طرفداری- "اگر می خواهی این بازی را ببری، من را در زمین بگذار اگر نه یکی دیگر را بازی بده. " این ها صحبت های رائول نوجوان خطاب به خورخه والدانو، سرمربی وقتش است. صحبت هایی برآمده از دل یک گاو باز واقعی، یک بول فایتر عجوبه. پسرکی متولد شهر مادرید که از دل آن آمفی تئاتر های کلاسیک برخاست و خود در یکی از همان ها به افسانه بودن، آری گفت. رائول گونزالس پس از انجام 741 بازی و زدن سیصد و اندی گل در سال 2010 برای همیشه پیراهن رئال مادرید را به جالباسی آویزان کرد. اما چیزی که کمتر در مورد این مرد افسانه ای به آن پرداخته شده است، بازی هایش در تیم ملی اسپانیا است.
اولین بازی اش با پیراهن تیم محبوبش، در 29 اکتبر 1994 مقابل رئال ساراگوسا انجام داد اما نمایش نه چندان فوق العاده اش سر و صدا ها را هم بلند کرد و هم خواباند. ساختن یک گل، یک ضربه به تیرک و یک فرصت از دست رفته از درون شش قدم سبب نشد تا رئال مادرید پیروز آن دیدار باشد. در بازی هفته بعد مقابل اتلتیکو مادرید اما اولین نشانه های افسانه بودن را در چشمان اسطوره های یونان باستان همچون نیزه ای زهرآلود فرو کرد. یک گل زد، یک پاس گل داد و یک پنالتی گرفت تا دربی مادرید با حساب 4 بر 2 به سود رئال به پایان برسد.
اما در تیم ملی رائول را یک قربانی می دانند، قربانی در مرحله گذار از لا فوریا به لا روخا. گذار از مرحله برنده نشدن به مرحله برنده شدن. سر الکس فرگوسن می گفت در سال 2000 رائول بهترین بازیکن جهان بوده است. دقیقا در همان ماه اکتبر، لوئیز آراگونس در اقدامی جنجالی نام رائول را برای بازی در مقدماتی یورو 2008 از لیست تیم ملی اسپانیا خط زد. گراهام هانتر در کتاب معروفش به نام تاریخ لاروخا در این مورد نوشته است: " خط خوردن رائول، زمانی بود که اتم شکافت و قدرت تیم ملی اسپانیا نمایان شد."
یکی از دلایلی که آراگونس، رائول را خط زد این بود که می خواست یک فلسفه، یک ایده و یک سبک جدید در تیم ملی اسپانیا بسازد. سبکی که اسپانیا را از سبک جنگجویانه و قدرتی لا فوریا به لا روخا با آن ظرافت هایش می رساند و این تغییر نیاز به یک قربانی بزرگ داشت و رائول پیش قدم بود. مندیتا در مورد رائول می گوید که او نمی توانست آنچه در رئال مادرید انجام می داد را به زبان تیم ملی اسپانیا ترجمه کند. او اعتقاد دارد که رائول یک مادریستای ذاتی است.
رائول یک جنگجو بود با آن نوع از سبک بازی اما آراگونس تغییر می خواست، تورس و داوید ویا پشت سر رائول در صف ایستاده بودند. آراگونس می خواست سبک بازی سریع، با حوصله و پاس های کوتاه با داشتن مالکیت توپ بسازد و به جوان های بیشتری میدان بدهد. همین سبب شد تا بازیکنانی چون کازورلا و داوید سیلوا شکوفا بشوند.
یکی دیگر از دلایلی که برای سقوط امپراطوری رائول در تیم ملی اسپانیا نام برده شده است، وفاداری و وقف کردن خودش برای رئال مادرید است. آراگونس می خواست روح فردی را از تیمش حذف کند و بازیکنان همه با هم یک روح داشته باشند. در برخی گفته ها اشاره شده است که رائول یک بازیکن تیمی نبود و نکته اصلی تولد لاروخای آراگونس حذف روحیات انفرادی بوده است. یکی از لحظات کلیدی توضیح این امر به سال 2007 و ماه نوامبر برمی گردد جایی که تیم ملی اسپانیا در برنابئو به مصاف سوئد رفت اختلافات از همان جا آغاز شد. چنین شعار ها و نوشته هایی دیده می شد:" اینجا سرزمین تاج گذاری امپراطور رائول است." کاسیاس بعد از بازی مصاحبه ای اینگونه در این مورد داشت:
این بار ورزشگاه متعلق به مادریستا نبود، این یک بازی ملی بود.
حال سوال مطرح شده این است که چرا بازیکنانی مثل راموس، ژاوی و پیکه که مظهر تعصب باشگاه های خود هستند در تیم ملی ماندگار شدند. شاید شاید چون آن ها بهتر از رائول توان تغییر و کنار آمدن با شرایط جدید را داشتند. قطعا دوران آراگونس فقید، دوران گذار بود. خودش اینگونه می گوید:
وقتی به تیم ملی آمدم فقط یک ترکیب فیکس داشتیم و وقتی از تیم ملی رفتم، یک تیم.
بعد از آمدن پپ گواردیولا به اسپانیا نیز اوضاع کاملا فرق کرد و سبک بازی اسپانیا کاملا به بلوغ رسید. تیکی تاکا اوج گرفت و لاروخا تازه نمایان شد. پس از یورو 2008 و قهرمانی دیگر کمتر کسی به نبود رائول فکر می کرد، شاید دیگر زمان عادت کردن به نبودن رائول فرا رسیده بود.
رائول گونزالس، افسانه ای بود که تنه به تنه تمامی افسانه های روم و یونان باستان زد، او به مانند یک پادشاه در برنابئو حکمرانی کرد اما تغییر نیاز است. داروین می گوید: "بهترین موجودات در بقا، باهوش ترین و قدرتمند ترین آن ها نیستند، بلکه سازگار پذیر ترین و تغییر پذیر ترین آن ها هستند."