طرفداری - پپ گواردیولا، سرمربی منچسترسیتی به تازگی مصاحبه مفصلی با خورخه والدانو داشته که پیش درآمد آن را روز گذشته خواندید. آنچه در ادامه میآید، مهم ترین بخشهای این مصاحبه جذاب به نقل از as است.
کرایوف؟ همه چیز در حضورش با آن عینک ری بون ش خلاصه میشد. کاریزما از او میبارید و شما خودتان را خراب میکردید! پس از بازی به سمت شما میآمد و میگفت: فکر میکنی خوب بازی کردی؟ فاجعه بودی! فردا به دفترم بیا تا دوباره بازی را با هم تماشا کنیم. حرفهایش همین طور رک بود. در عین سادگی دیگر نمیشد حرفی روی حرفش زد. وقتی فیلم را تماشا میکردی، میتوانستی با او بحث کنی. همیشه فکر میکردم او خودش هم به خیلی چیزهایی که میگوید، باور ندارد ولی جوری رفتار میکند که شما باور کنید.
عاشق کرایوف و نگاهش و سبک فوتبالش شدم. این بهترین تعریف از رابطه من و یوهان است. او مرا متقاعد نکرد؛ غرقم کرد. اولین بار که زیر نظر او بازی کردم، بین دو نیمه مقابل همه گفت: تو نیمه دوم بازی نمیکنی. 45 دقیقه از مادر بزرگ من هم کندتر بودی! کند منظورش دو ضرب بازی کردن بود. اگر با سه ضربه به توپ بازی میکردی، بدترین بازیکن دنیا بودی اما اگر تک ضرب بازی میکردی، قابلیت بازی برای بارسلونا را داشتی. تنبیههای او این شکلی بود که شما را از تیم اول به تیم دوم میفرستاد. گاهی پس از بازی در کنار بزرگانی مثل کومان و باکرو، به یکباره باید در دسته سه بازی میکردی. البته برای من زیاد تحقیرکننده نبود. با آن کنار میآمدم.
سیاستش در نقل و انتقالات این بود که همیشه برای خرید یک مدافع یا هافبک بیشتر از مهاجم پول میداد. خرید کومان از آن خریدهای کرایوفی بود. همیشه به من میگفت: کسی که از عقب بازیسازی میکند و تیم را راه میاندازد، مهمتر است. کسی که پاس اول را میدهد، بازیکن خوب تیم است.
همیشه درهای تمرینات را به روی مربیان باز میگذارم. یادم هست زمانی که در بارسا بودم، سیمئونه قبل از اینکه به اتلتی برود، آمد و تمرینات ما را دید. پس از تمرین با هم گفتگو کردیم و او به من گفت: من این سبک را دوست ندارم. احساسش نمیکنم. به او گفتم: آفرین! همین درست است! قرار نیست تفکر هر مربی مثل هم باشد. همیشه به مربیانی که تمرینات تیم مرا میبینند، داستان سیمئونه را یادآور میشوم که شما نمیتوانید سبکی که احساسش نمیکنید را به تیمتان تزریق کنید.
با این حال، تیم من همیشه به برخی از فاکتورهای اساسی که در نظر دارم و در طول همه این سالها برایم دست نخورده باقی مانده، پایبند خواهد بود. مهم نیست بازی با فولام باشد یا نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا. اما افتخار می کنم که در این مدت جزئيات زیادی را به سبک بازی تیمهایم اضافه کردم. اصول دست نخورده باقی مانده و خواهد ماند اما در جزئیات می توان تفاوتهایی قائل شد.
حضور در بوندس لیگا واقعا افتخار و تجربه فوق العادهای بود. در آلمان همه تیمها سازمان یافتهاند و حتی یک یورو بیشتر از بودجه هزینه نمیکنند. در هر بازی ورزشگاه مملو از جمعیت است. فوتبال بخشی از زندگی هفتگی مردم است. درست مثل ورزشگاه، آلمانیها هر هفته به تئاتر یا سینما هم میروند.
