیز در پورتو دلرباست: کوهها، رود دورو (897 کیلومتر است)، تاکستانهایی که از آنها شراب پورت (یا پورتو) انداخته میشود و البته اقیانوس اطلس. ساختمانهای بزرگ و ناخوشایند بخشی مهم از شهر هستند. زیر نظر فاشیسم، بیشتر روی لیسبون سرمایهگذاری میشد. چیزی که مردم در پورتو از آن آسیب میدیدند، بیشتر در فوتبال (بنفیکا در ابتدای دهه شصت دو بار قهرمان اروپا شد، پورتو سال 87 اولین بار قهرمان اروپا شد) تبلور پیدا میکرد. در این شهر 9 باشگاه در سطح حرفهای وجود دارد که در شعاع سی مایلی نسبت به هم، بازیهای خود را انجام میدهند. این بین معروفترین باشگاه اف سی پورتو است، جایی که مورینو در آن به اعتبار رسید. داستانی از سال 1940 وجود دارد. اینکه پلیس امنیتی مخفی فاشست، دو بازیکن مجارستانی پورتو را به اتهام جاسوس دستگیر و بعد اعدام کرد. بسیاری از مردم این شهر هنوز باور دارند که روسای فوتبال، علیه آنها توطئه میکنند.
سال 2004 مورینیو با چنین میراثی از نظر ذهنی راهی انگلستان شد جایی که در سراسر آن توطئههایی برای جنگیدن پیدا میکرد. اینها بخشی از اتهاماتی است که او زده است، چیزی که باعث شده او را یک دیوانه (wacko) ببینند:
- آرسنال برنامه لیگ برتر را مدیریت میکند و به همین دلیل چلسی برنامه دشواری دارد.
- شبکه اسکای به این دلیل تکل خشن مایکل اسین روی پای دیدی هامان را بارها پخش کرد که از چلسی متنفر هستند و میخواهند اسین محروم شود.
- تمام کشور از چلسی متنفر است و وقتی چلسی میبازد، یک جشن عمومی در سراسر کشور برگزار میشود.
- قدرتها چلسی را در یک گروه دشوار لیگ قهرمانان جا دادهاند تا کارتهای زرد زیادی بگیرد و بازیکنان محروم داشته باشد.
- در خصوص لمپارد، اتفاقی خاص در رسانههای انگلیسی میافتد چون او بازیکن فوق العادهای است. رسانهها به طور تعمدی او را زیر سوال میبرند.
مورینیو همواره طوری صحبت میکند که بازیکنانش را علیه تمام جهان متحد کند و عمده بازیکنان تا آن اندازه احمق هستند که با او همراه شوند؛ مسئله اصلی این است که او خود به طور کامل این مسائل را باور دارد. روزنامههای بریتانیایی عاشق توهم توطئه او هستند. به جای اینکه رویارویی دو تیم را روی جلد ببریم، مورینیو را میبریم. این هم بخشی از سلسله مراتب فوتبال انگلستان است. بازیکنان به اندازه کافی صداهایی نیستند که به آنها اعتماد کنیم، پس صدا و تصویر مربیان صدا و تصویر باشگاه است. کت کشمیر مورینیو با برند آرمانی، عملا به نماد چلسی تبدیل شد. او شخصیت مستولی شده بر رسانههای انگلیسی است و متاسفانه مربی فوقالعادهای است.
حالا رومن آبراموویچ به نظر از او خسته شده است. مشکل اصلی نتایج مورینیو نیست. اگر بررسی کنیم او یکی از موفقترین مربیان تاریخ فوتبال است. همه اختلاف شش امتیازی با منچستریونایتد را پررنگ کردهاند اما در ماه می ممکن است او بتواند سومین جام قهرمانی را طی سه سال بالا ببرد. آنها در لیگ قهرمانان هستند و همینطور در دو جام داخلی حضور دارند. مشکل شخصیت اوست. تصویر بد او در انگلستان که با توجه به تیم خشنی که ساخته و پارانویایی که دارد، به چلسی چسبیده است. حالا دیگران در باشگاه چلسی علیه او دسیسه میکنند. این مشخصه کشورهای غنی از نظر فوتبال در خصوص موضوعی چون این است. چلسی برخلاف بسیاری از باشگاهها ارکان قدرت شفافی ندارد. مردان زیادی اطراف آبراموویچ برای خود یک امپراطوری ساختهاند. کسانی مانند مشاور روسی او، پینی زهوی که یک ایجنت اسرائیلی است، مدیر اجرایی باشگاه پیتر کنیون، مدیر ورزشی آنها فرانک آرنسن و مورینیو. آنها هیچوقت در جلسهای دور هم نمینشینند. صحبتهای خصوصی دو به دو انجام میشود. در این فضا، یک دست از غیب میتواند کار شما را تمام کند. مورینیو شیوه کار را درک میکند.
پاورقی:
1- توسط افسران شورشی جوان در شهر لیسبون پرتغال شروع شد و با پایان دادن به حکومت دیکتاتوری که سالازار بنیانگذار آن بود باعث به قدرت رسیدنژنرال اسپینولا در این کشور شد. چون این انقلاب بدون خونریزی و آشوب انجام شد در تاریخ پرتغال به نام انقلاب دموکراتیک مشهور است و چون مردم از سربازان با گلهای میخک استقبال کردند، به انقلاب میخک مشهور شد.