طرفداری- در لامباردی، روسونری فراتر از رنگ است. این دو رنگ و نمادهای آنها فراتر از چند نشانه برای جدا کردن دو رقیبی است که در شهر میلان و استادیوم سن سیرو بازی میکنند.
در طول تاریخ موفق و سرشار میلان، رنگهای معروف قرمز و مشکی، بر تن اسطورههای زیادی نشسته است. با شخصیتهای متفاوت و زمینههای فرهنگی مختلف، بازیکنان در طول ۱۱۹ سال، پیراهن میلان را بر تن کرده اند تا نماینده یک سبک جداگانهٔ در فوتبال ایتالیا شده اند.
بازیکنان تار و پود متفاوتی دارند اما تنها عنصر مشترک آنها عشق به بازی فوتبال است. آزادی که به آنها معنا هدیه میدهد طیف گستردهای از شخصیتها را جذب میکند و تمنای آتشین آنها برای رسیدن به تمام پتانسیلهای خود راه را برای همکاری دو جانبه آنها باز میکند آن هم زمانی که به آن بیشتر از بقیه نیاز دارند.
در تاریخ میلان، فوتبالیستهای اسطورهای زیادی موفقیت و سلطه را به دست آورده اند. در اواخر دهه ۸۰ میلادی، سیلویو برلوسکونی میلان از از خطر ورشکستگی نجات داد و آن را تبدیل به یکی از پر افتخارترین تیمهای دنیا کرد.
اوایل دهه ۹۰، دو مغز متفکر یعنی فابیو کاپلو و آریگو ساکی در میلان انقلاب کردند و خاندانی ساختند که در آخر خود را غرق در مدال کرد. مثلث هلندی گل سر سبد بازیکنان آن دوره بودند که ایتالیاییهای نظیر بارزی، مالدینی، کاستاکورتا و دونادونی هم در کنار آنها بودند. این بازیکنان با هم گروهی را تشکیل دادند که از آنها به عنوان دوره طلایی روسونری نام برده میشود چرا که آنها هم در خانه و هم در اروپا، فوتبال را تحت کنترل خود داشتند.
با این حال، یک دهه پس از نقطه اوج میلان که با کاپلو توانستند بارسلونا را در فینال اروپا ۴-۰ شکست دهند و ۵۸ بازی را بدون شکست پشت سر بگذارند، یک گروه برنده دیگر شکل گرفت که حالا هدایتش بر عهده کارلو آنچلوتی بود.
آنچلوتی ستاره دار، بازیکنان برتر دنیا را در تیم داشت. از جوانان گرفته تا پیرها تا کسانی در بین این دو. از مالدینی گرفته تا نستا، شوچنکو، اینزاگی، سیدورف و در آخر برنده توپ طلا ریکاردو کاکا. در میانه زمین اما زوجی بودند مملو از جادو و جنبل و جربزه که میلان را به تاریخ پر افتخار خود باز گرداند.
آندره آ پیرلو و جنارو گتوزو، در آکادمی میلان رشد نکردند و با هم به میلان هم نیامدند. شروع همکاری آنها در سال ۲۰۰۱ بود. معنیش این است که حالا روسونری هم ذهن خوب را در اختیار داشت هم ماهیچه قوی. این دو برای رسیدن باشگاه به مدالها به اندازه کافی توانا بودند.
قبل از انتقال به اینتر، کارلو ماتزونه “رهبر ارکستر” را از جلو زمین به هافبک عقب برد و پیرلو در برشیا تبدیل به یک “رجستیا” شد. بعدها آنچلوتی در سیستم ۴-۳-۱-۲ و آن درخت کریسمس معروفش از این تغییر پست پیرلو استفاده زیادی کرد. پیرلو البته تنها نبود. کاکا و روی کاستا در جلو به او آزادی میدادند که در پایه این درخت، پیرلو به راحتی به همه جا سرک بکشد و مانند یک رهبر ارکستر، نوازندگان را رسیدگی کند.
