طرفداری- وقتی روی تخت بیمارستان خوابیده بود و زخم های زیر صورتش به شدت می سوختند، شاید شاید به چیزی فکر می کرد که امروز، آن است. وقتی دو ماه مجبور بود شب ها روی تخت بیمارستان بخوابد و به خاطر زخم های دردناک سوختگی که قرار بود تا آخر عمر موقع دیدن خودش در آینه به آن ها بنگرد، گریه می کرد به روز هایی فکر می کرد که قرار است در لا بومبونرا، در پایتخت آرژانتین، زخم هایش را در قاب های تلویزیونی تقدیم به هواداران فوتبال کند. کارلوس توز از روی تخت های بیمارستان برخاست و فوتبال جهان را صاحب یک آپاچی کرد. این روایت تحمل اشک هایی است که بعد از خالی شدن آن ظرف آب جوش روی صورت توز ریخته نشده تا اشک هایی است که موقع بازی در لا بومبونرا ریخت است. این روایت آپاچی است. این روایت کارلوس توز است.
وقتی در یکی از شهر های اطراف بوینس آیرس که به فوتره آپاچی معروف است متولد شد، هنوز مارادونا شاهکار دست خدا را برای انگلیسی ها هدیه نیاورده بود. توز دو سالش بود که مارادونا مکزیک را به خانه آرژانتینی ها بدل کرد. شاید در همان روز ها بود که تصمیمش را گرفت. پس از پشت سر گذاشتن یک کودکی پر فراز و نشیب با یک زخم عمیق روی گردنش، اولین بار در سال 1997 پیراهن بوکا جونیورز را در رده های پایه بر تن کرد. 4 سال بعد اولین بار پای به لا بومبونرا گذاشت به جایی که تاریخ برایش ابدیت را نوشته بود. وقتی به تیم اصلی آمد، اخرین روز های بازی رومن ریکلمه در بوکا بود. هافبک سر بالا و همیشه امیدوار آرژانتینی فصل بعد راهی اروپا شد. سه سال حضور در تیم اصلی بوکا مردمی را در آرژانتین هواخاهش کرد. اما درخشش در بوکا تنها دلیل برای پرستدینش در لا بومبونرا نبود. قهرمانی جهان با تیم زیر 20 سال آرژانتین و قهرمانی در المپیک 2004 سبب شد ت الا بومبونرا بدل به خانه اش شود. خانه جایی است که هر جا باشی، همیشه دلت می خواهد در آنجا باشی و روزی دوباره به خانه باز خواهی گشت. سال 2004 توز خانه اش را ترک کرد، 14 سال سفر کرد. 14 سال دنیا را وادار به برداشتن کلاه از سر برای خود کرد و در سال 2018 با غرور بار دیگر با پیراهن بوکا وارد لا بومبونرا شد. وارد خانه شد.
سال 2005 تصمیم گرفت به اروپا پشت پای بزند، پاسپورتش را برداشت و به برزیل سفر کرد و به تیم کورینتیانس پیوست. در پاسخ به اینکه چند سال در این تیم می ماند گفت:
نمی دانم.من به پایان قراردادم فکر می کنم.من جاه طلبی زیادی هم برای رفتن به اروپا ندارم.
این صحبت های شاید ناامید کننده سرشار از امید بود. روز هایی که از درد صورت روی تخت بیمارستان به خود می پیچید جاه طلبی اش برای درخشش در اروپا را با زحمت شبانه روزی جایگزین کرده بود. پس از درخشش خیره کننده در یک فصل حضور در بریزیل و انتخاب به عنوان بهترین بازیکن لیگ و به دست آوردن قهرمانی تصمیم گرفت که روز موعود فرا رسیده است. روز رفتن به اروپا از راه آمده است. اما اوضاع در برزیل بر وفق مرادش پیش نرفت. دلش با ماندن بود اما شرایط برایش جور نبود. خودش می گفت عهد شکنی سران کورنتیانس سبب شده است تا از دست تیم بشوید. می گفت حاضر است برای دل هواداران فقط در این تیم به میدان برود به شرطی سران این تیم بخواهند و شرایط را تغییر بدهند تا خودش و خانواده اش اذیت نشوند. اما تاریخ جلوی دستان سران کورینتیانس را برای تغییر وضعیت گرفت تا توز هرگز به برزیل برنگردد.
