اختصاص طرفداری- مورینیو حد وسطی ندارد یا عاشقش هستید یا از او بیزارید. افراطیهایی که برایش میمیرند و دشمان قسم خورده کلید واژه های اطرافِ تمام متنهایی هستند که درباره ژوزه نوشته شده است. اما شما در انتهای هر کدام این دو طیف که ایستاده باشید نمی توانید ارزش هایی که ژوزه چه به لحاظ محتوایی و تاکتیکی و چه به لحاظ فسلفی به فوتبال و مهم تر از آن زندگی ما فوتبالیها افزود را نادیده بگیرید.
چرا که حداقل در هزاره سوم این مورینیو بود که ما را به این حقیقت مومن ساخت که همیشه میشود خارج از چارچوب های محدود و مایوس باورهای عام قدم برداشت و بیشتر خواست. این ژوزه بود که در روزهایی که امید به موفقیت، فکر و تلاش برای ساختن راه های جدید و داشتنِ آرمان و باور، فدایِ تماشای فوتبال زیبا شده بود به احیای این تعابیر دست زد و غرور را به شریان های خشکیده بسیاری از قهرمانانی که زیر این باورهای غلط لهیده بودند، برگرداند.
مثلا معروف است که مارسلو که امروز بسیاری او را بهترین دفاع کناری جهان میدانند در یکی از بی شمار تقابل بارسا با رئال در رختکن اعتراف کرده بود که بردن بارسلونا در نیوکمپ غیر ممکن است و از قضا اهمیت مورینیو همینجاست که به حداکثر خود می رسد جایی که ژوزه در قامت کسانی که سرشان برای دردسر درد می کند کت و شلوار مربی گری را در می آورد، زره جنگجویان را می پوشد و به قیمت به جان خریدن تیر انتقادها و تیغ انتقام ها، روحیه جنگندگی را به سربازانش باز می گرداند و بیراه نیست که به واسطه همین کاراکتر فراورزشی و عبور از مرزهای فنی به سمت لایه های حسی و شخصیتی، نسل ما مورینیو را به اندازه افتخاراتش با اشک های ماتراتزی، با فداکاری های سوپر فرانکی و دروگبا شناخته باشد.
از آنجایی که احتمالا نتیجه گیری "برخی از" هواداران یونایتد با خواندن این یک پاراگراف این است که این متن به دنبال سفیدنمایی وضعیت تیره منچستریونایتد و تطهیر مورینیو است مایلم بگویم که من هم فوتبال میبینم و درک اینکه حال و روز یونایتد آنجورها که باید و شاید خوب نیست هم چندان کشف عجیبی نیست. خوب صحبت از تیمی است که تا جایی که یادمان می آید مدعی اول قهرمانی در جزیره بوده و هیچ کس حتی همین ژوزه و چلسی مخوفش یا ونگر و آرسنال رویایی اش نتوانسته بودند به جز سکته های دو سه ساله در مسیر همواره رو به رشد یونایتد خلل خاصی وارد کنند. صحبت صحبت تیمی است که رونالدو را می فروخت و همچنان مدعی بود، از جان اوشی، فلچر و پارک جی سونگ ستاره می ساخت و برای فتح جزیره یک فن پرسی برایش کافی بود. همه اینها و خیلی معیارها و فکت های دیگر که با هر کدامش می شود ژوزه را به چهارمیخ کشید و قپانی سرتاسر جزیره چرخاند را از بَرَم اما لابه لای همه آنها یک نکته دیگر را هم میدانم و آن این است که در دنیای ما هیچ چیز شبیه چیز دیگر نیست و هر چیزی پدیده ای منحصر به فرد است که با هیچ چیز دیگر نباید مقایسه شود. مثلا فصل 2006-2007 لالیگا رئال در حالی با 76 امتیاز قهرمان شد که همان تیم به علاوه ژابی، کاکا، رونالدو و بنزما سه سال بعد با 96 امتیاز هم قهرمان نشد. این را گفتم تا بگویم هر گونه مقایسه تیم سر الکس با ژوزه یا شیطنت است یا ناآگاهی.
