kasra javidiبرانکو ایوانکوویچ با هر متر و معیاری در تاریخ فوتبال پرسپولیس و ایران ماندگار شد. برخلاف همه پرمدعاها و اسمهای گندهای که در طول تاریخ به فوتبال این مملکت آمدند و بردند و خوردند و هیچ بجا نگذاشتند. برانکو برای پرسپولیس هدیه خدا بود. هیچ مدیر و صاحبمنصبی نه باید و نه میتواند که بازگشت او به ایران و به پرسپولیس را مصادره کند. او هدیهای بود از سوی خدای فوتبال برای مردمانی که قریب به ۱۵ سال بیوقفه، در نابسامانیهای مدیریتی تیمشان افسوس دیده بودند و اندوه. هرکسی مدتی بر این سفره مینشست و بار بر بار میگذاشت و میرفت و اگر چراغی هم میافروخت، سرعت برکناریش بیشتر میشد. برانکو ایوانکوویچ آمد. نیمفصل تیمی نابود شده را محک زد و سه فصل درخشان پیاپی خلق کرد. نه ناله زد که بهانه برایش زیاد داشت، نه فخر فروخت که سند برایش فراوان داشت، نه نگاه متفرعنانه به فوتبال ایران داشت، نه خود را فراتر از اطرافیانش دانست که سکه رایج همتایانش بود. از فقر و محدودیت مالی شکایت نکرد، از کمبود بازیکن شکوه نکرد، از شانتاژ شدید رسانهای که منافعشان در کشاندن او به منازعات زرد و منفعتجویانه بود جا نخورد، شخصیت بازیکنانش را به برند لباسشان گره نزد، بهانه نیاورد، شرط نگذاشت، شلتاق نکرد. استعداد نابش درشتی کرد، مهندس بازیسازش ناسزا گفت، وینگر بیجانشینش نافرمانی کرد، آقای گلش به «خیریتبازی» افتاد و تا حتی نجیبترین و سربهزیرترین فرزندانش به دنبال سرنوشت خود رفتند. اما او در کمال وقار و آرامش و احترام، همه آنها را پشت سر گذاشت و پشت پنجرههای بسته، پسران دلیر دیگرش را مهیای نبرد کرد و سنگر پشت سنگر و دستانداز پشت دستانداز را فتح کرد.
چرا نباید بگوییم؟ چون در دوقطبی رسانه ساخته کیروش-برانکو، به عوامل دستبهسینه عالیجناب برمیخورد؟ چون کسی نباید لیاقت برانکو و پسرانش را فریاد بزند؟ چون نباید از نامردمی که بر سیدجلال و چندی دیگر از پرسپولیسیها در تیم ملی رفت کلامی گفته شود؟ نه... باید گفت و همین حالا هم باید گفت. پرسپولیسیها باید تندیس برانکو را بسازند. این کمترین قدردانی از کسی است که تنها ظرف ۴ سال به همه ما آموخت که فوتبال ورزشی برای ساختن است. حتی با دستهای خالی. حتی با نیزههای پشت سر. حتی با بدخواهیهای عیان.
چرا ننویسیم؟ چرا نگوییم؟ چرا کتمان کنیم؟
این پرسپولیس است. پرافتخارترین تیم ایران. تیمی که ۵۰ سال با همه مخاطرات و مشکلات جنگید و حالا در جایی ایستاده که رشک بسیارانی است. تیمی که هیچگاه جز مقطعی کوتاه، به غیر از هوادارانش از هیچ سمتی حمایت نشد. یادمان نرفته تاریخ رفته بر این باشگاه. آنگاه که در قهرمانی باشگاههای آسیا در سال ۵۱ آنقدر دیر اعزام شد که تقریبا به مسابقات نرسید. آنگاه که در اوج قدرت پس از قهرمانی تهران در سال ۶۵ روح و ستونش را جدا کردند و به دست نامادریش دادند تا بدون سرپرست و زیر سنگباران داکا درحالیکه یک مساوی میخواست بازی برده را باخت. آنگاه که در نیمه دوم دهه ۷۰، ۳بار به نیمهنهایی باشگاههای آسیا رسید و در روزگاری که بازیهای نیمهنهایی و فینال بطور متمرکز در یک کشور انجام میشد، هیچگاه میزبانی مسابقات نهایی را تجربه نکرد. نگویید نمیشد، آقایان برای دیگران گرفتند، آنهم به زیبایی.
چرا دور برویم؟ همین حالا، به خاطر یک بازی که تنها خاصیتش تعیین رنکینگ ایران بود، بازی یک تیم را جابجا کردند، اما نیمهنهایی و فینال احتمال باشگاههای آسیا آنقدر اهمیت نداشت که کمترین انعطاف برای پرسپولیس رقم بخورد. تا در اوج بیبازیکنی، مهره فیکسش را در اثر فشار مسابقات از دست بدهد. چرا؟ چون عزیزانی هستند که برایشان قهرمانی آسیا (مادام که پای پرسپولیس وسط باشد) اهمیتی ندارد. چون خروجی چنین مسابقات بیاهمیتی، بازیکنانی هستند که نمیتوانند به اندازه رونالدو بپرند. باید گفت و نوشت. که چطور میشود دو تیم تحت نظر یک سازمان فعالیت کنند. برای یکی توان پرداخت هزینه رضایتنامههای میلیاردی و امکان جذب منابع ارزی وجود داشته باشد و برای دیگر مرّ قانون رعایت شود و این یعنی هیچ؟
پرسپولیس روی پاهای خودش ایستاده است. به احدی مدیون نیست جز به تکتک هوادارانش. هیچکس قدمی برای این تیم برنداشته، اگر زخمی نزده باشد. از آغاز رستاخیزش در ۴ سال گذشته، شانتاژ و توپخانه حملات رسانهای، لحظهای آرامش نگذاشته. بدترین ناداوریها در حساسترین گذرها برایش رخ داده. همین امشب و در بازی حماسی نابرابر مقابل السد، حتی گزارشگر ایرانی چندان از حماسه رخ داده دل خوشی نداشت.
این پرسپولیس است. پیش پایش بایستید و احترامش را واجب بدانید. آنکه بیهیچ، سرپا ایستاد و به قوت سرمربی و پسران جوانش تکیه کرد و کاری کرد که هیچ پرمدعای لاف زنی توان انجامش را نداشت.
علیرضا مویدی فر