مارتین اسکورسیزی همیشه یکی از کارگردانانی بوده که با فیلمهایش ذهن مخاطبانش را از محدودهی آسایششان خارج میکند، تپهای بزرگ از مغزهای خارج از جمجمههایشان درست میکند، روی آنها بنزین میریزد، سیگارش را روشن میکند و بعد از اینکه حسابی آن را دود کرد، ته سیگارش را روی آن مغزها میاندازد. آنها گُر میگیرند، شعلهور میشوند و او بدون اینکه اهمیتی به صدای جلز و ولزِ مغزهای بخت برگشته بدهد، صحنه را ترک میکند.
سکورسیزی یکی از اندک کارگردانان مولف باقی ماندهی سینمای دنیاست که اعتقادی به میانهروی ندارد. او با جسارت و شجاعت تمام دست روی موضوعات و بحثهای پیچیده و دیوانهکننده و آزاردهندهای میگذارد که هرکسی جرات روایت آنها یا مهارت روایت درست و دقیق آنها را ندارد.
اسکورسیزی همواره با دو واژه توصیف میشده: فیلم و دین. خودش میگوید: «زندگی من همیشه به فیلم و دین خلاصه میشده. همین. نه چیز دیگهای». پس، میتوان تصور کرد وقتی سینماگری حرفهای و کارکشته دست روی مضمون موردعلاقهاش که در تمام طول زندگیاش با آن گلاویز بوده است .
فیلم Silence ساخته کارگردان شهیر مارتین اسکورسیزی است. به گفته خودش رویای ساختن این فیلم را مدت ها بود در سر می پروراند. فیلمنامه این درام تاریخی مذهبی که در کشور ژاپن در سال های دور روایت می شود را خودِ اسکورسیزی به همراه “جی کاکس” با اقتباس از رمانِ “شوساکو اندو” به رشته تحریر در آورده اند.
فیلم Silence ماجراهای دو کشیش جوان با نقش آفرینی های “اندرو گارفیلد” و “آدام درایور” را دنبال میکند. آنها طی سفری به کشور ژاپن به دنبال پیدا کردن اثری از استاد خود “لیام نیسن” هستند. رابی کالین منتقد تلگراف درباره روحیات اسکورسیزی در باب خلق سکوت می نویسد” اسکورسیزی، که قبل از فیلمساز شدن مدت یکسال در مدرسه دینی درس خوانده بود، هرگز از موضوعات دینی (تمهای گناه و رستگاری در تمام فیلمهایش از آخرین وسوسه های مسیح تا راننده تاکسی) دور نشد، اما Silence ظاهراً تمام اینها را زیر ذره بین آورده است.”
در فیلم Silence دورانی ملتهب از تاریخ ژاپن روایت می شود. جایی که مبلغان مسیحی و کسانی که که به تازگی به مسیحیان پیوسته اند، تحت شدیدترین آزار و شکنجه دولت مرکزی ژاپن قرار می گیرند. در این شرایط بحرانی که دیگر واتیکان هم از سرزمین ژاپن برای تبلیغ ناامید شده است، دو جوان پرتغالی با اصرار به ژاپن می روند تا کشیش اعظم، همان استادی که بتشان هست و مدتی مدید هیچ خبری از سلامت او شنیده نمی شود را پیدا کنند.
فیلم Silence از آن دسته از فیلم هایی است که مانند اسمش آهسته رو به جلو حرکت می کند. در سکوت و هراسی دائمی در پس صحنه های حیرت انگیزی که توسط اسکورسیزی و فیلمبردار آن خلق می شود. گاه آنقدر کند می شود که چنین می نماید که امیدی به رهایی از این دور کند نیست. اما با رهایی از یک سوم ابتدایی، فیلم جانی دوباره می گیرد و با قدرت پیش می رود. آرام آرام سوالاتش را مطرح می کند و سه کشیش مورد بحث در فیلم را به آزمون هایی سخت و طاقت فرسا گرفتار می کند. جیمز براردینلی منتقد سرشناس در وصف سکوت در لحظاتی اینچنین می نویسد ” آیا امکانش هست همچنان به خدا ایمان داشت و شکر گزارش بود درحالیکه داشتن این ایمان باعث رنج و مرگ دیگران می شود؟ با انکار خدا، واکنش خداوند چه خواهد بود و حیات می تواند ادامه داشته باشد؟”
فیلم دربارهی دوگانگی و پیچیدگی و ماهیت غیرقابلفهم دنیای اطرافمان و در اینجا ایمان است. دربارهی تغییر قیافهی چیزی که تاکنون به نظرتان آرامشبخش و عادی بود. رودریگز در جایی از فیلم با خودش میگوید: «حتما خدا موقع مرگشون دعاهاشون رو شنیده، اما آیا زجههاشون رو هم شنیده؟»
فیلم Silence به راستی چالشی عظیم برای خدا پرستان مسیحی ( قایل تعمیم به تمام ادیان) را بیان می کند. اینکه چگونه می توان خدا پرست بود و خدا را تبلیغ کرد اما وجود خود از خدا تهی باشد. اینکه خداوند که قادر مطلق است چگونه از سلاخی شدن پیروانش جلوگیری نمی کند. فیلم مدام و مدام سوالات بنیادین خود را مطرح می کند و ذهن مخاطب را به فکر فرو می برد.
Silence فیلمیست جنجالی که در سکوت اکران و بدان پرداخته شد. فیلمی با جزئیاتی دقیق و هوشمند که تجربه چندین بار دیدنش چیز های جدیدی را برای افق دید مخاطب مطرح می کند. در آخر می توان اضافه کرد سکوت متعلق به یک دین و یه ملت خاصی نیست و زمان و مکان رخ دادنش مانند خود تاریخ از دیرپا در حال تکرار بوده است. مانند اتفاقی که در میانمار کنونی رخ داد.
اسکورسیزی با «سکوت» یکی از بهترین فیلمهایش را ساخته که علاوهبر اینکه یک شاهکار دیگر به کارنامهاش اضافه میکند، به عنوان کاملکنندهی بحثهای مطرح شده در شاهکارهای قبلیاش هم عمل میکند. «سکوت» یک سینمای لذتبخش نیست. این فیلم یک زلزلهی روانی کامل است و به نظرم هیچ چیزی لذتبخشتر از این نیست.