طرفداری- داستان بسیاری از فوتبالیست های بزرگ از یک پارک کوچک آغاز می شود. جایی که بزرگان آینده فوتبال، ساعت ها فوتبال بازی می کنند و با دوستان خود، نهایت لذت را از دوران کودکی خود می برند. معمولا هم این نوع داستان ها یک استاندارد مشخص دارد. یک روز که منتظری آفتاب طلوع کند و فوتبال بازی کنی، یک استعدادیاب تو را کشف و برای تیم محله جذب می کند. سپس با گذراندن سختی ها و عبور از تیم های پایه، به تیم اصلی می رسی و نامی برای خودت دست و پا می کنی.
برای ادین ژکو، خبری از این داستان ها نبود. برای او، دنیا آن جای شادی که بچه ها در پارک با توپ های گرانقیمت فوتبال بازی می کردند، نبود. ادین مهارت ها و نبوغ خود را در وسط سارایووی جنگ زده، به نمایش گذاشت. مکانی که به جهنم تبدیل شده بود و زمین بازی به سختی پیدا می شد. توپِ بازی هم فقط شکلش شبیه توپ بود.
برخی فوتبالیست ها هم زندگی خود را از سختی ها آغاز می کنند که برای بسیاری الهام بخش می شود. ظهور ناگهانی ادین ژکو از معادن یوگوسلاوی و تبدیل شدنش به یکی از بهترین مهاجمان جهان در بالاترین سطح فوتبال، چیزی نیست که بخواهیم به سادگی از کنارش عبور کنیم. اکثر سال های نوجوانی ادین ژکو که خلق و خوی او کم کم به عنوان یک مردِ جوان در حال شکل گیری بود، در مناطقی سپری شد که توسط صرب های بوسنی، مورد پاکسازی قرار می گرفتند.
در جنگ بوسنی که از آوریل 1992 تا فوریه 1996 طول کشید و خانواده ها و انسان های زیادی را متلاشی کرد، سارایوو تحت احاطه سربازان قرار داشت. محاصرهای که تاکنون در تاریخ جنگ های مدرن، هیچوقت سابقه نداشته؛ اما ارتش یوگوسلاوی، این شهر را دائم طی حملاتی بی رحمانه مورد اصابت گلوله های بی رحم قرار می داد.
در طول فروپاشی یوگوسلاوی سابق، بوسنی و هرزگوین راه سایر ایالات را پیش گرفته و اعلام استقلال کرد. هدف استراتژیک صرب های بوسنی، ایجاد دولت جدید به نام «جمهوری صرپسکاا» بود، به همین دلیل با 13 هزار سرباز مجهز و با داشتن تانک و توپخانه و سلاح های مجهز، سارایوو را محاصره کردند. در سال های جنگ، تقریبا 14 هزار نفر کشته شدند که بیش از 5 هزار نفر، انسان بی گناه بود.
ادین ژکو و خانوادهاش در مرکز سارایوو زندگی می کردند و صدای بمب ها و انفجارها، برایشان عادی نبود. خوشبختانه این خانواده در این جهنم انسانی زنده ماندند، اما از عوارض فیزیکی و ذهنی طولانی مدت آن، در امان نماندند. محل اقامت خانواده ژکو به همراه 35 هزار خانه دیگر، در بازه ای نابود و به خرابهای تبدیل شد. آن ها مجبور بودند در مکان هایی که درهای آن بر اثر ضربات گلوله کاملا سوراخ شده بود، زندگی کنند. در بهترین حالت روزانه یک وعده غذا می خوردند. ادین از همان بچگی سرسخت بود. هیچ چیز مانع شور و شوق او برای فوتبال نشد.
در زمان تولد ادین، یوگوسلاوی به یکی از قطب های برتر دنیای فوتبال تبدیل شده بود. تیم ملی این کشور به یک چهارم نهایی جام جهانی 1990 ایتالیا رسیده بود، اما به دست آرژانتینِ مارادونا حذف شد. ستاره سرخ بلگراد هم در سال 1991، قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شده بود. کمی پس از این اتفاقات، جنگ پا گرفت و ارتش برای مقابله با جدایی طلبان کروات، آماده شد. تمام این اتفاقات پیش از آغاز عملیات صرب ها برای نابودی سایر قومیت ها بود.