در کنار متولد فلرو، امثال ماسیمو آمبروسینی، سیدرف و گتوزو هم در کارهای دفاعی کمک میکردند. با این حال، چیز خاصی در میزان تفاوت بازی پیرلو و گتوزو وجود دارد و آن هم آنکه چطور این دو یک همکاری سفت و محکم داشتند آن هم در پایتخت مد دنیا.
در بازی پیرلو، شما آن طبیعت آرام و توانایی هر گونه پاس با بالاترین درجه تاثیر را مشاهده میکردید. یک کمال در بازی پیرلو وجود داشت که روی توپ او را کمالگرا میکرد. در کنار او، گتوزوی سر سخت که لبریز از انرژی برای سوزاندن بود که حوصله هیچ کار بی معنی را نداشت. پیروزی پیرلو در با وقار بودن به عنوان یک بازیساز از طرف رفتار سر سخت رینو حمایت میشد و این دو یک تعادل کامل بین دیو و دلبر ساخته بودند که آنها را تبدیل به یکی از بهترین زوجهای اوایل هزاره جدید کرد.
در فصل دوم، پیرلو و گتوزو جدا ناپذیر بودند و در آخر فصل پر شکوه ۲۰۰۲/۲۰۰۳ را رقم زدند جایی که هم رم را در فینال کوپا ایتالیا شکست دادند و هم یوونتوس را در فینال اروپا. در اولد ترافورد و مقابل بانوی پیر از تورین، گتوزو و پیرلو همان کار همیشگی را انجام دادند. پیرلو توپها را به راحتی به فضای خالی میفرستاد و گتوزو تمام سانتیمترهای زمین را طی میکرد. ۲ سال بعد اما، شانس برای پیرلو و گتوزو در فوتبال تغییر میکند.
غولهای ایتالیا در مقابل لیورپول در نیمه اول فینال لیگ قهرمانان، جادوگرانه با نتیجه ۳-۰ پیروز شدند اما در آخر، پیرلو جز معدود بازیکنانی بود که در ضربات پنالتی به یرزی دودک گل زد. بدون هیچ بحثی، این باخت، ضربه مهلکی بود بر پیکر روسونری و همواره جایش در قلب تمام روسونریها درد خواهد گرفت. این بازی، گتوزو و پیرلو را به نزدیکیهای بازنشستگی هم برد.
همانطور که در زندگینامه پیرلو آمده است:” پس از بازی استانبول، به بازنشستگی فکر کردم. در ذهن من، هیچ چیز سر جایش نبود. به طور خلاصه آن فینال من را خفه کرده بود. ما بیماری را ساخته بودیم که نشانههای زیادی داشت: سندرم استانبول. دیگر حس یک بازیکن را نداشتم و همین موضوع به اندازه کافی دردناک است. با این حال، از آن بدتر این بود که دیگر حس یک مرد را نداشتم.”
با اینکه پوست و گردنش کلفت بود اما آن باخت، مرد سر سخت میلان را هم به فکر بازنشستگی انداخت. آدریانو گالیانی چند ماه قبل فاش ساخت که گتوزو پس از آن بازی میخواست از میلان برود چون باشگاه را بیش از اندازه دوست داشت و اگر میرفت شاید دردش زودتر تسکین پیدا میکرد.
شاید خامی و ضربه شدید روحی بود که این فکرها را در ذهن آنها انداخت. با این حال، انرژیهای منفی که از این شکست بخار شد، برای پر کردن سوخت تیم مورد نیاز بود. این سوخت، بازگشت امید به گتوزو، پیرلو و بقیه باشگاه بود.
پس از قهرمانی جهان و داستان کالچوپولی، روسونری آنچلوتی، شدیدا متمرکز شده بود و پیرلو با تعادل بازی خود، موقعیت و فضا را برای بقیه میساخت و تبدیل به موثرترین بازیکن تیم شد. کسی که بیشترین دقایق بازی را در میلان آن فصل، از آن خود کرد.