در انگلیس هم تقربیا همین شکلی است اما فشار و هیجانی که تماشاگر به تیم وارد میکند، کلیدی و تاثیرگذارتر است. در واقع در انگلیس زیاد به این جمله رسیدم که : چه 20 دقیقه فاجعهای بود!» یک کرنر، یک شوت، یک توپ دوم و گل. فیلم بازی را بررسی میکنید تا ببینید مشکل کجاست ولی هیچ مشکلی نیست. اصلا اتفاقی تا قبل از گل نیفتاده بود اما شما گل را دریافت کردهاید! این هیجان تماشاگران است که به تیمها منتقل میشود و اتفاقات غیرقابل پیش بینی را به وجود میآورد. گرچه من معتقدم این را هم میتوان کنترل کرد. فصل گذشته ما 100 امتیاز گرفتیم. اما لیگ انگلیس بیشتر از چیزی که هست، خوب به نظر میرسد چون محصولاتش را خوب میفروشد. این یک واقعیت است.
رسانهها؟ با تجربه حضور در بارسلونا دیگر همه چیز برایم قابل تحملتر است. بی رحمی مطبوعات در اسپانیا را در هیچ کشور دیگری نمیبینید. در آلمان و انگلیس هم به شدت از شما انتقاد میشود اما نشریات اسپانیا به شما آسیب میزنند. برخی هدفشان آسیب زدن است. این حرف را زمانی میزنم که بهترین لحظات عمرم را در بارسلونا سپری کردم و دوران موفقیت آمیزی داشتم.
رئالِ لا کویینتا دل بیتره بهترین رئالی بود که به عمرم دیدم. با تمام احترام که برای دیگر تیمهای مادرید قائلم. در واقع زمانی که میلان ساکی آنها را حذف کرد، ما خوشحال بودیم. گرچه کرایوف همیشه جوری از بازی ما تعریف میکرد که باور کرده بودیم تیم بهتری هستیم. یادم است هفته آخر لالیگا کرایوف در رختکن به ما گفت رئال مادرید بد بازی میکند. آنها به تنریف میبازند. و باختند!
روبرتو باجو یکی از معرکهترین بازیکنانی است که کنارش - در برشا - بازی کردم. دو بار رباط صلیبی پاره کرده بود و تقریبا حالت نیمه لنگان داشت و این طور بود. اصلا نمیتوانم تصور کنم اگر اطراف او بازیکنان بهتری بازی میکردند و خودش هم هیچ مشکلی به لحاظ مصدومیت نداشت، چه میشد!
بوسکتس؟ به یاد دارم که پس از دو سه جلسه تمرینی او در کنار ما، مسی پیش من آمد و گفت: این بازیکن جدید، بازیکن خوبی است. من به هافبکهایی که مدام در محوطه جریمه حریف حاضر میشوند، هافبک نمیگویم و به هافبک بودنشان اعتقادی هم ندارم. هافبک کسی است که باعث میشود تیم راه بیفتد و بازیکنان کنارش بازی کنند. بوسکتس یک هافبک است.
آینده؟ اگر فرصتش پیش بیاید و مرا بخواهند، دوست دارم یک تیم ملی را هم مربیگری کنم. به آرژانتین نمیروم (باخنده). این چیزی است که یک مربی باید تجربهاش کند. اما دوران مربی گری را همانجایی که شروع کردم، به پایان میبرم. کار در تیمهای پایه و امیدوارم در بارسا باشد. بدون هیچ رسانهای و هیچ فشاری فقط به پیشرفت بازیکنان جوان فکر کنم.
مهارت گواردیولا در تعویض؟ اگر خیلی خوب هستم، چرا از ابتدای فصل به ذهنم نرسید تا از دلف در کنارهها بازی بگیرم؟ میبینید؟ همه به زمان نیاز دارند.
گواردیولا در این مصاحبه از وضعیت عالیاش در سیتی گفت؛ از دی بروین تمجید کرد و خجالتی بودنش را هم تایید کرد که به گفته خودش اکنون بسیار بهتر از قبل شده است!