قسمت 1/2 اینجا https://www.tarafdari.com/node/1126848
ادامه
دیوید مویس بدبخت که خودشو به شکل ربات مرحوم قسمت قبل در اورده بود حالا باید یه رمز پنج رقمی رو میزد. در به صورت خودکار به صدا در اومد: اگه رمز رو اشتباه وارد کنین خود به خود میمیرین! دیگه راهی برای شانسی زدن وجود نداشت
- شیر تو این شانس. نمیتونم زیاد و بی وقفه بزنم مجبورم یه بار با برنامه بزنم تا زنده بمونم.
دیوید مویس بدبختمون که نمیدونس چیکار کنه کاغذی رو که ادرس این محل کار توش بود دوباره نگاه کرد. دید ربات مرحوم یه یادداشت برای خودش نوشته: از اونجا که من ربات خنگیم و زود رمز یادم میره یه مخفیگاه تو منظومه F1 و سیاره R4 میسازم و چند تا نشونه برای پیدا کردن رمز پنج رقمی میذارم. چون سیاره قیافه منو تشخیص میده خودش منو به سمت مخفیگاه راهنمایی میکنه.
دیوید مویس بدبخت اینو خوند و از اونجا رفت تا سیاره رو پیدا کنه. تو سفر فضایی به چند تا رستوران فضایی و پمپ بنزین فضایی رفت و از هر کی اونجا بود ادرس منظومه F1 و سیاره R4 رو پرسید بالاخره تونست مسیر دقیق رو پیدا کنه. دیوید مویس بدبخت سرعتشو رو دوازده برابر سرعت نور تنظیم کرد و رفت و رفت تا به سیاره R4 رسید. سیاره کلا اندازه یه استادیوم فوتبالم نبود پس خیلی زود مخفیگاهو پیدا کرد. در اونجا هم قفل بود ولی چون از چوب فضایی ساخته شده بود با چند تا مشت و شلیک درش باز شد. دیوید مویس بدبخت وارد مخفیگاه شد.
***************************
برمیگردیم به کهکشان طرفداری و منظومه کاربران. بعد از یه شب طولانی دیگه تو منظومه کاربران همه خسته و خواب بودن.
بوندس فن وسط خواب با یه صدای بلندی از خواب بیدار شد. بعد یه نفر لامپ خونشو روشن کرد. سعید جاویدی بود
- تو اینجا چیکار میکنی؟ چرا نمیری تو سیاره خودت بخوابی؟
اما سعید یه تفنگ از جیبش در اورد و اونو به طرف بوندس فن نشونه رفت
+ حرف نزن یا بمیر!
بوندس فن هیچی نگفت. سعید یه گونی برداشت. اونو رو بوندس فن انداخت و محکم گره زد. بعد یه گونی حاوی یه بوندس فن رو گذاشت رو کولش و از سیاره زد بیرون.
پروفسور علیو که سیارش پر از حفاظ امنیتی بود و تاحالا کسی نتونسته بود مخفیانه وارد سیارش بشه دقیقا با یه صدای مشابه از خواب پرید. نیما کلویی فن رو دید که وارد خونش شد.
- چطور تونستی بیای؟ تا حالا هیچکی نتونسته بود...
اما حرفش قطع شد. چون کلویی فن یه سنگ برداشت و زد تو سر علیو و اون غش کرد. اونم با یه گونی از سیارش بیرون برده شد.
************************************
تو R4 و تو مخفیگاه، دیوید مویس بدبخت پنج تا اتاق دید.
+ حتما هر کدوم مربوط به یه رقم از رمز میشه.
رفت تو اتاق شماره یک. اونجا دوتا تابلوی گنده دید که رو هر کدوم عکس چندتا فوتبالیست فضایی در حال بازی کردن دیده میشد.اول به نظر میرسید به هم شبیهن ولی بعد چندتا تفاوت توش دیده شد. دیوید مویس بدبخت دوزاریش افتاد که رقم اول رمز تعداد تفاوتای بین این دو عکسه. او با دقت شمرد. چون بحث مرگ و زندگی در میون بود یه دو ساعتی مشغول دقت تو عکسا بود تا اشتباه نکنه بعد که مطمئن شد بین این دو تابلو 8 تا اختلاف وجود داره رفت به اتاق دو. پس اولین رقم از سمت چپ رقم 8 بود. تو اتاق دوم یه گاوصندوق بزرگ دید که یه رمز سه رقمی داشت. رو دیوار اتاق یه فلش بزرگ زده بود که رقم دوم تو این گاوصندوق قرار داره. دیوید مویس بدبخت رفت تا همشو شانسی بزنه که دید رو گاو صندوق نوشته که اگه رمزو اشتباه بزنین میمیرین.
+ مثل اینکه کلا شانس زیاد زدن ندارم.
حالا چجوری باید اینو پیدا میکرد. دور تا دور اتاق رو گشت و چشمش به سه تا عکس کوچیک رو دیوار افتاد. اولین عکس از سمت چپ رو نگاه کرد. عکس چند تا حیوون ریز و درشت توش بود و بالای عکس رو دیوار نوشته بود ?dog
+ باید تعداد سگای فضایی رو پیدا کنم.
با دقت سگا کوچیک و بزرگ رو شمرد. پنج تا بودن. اولین رقم از این رمز سه رقمی 5 بود.
تو عکس دوم یه معادله ریاضی فضایی بود و زیرش نوشته بود این معادله چندتا جواب داره؟ معادله رو حل کرد و جواب نداشت. پس رقم دوم صفر بود. رفت و تابلوی سوم رو دید. عکس یه قیچی فضایی بود که سرش پایین بود و تیغه هاش باز بودن و رو به بالا. فقط همین.
+ این دیگه چیه؟
بعد از چند دقه فکر فهمید رقم سوم هفته چون تیغه های قیچی عدد 7 رو نشون میدادن.
دیوید مویس بدبخت باز رفت سراغ گاو صندوق. با کلی استرس عدد 507 رو وارد کرد و چشماشو بست، اما نمرد. رمز درست بود و گاو صندوق باز شده بود. تو گاوصندوق یه کاغذ بود. اونو برداشت و روش نوشته بود 1. پس رقم دوم رمز اصلی 1 بود.
دیوید مویس بدبخت رفت تا رقمای بعدی رو پیدا کنه.
********************************
بوندس فن و علیو از گونی بیرون اومدن. دیدن بقیه هم مثل خودشون اسیر شدن. جالبه که بوندس فن دید سعید جاویدی توسط رد بوی اسیر شده بعد نگاه به بالا کرد و یه سعید دیگه دید که خودشو اسیر کرده بود! جالبه یه ردبوی دیگه هم بود که توسط یه بوندس فن دیگه گروگان گرفته شده بود.
علیو هم دید یه کلویی فن دیگه توسط خودش اسیر شده و خودشم اسیر یه کلویی فن بود.
بعد همه فهمیدن چه اتفاقی افتاده. همه کاربران اسیر شده بودن و کسای دیگه که قیافشون شبیه اینا بود کاربرا رو گرفته بودن.
همزادای کاربرا اونا رو گرفتن و انداختن تو چندتا ماشین فضایی. بعد صدای یکیشون که همزاد Fc Bavaria بود اومد: شما یکی از رباتای کارگرو نابود کردین. به دستور ارباب باید شما رو به قلعه اصلی ببریم تا با سخت ترین شکنجه ها مجازات بشین.
ادامه دارد...