آن نمایشهای پیرلو، یکی از دلایل اصلی میلان در قهرمانی سال ۲۰۰۸ است. جایی که پس از بردن یونایتد، آنها انتقام خود را از لیورپول در پایان فصل گرفتند و قهرمان اروپا شدند. تکلهای گتوزو در قطع کردن حرکات حریف، از دلایل موثر تیم در پیروزی آن شب بود. با پیرلو و گتوزو دوباره آن تعادل کامل بین آرامش و جسارت به وجود آمده بود. پاسهای تله پاتی پیرلو و تکنیک او در فرستادن توپ به هر نقطه از زمین که میخواهد، ستایشهای زیادی را در اروپا بر انگیخت.
می توان گفت که اگر او توسط یک هم تیمی خشن و فیزیکی مثل گتوزو حمایت نمیشد، هیچگاه بازیش به این خوبی به چشم نمیآمد.
پس از قهرمانی اروپا، با وجود رفتن آنچلوتی، پیرلو و گتوزو همچنان در میلان ماندند اما کاکا به رئال مادرید رفت. چلسی بسیار تلاش کرد پیرلو را به لندن بکشاند اما برلوسکونی او را یک فصل دیگر نگه داشت تا یک بار دیگر قبل از تغییر اساسی تیم شانسش را برای قهرمانی امتحان کند.
در فصل ۲۰۱۰/۲۰۱۱، ماسیمیلیانو الگری، در فصلی که به قهرمانی لیگ انجامید، نقش پیرلو و گتوزو را در تیم کاهش داد و تیم بیشتر روی زلاتان ابراهیموویچ تمرکز کرد. با پایان قراردادشان، رابطه آنها بعد از ۱۰ سال به هم خورد. داستان آنها آن پایان خوشی که انتظار داشتیم را نداشت.
الگری اعتقاد داشت پیرلو بازی تیم را از سرعت میاندازد و بیشتر به بازنشستگی نزدیک است تا یک نیروی تازه در فوتبال ایتالیا. این فکر، بعد از رفتن پیرلو به عنوان بازیکن آزاد به یوونتوس و بردن ۴ اسکودتوی پشت سر هم رد شد. آنها در سال ۲۰۱۵ در فینال اروپا هم حاضر بودند. گتوزو هم، تنها یک فصل دیگر در میلان ماند و در آخر، جنگجوی روسونری باید لباس نبرد را در میآورد و به بازنشستگی میرفت. پایان فصلی که شروع بدبختیهای تیم بود و تا به امروز ما دیگر نشانهای از آن میلان بزرگ ندیده ایم.
گتوزو و پیرلو، در کنار هم ۱۰ سال پر افتخار را گذراندند. دو اسکودتو، دو قهرمانی اروپا و دو سوپر جام اروپا. با وجود مدال ها، داستانهایی که از رفاقت این دو به بیرون درز کرد، این همکاری را جذاب تر از قبل میکند. پیرلو در زندگینامه خود مینویسد:
“گتوزو یک چنگال به دست میگرفت و در تمرینات سعی میکرد در بدن بازیکنان فرو کند. شاید بیشتر از یک دفعه این اتفاق افتاد. او شکارش را انتخاب میکرد و آن را در پوست ما فرو میکرد. ما به ظرافت یک ماهی تن بودیم. جنسی از پوست که با نان هم پاره میشد. بعضی از بازیکنان به خاطر این کار رینو، چند بازی را از دست دادند. حتی اگر در توضیح رسمی به باشگاه به جای حمله با چنگال، آن را خستگی عضلانی قید میکردند.”
رابطه این و یانگ این دو بیش از یک دهه دوام داشت. چه در زمین و چه بیرون از آن این دو آن را ثابت کردند که رفاقتشان را تبدیل به زوجی ایده آل برای بررسی بیشتر کرد.