ژوزه مثل سایر تکه های پازل یونایتد به اندازه خودش در فاصله یونایتد با جایگاه واقعی اش نقش دارد و به جز آن بهانه های خاص خودش مثل مورد نقل و انتقالات توی کت من یکی نمیرود. چرا که لیست ارائه شده توسط ژوزه که از قرار معلوم با نام هایی نظیر واران و کروس شروع شده و احتمالا با ستارگان دیگری از همین دست پر شده است نه فقط برای یونایتد که برای هر تیم دیگری غیر ممکن است و نگارنده همین سطور مدعی است میتواند لیستی متشکل از 50 بازیکن تهیه کند که هیچ مدیر ورزشی حتی توان نزدیک شدن به آنها را نداشته باشد. اما مسئله این است که وضعیت یونایتد در عصر پسا سرالکس را نباید اینقدر خطی و ساده دید و بدون درک اهمیت حذف نقشِ سنگین سر الکس در یونایتد در درون باشگاه و تغییرات گسترده ای که باشگاه داری و نقل و انتقالات و شکل گیری قدرت های جدید فوتبال در خارج از باشگاه داشته اند، نمیتوان نقد منصفانه ای از وضعیت ارائه داد و نتیجتا اگر فکر کنیم مشکل صرفا ژوزه مورینیو است و راه حل در کنار گذاشتنش به جای یک نقد منطقی و دارای پشتوانه، صرفا با یک واکنش احساسی خواستیم درون ناآراممان را آرام تر کنیم.
همواره معتقد بوده و هستم که هر چیزی را باید در "متن تاریخی اش" خواند و آن وقت است که میشود به یک "قضاوت منصفانه" نزدیک شد. شخصیت هایی مثل فرگوسن به واسطه حضور همه جانبه در کلیه شئون و رئوس باشگاه از نقل و انتقالات و پرداختی ها گرفته تا مسائل درون زمین باعث شکل گیری هویت خاصی می شوند که منحصر به خود آنهاست. رفتن سر الکس به جز شکاف بزرگ روحی و فکری که در روح یونایتد به همراه داشته است همچنین با تغییرات گسترده ای در دنیای فوتبال همراه شده که مستقیما روح فوتبال را هدف رفته اند. شکل گیری قدرت های بزرگ نفتی و دگرگونی اساسی بازار از جمله آنهاست. دقت کنید در تابستان دو فصل پیش ام باپه به واسطه حقوق بیشتر پاری سن ژرمن را به رئال مادرید ترجیح داد. وضعیتی که ریسک تصمیمات و هزینه فتح جام ها را بالا می برد. از همین قرار انداختن همه مشکلات به گردن ژوزه ساده است و می توان بلافاصله با گزاره هایی نظیر فوتبال دفاعی در ذات باشگاه نیست، شخصیت مورینیو به یونایتد نمی آید و تعابیری از این دست آن را توجیه نمود. حال آنکه در مقام نقد می توان پرسید بررسیهای کدام تیم پژوهشی ثابت کرده سبک بازی مورینیو به یونایتد نمیآید؟ کجای اساسنامههای رسمی و مرامنامههای غیررسمی شیاطین درج شده که چه سبکی مناسب تیم است؟ و اساسا چه تضمینی هست که گزینه های خودی نظیر اسکولز یا گیگز و یا دیگرانی نظیر کونته و زیدان گزینه های مناسبی برای منچستریونایتد باشند.
اگر درمورد سر الکس تعبیر پدر را به کار ببریم، پس یونایتد پس از سر الکس را باید یتیمی بدانیم که در بحران شدید روحی و فکری اسیر است. کودکی که جمله نیازهای عاطفی، فکری، اجتماعی و شغلی اش را وامدار پدر بوده به یکباره تنها شده و حالا مجبور است هویت جدیدی را پی ریزی کند. اگر بگوییم همین نقطه ای که روی آن ایستادیم حساس ترین دوران یونایتد قرن بیست و یکم است سخن گزافی نگفته ایم. آنچه از ماجرا بر می آید این است که این مجموعه نیاز به شخصیتی دارد که درست مثل یونایتد به دنبال اثبات دوباره خود باشد. چرا که دقیقا در سالهای پس از فرگوسن است که می بینیم سیتی با برنامه ریزی درستی که بارانی از پوند به پایش ریخته شده در حال آبی کردن آسمان خونی منچستر است و مورینیو بعد از پایان دراماتیک با رئال و سردی آغوش لندنی ها بیش از هر کسی به دنبال اثبات دوباره خود است.
