از بهر بوسه اي ز لبش جان همي دهم
اينم همي ستاند و آنم نمي دهد (حافظ)
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم /
گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم /
هرگز نتوانی که ز من دور بمانی/
چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم /
انقدر بوسيدمش تا خسته شد
خسته از بوسيدن پيوسته شد
خواست لب بر شكايت بشكفد
لب نهادم بر لبش تا بسته شد
چشمكي بر چشم يار و بوسهاي بر خال لب
مي سزد گر جان دهي اندر قدمش عندليب
انچنان نزدیک بود لبهای جانان با لبم
تا که جان امد ز شوق بوسه ای روی لبم
"مهدی اخوان ثالث"
دزدانه چه قدر از تو لب ميگيرم
لب سوخته تر ز بوسه تب ميگيرم
اين بوسه بماند كَمَكي سرد شود
پيش تو امانتي - كه شب مي گيرم
روزی از رخ یار گرفتم بوسی
گفت هم بی ادبی هم لوسی
گفتم این بی ادبی را در چه دانی ای یار
گفت لب را رها کردی و رخ می بوسی!!
درشيريني بوسه غرق بوديم …
که ناگهان شوري اشک رابر لبانم احساس کردم
اين بوسه.بوسه ي جدايي است...