بخش اولفردا هم مثِ امروز از بین می رهمن اون بچَم که فرمونِ دوچرخشو خیلی وقته ول کرده دست ول می ره،گاهی داد می زنه و سرکش می شه
خودمو کوبیدم ولی از نو نساختم،همه رو بردم و از خودم باختمچه قمارِ سختی بود،چه دنیای کجی بود،اینکه چرا تنهایی چه سواله بدی بود
گندش بزنن که واسه ی شادی باید خودت یه طرف باشی فهمت یه طرفتاب نمی آرم اصاً نمی ره به کــَــتم اینکه بیان و بزنن رو من اِتیکتِ نفهم
من یه خفاشم اهلِ تک پری،دور از عکس و رقص و طرح و نقشِ دست جمعیمن توو روشنیِ مصنوعیِ روز شما گم می شم همونطوری که شما توو تاریکیِ من
من گم شدم یه طوری توو خودم رفتم که ندارم سرنخ از مسیرِ برگشترابطه ی صمیمیِ من و دلهره،صدایِ منو می آره از توو هدفونت
همخوانطوفان شکسته بیدِ مجنون،بازیگرِ جادوگرِ حیله گر کوباید خیره بشم به کدوم روزنه،وقتی کورسوی هر نوری می شه محکوم
بخش دومامید و آرزو و رویارو،همه دلخوشی های کل دنیارو،همه دیوونه هارو همه خُل هارومن همشونُ با همدیگه اینجا می خوام
حس لذت بخشِ آزادیُ،بوی گل پرِ روی باقالیُ،پر کردنِ هرچی جاخالیُمن،همشونو اینجا می خوام
دیدم جیره خورای ارشادِ درنده،الهام سیاهِ چادرِ چرخنده،چشایِ لعنتیِ من باز بودن همیشهحالا هر چی که ندیدمُ اینجا می خوام
داد زدنِ عقیده بی ترس و واهمه بی جنگ و حادثه بی هر مقایسه حقیقتُ شنیدن توو هر مصاحبهمن همشونُ اینجا می خوام
از ما که گذشت،فردایِ روشن،شاید بیاد واسه فردهای روشناونا اینطوری ازم یاد می کننمی گن هر چی که اینجا نبود اینجا می خواست
همخوانطوفان شکسته بیدِ مجنون،بازیگرِ جادوگرِ حیله گر کوباید خیره بشم به کدوم روزنه،وقتی کورسوی هر نوری می شه محکوم
بخش سومچقد دلها مردن توو دلِ این کلبه ی افسردهمن از آمارایی که تو می دی سر در نمی آرم تنها چیزی که می بینم اینه،یه گربه ی پژمرده
تلخ زیاد،قند می خواد،بخاری نداریم چرا برف می آد؟رنج می آد،حرف می زاد،خودتُ به کوری زدی اشک می آد
راه طولانیِ منم پا برهنم ولی مغرورم نمی گم کفش می خوامزخم زیاد،داره خون می چکه،نمی گم خونِ منو بند بیار
بذا پشت من ردم بمونه،بذا پشت سریم،از من بدونهوقتی روشنیِ روزا اِنقد مبرهنِ
بذا واست یکمی ام از شب بخونهبا مدادِ شکسته ی من بِکشه،دلیلشو صاحبای آبرنگ بدونه
بذا کل وجودِ منِ لعنتی رو،خلاصه شده توو همین آهنگ بدونهشیشه شکسته از سنگ بخونه،از آقای هفت رنگ بخونه
بذا پشت من ردم بمونهبذا پشت سریم از من بدونه