رصد وضعیت باشگاه و ژوزه ما را به این نتیجه می رساند که چه بپذیریم چه نپذیریم مورینیو بهترین گزینه ممکن برای شیاطین است. بیراه هم نیست که اگر حافظه تاریخی مان از کار نیفتاده باشد حتما به خاطر می آوریم که درست در روزهایی که تمام روزنامه ها و نشریات و تحلیل گران و اهالی فوتبال از یگانه بودن تیکی تاکا و مطلق بودن آن صحبت می کردند، در حالی که در یک تفسیر مضحک، تیکی تاکا لیبلِ فوتبال زیبا خورده بود و هر چه غیر از آن زشت و کریه پنداشته شده بود و بر یک قانون نانوشته همه محکوم به ارائه سبکی مشابه تیکی تاکا بودند تا با گلباران شدن آنها ما طرفداران عامِ فوتبال لذت بیشتری ببریم، این ژوزه بود که از نوع دیگری از فوتبال سخن گفت. صد البته طرفداری که فوتبال برایش در دریبلهای مسی و پاسهای ژاوی خلاصه میشود نباید حس خاصی نسبت به ابرنمایش اینترِ مورینیو در برابر بارسای پپ داشته باشد، برای او احتمالا هفتاد دقیقه بازی گرفتن از اتوئو در دفاع چپ و تبدیل سالهای حضور در اینتر به بهترین دوران ستارگانی نظیر ساموئل، اسنایدر، مایکون، میلیتو و ... بی معناست. آنچنان که شهامت او در پذیرش ابرچالشی نظیر یونایتد بعد از سر الکس و سکان داری رئالِ بازنده در برابر بارسلونا نیز اگر مشمول قاعده گذر زمان نشده باشد، احتمالا آنقدرها مهم و حیاتی نیست!
اگر این واقعیت را بپذیریم که آدم گاهی برای پرشی بلند باید چند قدم به عقب بگردد، آنوقت طرفداران یونایتد باید عمق بیشتری به دلواپسی های این روزهای خود بدهند و خیلی بیشتر از نتایج این فصل نگران دگرگونی محتوایی باشند که شخصیت تیمی، ذائقه طرفداری و جهت گیری مدیریتی آنها در آستانه آن است. در حالی که رفتار های پوگبا به عنوان ستاره تیم سرشار از بی مسئولیتی و بی تفاوتی است "به نظر می رسد" با تکیه بر اخبار غیر رسمی که از داخل باشگاه به بیرون درز کرده، مدیران یونایتد برای آینده پوگبا را به مورینیو ترجیح می دهند. این یعنی فاصله گرفتن از ارزش هایی که یونایتد سر الکس با آن شناخته می شد. اصلی ترین مسئله قهرمان شدن یا نشدن منچستر در این فصل نیست بلکه امروز برای یونایتد بزنگاهی خطیر است که نقشه راه آینده باشگاه را تعیین می کند و نقطه عطف این تابع رفتاری است که باشگاه با مورینیو باید داشته باشد: باشگاهی مثل خیلی از باشگاه های دیگر یا یونایتدی که فوق ستاره اش متجاوز از دو دهه روی نیمکت بود؟ قلب هرزی که مثل چوب دوی امداد لابه لای دستانِ رهگذران جا به جا می شود یا قلب با ایمانی که سه سال برای به دست آوردن اولین تورنمنت حذفی در برابر پالاس برای اسکاتلندی جویای نام صبر می کند.
درحالی که ژوزه مشخصا ناراحت از رفتار بی مسئولیت پوگبا در فضای مجازی است، پوگبا با ژستی حقارت بار می کوشد تا مربی اش را به سخره بگیرد. آنچه از نگاه تهوع آور پوگبا در تمرینات به ژوزه بر می آید نمایشِ مالامال از ناآگاهی جوانک پرحاشیه ای است که نه متوجه اصالت آجرهای اولدترافورد است و نه سرسوزنی آگاهی از جایگاه ژوزه در فوتبال دارد. موری که نمیداند بر دیواره اهرام قدم می گذارد یا خشتی خام. پوگبا علی رغم شایستگی های فنی زیادی که دارد به لحاظ شخصیتی از نازل ترین فوتبالیست های زمانه ما است، شخصیت فوق العاده حاشیه ای که در کورسی تمام نشدنی با نیمار ما را هر روز بیشتر عاشق کیه لینی ها، دی بروین ها و مسی های فوتبال می کند. پوگبا خیلی قبل تر از آن نگاهِ حق به جانب باید از خود بپرسد به پشتوانه کدام نمایش درخشان در فصول گذشته اینقدر خود را محق و شایسته میداند؟
پوگبا فراموش کرده در روزهایی که ولخرجی اینقدر ها مد نبود، یونایتد برای خرید او چگونه دست به جیب شد و بازار را به هم ریخت. بد نیست پوگبا قبل از آن ژست های طلبکارانه از خود بپرسد آیا توانسته به اندازه فلینی برای یونایتد مفید باشد و آیا اساسا آنقدرها بزرگ هست که برای یکی از ابرمربیان فوتبال معاصر آن طور قیافه بگیرد و هر هفته با مصاحبه های نسنجیده ای که ابدا نمیتواند سهوی باشد، ته دلِ طرفداران یکی از قدرت های فوتبال اروپا را خالی کند.