ورزش، حداقل در سطح حرفهای، عملا بی معنی بود. مسابقات سازمان یافته وجود نداشت، چون جنگ ویرانگر، مانع رشد ورزش شده بود. بوسنیایی ها همیشه به فوتبال علاقه داشتند و ادین ژکو هم از این قاعده مستثنی نبود. «Bosanki Dijamant» که به عنوان «الماس بوسنیایی» ترجمه می شود، از چسب هایی که در دور خانهشان وجود داشت و از اثرات جنگ بود، یک توپ درست کرده بود و با آن فوتبال بازی می کرد. هیچ چیز مانع رویاپردازی ادین نشد. گرچه او هیچوقت فکر نمی کرد به این جایگاه الان برسد، اما فوتبال، بخش عمده رویایش بود.
او به عنوان اولین قرارداد حرفهای خود، به تیم ژلینسیجارِ سارایوو پیوست. معنای نام این تیم، کارکنان راه آهن بود و واقعا هم از کارکنان راه آهن تشکیل یافته بود. ژکو با اینکه الگویش شوچنکو بود، اما اکثر دوران بازیگری خود در سنین جوانی را به عنوان هافبک بازی کرد. در آن پست هم مربیان می گفتند وی خلاق نیست و قد بلندی دارد. در سال 2005، ژکو راهی جمهوری چک شد. وی قرار بود در تیم FK Teplice بازی کند. پس از دو فصل گلزنی فراوان، با نظر شخص فلیکس ماگات، با 4 میلیون یورو به وولفسبورگ پیوست.
در وولفسبورگ، ادین ژکو نقشی حیاتی در کسب اولین قهرمانی گرگ ها ایفا کرد. او با گرافیته و میسیموویچ، مثلثی آتشین و جادویی تشکیل داده بود. غریزه ذاتی ژکو، گلزنی بود و او این را در بوندسلیگا ثابت کرد. فصل بعد، ژکو 22 گل به ثمر رساند و کفش طلا را از آن خود کرد. ژکو بالاخره به آرزویش رسیده بود. استعدادیاب ها یکی پس از دیگری برای تماشای او به استادیوم می آمدند.
مقصد بعدی ژکو، منچسترسیتی بود. او به انگلیس رفت و زیر نظر مانچینی و پیگرینی، به درخشش هایش ادامه داد. قهرمانی در جزیره هم به افتخارات او اضافه شد. بسیاری ژکو را به خاطر گل ثانیه های پایانی آگوئرو به یاد می آورند. گلی که باعث قهرمانی سیتزن ها شد و پاس گل را ژکو ارسال کرده بود. سه سال بعد، او در قهرمانی سیتی در فصل 2013/14، 26 گل به ثمر رساند و این آمار در حالتی به دست آمد که اکثرا ذخیره آگوئرو و نگردو بود. متاسفانه خیلی ها آن قهرمانی را بیشتر به لغزش معروف جرارد یا بازی های قهرمانانه یحیی توره به یاد می آورند.
در تیم ملی هم با وجود دریافت پیشنهاداتی از فدراسیون فوتبال آلمان و چک، تصمیم گرفت برای بوسنی به میدان رود و غرور ملتش باشد. حال ژکو نماد بوسنی است. هر گلی که به ثمر می رساند، به افتخارات ملتش اضافه می کند. افتخاراتی که در مقابل سختی های دهه نود، مرهمی به حساب می آیند. پس از فتح انگلیس و آلمان، ادین به چالشی جدید نیاز داشت. وی تصمیم گرفت به آاس رم برود و در آنجا توانست با 29 گل، عنوان آقای گلی را کسب کند. او همچنین یکی از قهرمانان شب های زیبای رم بود. ژکو بود که استارت بازگشت قهرمانانه برابر بارسلونا را زد.
داستان زندگی ژکو بسیار الهام بخش است. شاید داستان او، داستانِ مردی نباشد که از هیچ بهترین بازیکن جهان شد یا توپ طلا کسب کرد، یا حتی به سختی بشود گفت، در میان برترین مهاجمان تاریخ اروپا جایی خواهد داشت، اما ژکو، تمام سختی ها را چشید. پسرکی که خرابی خانه اش را به چشم دید، ضجّه های خانوادهاش را از نزدیک شنید و نابودی تک تک دوستانش را احساس کرد.
به قلم لوئیس استیل برای وبسایت Thesefootballtimes