پس از طی شدن یک فرایند عجیب و پیچیده در نقل و انتقالات، توز به همراه هم وطنش خاویر ماسکرانو به تیم وست هم یونایتد پیوست. در کل فصل وست هم تنها 12 بازی را برد و توز در عملکردی ضعیف 6 ماه زمان نیاز داشت تا اولین گلش را با پیراهن این تیم بزند. اما توز با عملکردش شناخته نمی شود. توز با روحش شناخته می شود. هر موقع در آپتون پارک به میدان می رفت، هواداران وست هم از شوق به سرشان به آسمان می رسید. سال 2014 وقتی در یک بازی دوستانه با پیراهن آرژانتین مقابل کرواسی در آپتون پارک به میدان رفت به وبسایت آن باشگاه گفت:
گویی در یک بازی خانگی به میدان رفتم. من هواداران و این زمین را به خوبی می شناسم.من خاطرات زیادی از وست هم دارم. وست هم اولین باشگاه من در اروپا بود. می خواهم از همه تشکر کنم چراکه بازگشت به اینجا همیشه عالی است.دلم برای باشگاه و هواداران وست هم تنگ شده است.
زدن 7 گل در طی 29 بازی اصلا عملکرد خوبی برای یک مهاجم نیست اما همه این گل ها در 10 بازی آخر فصل به ثمر رسید و سبب شد تا وست هم سقوط نکند. پیروزی های ارزشمند مقابل آرسنال، اورتون و منچستریونایتد در آن فصل سبب شد تا قبل از هفته پایانی ماندن وست هم در لیگ برتر قطعی شود و توز صورت زخمی محبوب وست همی ها. شادی پس از اولین گلش برای هیچکس فراموش شدنی نیست. پس از زدن گل به تاتنهام، کارلوس توز، آغوش هواداران وست هم را بهترین مکان برای تقسیم خوشحالی اش دانستد. پس از یک فصل حضور دلش را راضی کرد ولی چشمانش را نه. با چشمانی اشک بار تصمیم گرفت برای همیشه دل از آپتون پارک بکند. از لندن به منچسر رفت و لباس منچستریونایتد را پوشید و شاگرد فرگوسن شد.
سردبیر یکی از مطبواعات هواداری یونایتد در مورد او می گوید:
فکر می کنم یونایتد او را در بهترین زمان و سن ممکن خریداری کرد. در سن اوج بازی اش. او نقش مهمی در قهرمانی در لیگ قهرمانان در مسکو داشت. او در کنار رونی و رونالدو فوق العاده بود و در ضد حملات نیز خوب بود. او باید در منچستریونایتد می ماند اما احتمالا ماجرایی در پشت پرده شکل گرفت.
در همان فصل با یونایتد به آپتون پارک بازگشت به همان ورزشگاهی که خودش سبب شده بود تا چراغش در لیگ برتر شون بماند. وقتی بازگشت با دستانش علامت لوگوی وست هم را به هواداران نشان داد. قدردانی اش را در قلب هواداران فرو کرد. هر موقع به آپتون پارک بازگشت همین کار را کرد. برای همین است که همیشه در آپتون پارک محبوب بوده و هست.
در فصل دوم، سندروم همیشگی فصل دوم سراغش آمد. به سختی با سندرومش جنگید و در اولدترافورد ماند اما در فصل بعد روابط در اتاق های باشگاه شکرآب شد و تصمیم گرفت رنگ پیراهنش در شهر منچستر را عوض کند و به منچستر سیتی پیوست. درخشش در دو فصل اول حضور در سیتی بی نظیر بود. آنقدر گل زد که در دوران حرفه ای اش بی سابقه بود. اوضاع اما به سان قبل رو به بدی گذاشت. روابط با سران باشگاه و سرمربی تیم کم کم روبه تلخی رفت. دوری از خانواده اش نیز که حاضر به ماندن در شهر منچستر نشدند، دلیلی بر تشدید این آتش زیر خاکستر بود. پابلو زابالتا، سرمربی وقت، مانچینی را قانع کرد که توز را نگه دارد. اما جرقه اصلی جدایی در سپتامبر 2011 زده شد. وقتی در آلیانتس آرنا مانچینی از توز که روی نیمکت نشسته بود، خواست تا برای وارد شدن به زمین گرم کند اما توز سر باز زد. در کنفرانس پس از بازی آن بازی، مانچینی عصبانی بود، او گفت درب های خروج را در همان کنفرانس به توز نشان داد. اما زمان همه را آرام کرد. توز در 10 بازی آخر همان فصل برای سیتی درخشید و در بازی به یادماندنی مقابل کیو پی آر که به قهرمانی لیگ ختم شد نیز درون زمین بود.
سال 2013 توز بازهم تصمیم به جدایی گرفت به یوونتوس پیوست. دوران درخشان دیگری را نیز یووه داشت. کیلینی در موردش می گوید:
او یکی از آن شماره ده های یوونتوس است که در تاریخ این باشگاه خواهد ماند.
شماره ده هایی مانند، پلاتینی، دل پیرو و باجو. دوران درخشش در یوونتوس هم دو سال بود و سپس به بوکا بازگشت و مجددا با انتقالی سرسام آور به شانگهای چین پیوست. یک فصل نیز مردم چین را عاشق خودش کرد و در نهایت تصمیم گرفت در 34 سالگی بار دیگر به خانه بازگردد.