برخی از مخالفین ژوزه در حالی با بی رحمی تمام از تمام شده بودن ژوزه می نالند و چشم انتظار زیدان هستند که یا متوجه فاصله معنی دار میان راموس و اسمالینگ نیستند و یا مثلا فراموش کردند زیدان درهمین فصل گذشته با آن تیمی که در اختیار داشت سه گل از بارسا در برنابئو دریافت کرد و با اختلافی فاحش لیگ را به بارسلونای والورده واگذار کرد. این ها را برای عادی نشان دادن وضع موجود نمیگویم، مسلما چیزهای زیادی در باشگاه یونایتد باید دستخوش تغییر شود اما به باور من ژوزه باید آخرین قطعه از دومینوی تغییرات باشد. پیشتر گفتم که هیچ چیز در دنیای ما شبیه هیچ چیز دیگر نیست و مقایسه منچستر سر الکس با منچستر ژوزه با هر متر و معیاری ناجوانمردانه است و این وسط اگر یونایتد نسبت به سال های سر الکس عقب گردی داشته باشد که قطعا داشته، این عقب گرد را باید در وهله نخست در برخورد مدیران یونایتد با مربی و بازیکنان دید.
اولدترافورد روزهایی را به خود دیده که بکام و نیستلروی به خاطر کج روی و زاویه برداشتن با سر الکس بی هیچ بخشش و انعطافی از تیم کنار گذاشته شدند و مدیریت تیم تمام قد پشت سر مربی بود و امروز پوگبا به خودش اجازه میدهد وقاحت را به کمال رسانده و آقای خاص فوتبال را، خالق آن چلسی وحشتناک را، برنده سه گانه باورنکردنی با اینتر را، کارگردان آن ابرنمایش 180 دقیقه ای مقابل بارسلونا را و صاحب یکی از مخوف ترین و تاکتیکی ترین رئال های دهه اخیر را به سخره بگیرد. اگر همه این دو هزار کلمه ای که تا اینجا خوانده اید هم هجو و هذیان باشد دوستان سُری که جرارد خورد، جامی که هیچ وقت بالای دستان جی جی نرفت، توپ طلایی که هیچوقت توی دست رائول برق نزد و خیلی چیزهای دیگر برای مایی که فوتبال دین و عشق و زندگی و مذهب مان است محل شوخی نیست. پیامبرانی دارد که شان و منزلت شان ورای این حرف هاست و اگر هم قرار است شنل رسالتشان را بعد سالها بیاویزند رسم و رسوم خاص خودش را دارد. این معبد نگهبانانی دارد که قداستش را وامدار آن هاست و بی هیچ بحث و مذاکره ای ژوزه یکی از آنهاست. پوگبا کجای این فوتبال است که آن طور حق به جانب به ژوزه خیره شود؟ اژدهای حاشیه، رونالدینیو را بلعید پوگبا که جای خود دارد.
فرگوسن رفته، آسمان این سال های منچستر اگر آبی نشده باشد هم دیگر سرخ نیست. بازار متورم شده، ام باپه اسکناس های قطری را به بازی کنار اسطوره اش ترجیح داد، سوپر ایجنت ها اندازه موکلین شان می درخشند و روی پیشخوان روزنامه ها سر می خورند، توی این فوتبال خیلی چیزها عوض شده، خیلی چیزها. لعنت به فوتبالی که پل پوگبایش برای ژوزه مورینیو قیافه بگیرد، لعنت!