قدیمیه خب قاعدتا ..
ترجمش
نگاهم را به تو دوختهام و آماده نشانه گیریام
قلبی دارم که هرگز رام نخواهد شد
وقتی که تو نام من را میبری
یک جور به خصوصی میدانم که آن تو هستی
وقتی چیزی درست است راهی را بلدم که آنرا بشناسم
یه احساسی دارم بدین گونه که باید تو را از زندگی دیگر
میشناختم
زیرا که وقتی تو در چشمان من مینگری این احساس ارتباط
عمیق را میکنم
آخرین باری که حالم خراب شد
فقط زل زدم به پایین
به تته پته افتادم وقتی ازم پرسیدی به چی دارم فکر میکنم
احساسی داشتم گویا نمیتوانم نفس بکشم
تو از من پرسیدی چه مشکلی به رام پیش اومده
“بهترین دوستم لزی گفت ” فقط شده همون مایلی همیشگی
دفعه بعد که بیرون رفتیم
خودم رو از این موضوع رها میکنم که
قلبم نمیتواند تا اون موقع آرام بگیرد
هو آ هو من
من نمیتوانم صبر کنم برای دیدن دوباره تو
این احساس دیوانه کننده رو در اعماق درونم دارم
وقتی که تو زنگ زدی و خواستی که مرا فردا شب ببینی
نمیتوانم ذهنها رو به خونم ولی خوب ،نشانهها رو میبینم
که تو هم نمیتوانی صبر کنی برای دیدن دوباره من
آخرین باری که حالم خراب شد
فقط زل زدم به پایین
به تته پته افتادم وقتی ازم پرسیدی به چی دارم فکر میکنم
احساسی داشتم گویا نمیتوانم نفس بکشم
تو از من پرسیدی چه مشکلی به رام پیش اومده
“بهترین دوستم لزی گفت ” فقط شده همون مایلی همیشگی
دفعه بعد که بیرون رفتیم
خودم رو از این موضوع رها میکنم که
قلبم نمیتواند تا اون موقع آرام بگیرد
هو آ هو من
من نمیتوانم صبر کنم برای دیدن دوباره تو
نگاهم را به تو دوختهام و آماده نشانه گیریام
آخرین باری که حالم خراب شد
فقط زل زدم به پایین
به تته پته افتادم وقتی ازم پرسیدی به چی دارم فکر میکنم
احساسی داشتم گویا نمیتوانم نفس بکشم
تو از من پرسیدی چه مشکلی به رام پیش اومده
“بهترین دوستم لزی گفت ” فقط شده همون مایلی همیشگی
دفعه بعد که بیرون رفتیم
خودم رو از این موضوع رها میکنم که
قلبم نمیتواند تا اون موقع آرام بگیرد