مطلب ارسالی کاربران

خنده دار ترین خاطره شما

Arash Gooshe 08/11/2018 - 19:33 مشاهده پروفایل

730 مشاهده / 17 دیدگاه 6

این مطلب توسط کاربران طرفداری ارسال شده است و دیدگاه طرفداری نیست. قوانین سایت کاربر محور / گزارش تخلف

من خودم هف هشت سال پیش بود دبیرستان تو کلاس بودیم و
آقای مدیر میخواست یکی از بچه هارو تنبیه کنه اومد اردنگی رو بزنه هوا رو زد و با چون کمر خورد زمین :)))))))))))
یه زلزله ای شد از صدای خنده بچه ها که کل مدرسه منفجر شد از خنده

داغ‌ترین‌ها 👇🏻👇🏻👇🏻

دیدگاه‌ها (17 دیدگاه)

مشاهده 0 دیدگاه جدید

❤️mehdi ❤️arsenal

یادمه رفیقم رئیس حلقه صالحین و بسیج این چرندیات بود منم آورده بود به عنوان مشاور اصلی چون خیلی شیش بودیم بعد 22 بهمن همه مدرسه رو به زور میبردن راهپیمایی رفتم رو مخ دوستم و بقیه اعضا گفتم ما نریم با رفیقم هماهنگ بودم ولی برا بقیه اعضا کلی بهانه تراشیدم روز بعد راهپیمایی قیافه مدیرو باید می دیدی میگفت شماها که رئیس بسیج و حلقه صالحینید جلوتر از همه باید شرکت کنید و این شر و ورا بعد خواست تنبیه کنه جلو دفتر مارو کاشته بود . به دوستم تو کلاس گفتم کیفمو بیاره جیم زدم رفتم تا چند روزم جلو مدیر آفتابی نشدم 😀خلاصه که ستون های انقلابو تا حد توان لرزوندم😂

Arash Gooshe

بابا عجب خاطره های باحالی دس خوش برو بچ :)
زندگی با همین لحظه هاش زبیاس :)

Farzad .

تو مدرسه بودم کلاس فناوری یکی از بچه به یکی گفت اقا فاکشو نشون میده بعد پسر عصبی بود به اقا گفت این پسر میگه شما اینو نشون میدی (فاکشو برد جلو معلم) بعد معلم هم فاکشو نشون داد بچه ها خندیدن گفت دوس دارید همه ساکت شدن😶

تاج دوستاره

یه روز تو سالن ورزشی بودیم یکی از بچه ها کش شلوارش شل بود داشت روبه عقب میدویید که خورد زمین و شلوارش ازپاش درومد شرتم پاش نبود خلاصه به زوری جلوی خودمو گرفتم نخندیدم پنج دیقه بعد دوباره خورد زمین و شلوارش درومد دیگه کسی نتونست جلوی خودشو بگیره همه زدن زیر خنده تایه مدت یادم میفتاد از خنده غش میکردم

مشاهده پاسخ‌ها (1)

بوفون ( سیاسی)

یه بار می‌خواستیم پرده برا خونمون بخریم دنبال پرده فروشی بودیم از یه خانمه سوال کردیم گفتیم پرده فروشی کجاست کلی هیجانی شد گفت مگه پرده هم میفروشن کجاست 😲

مشاهده پاسخ‌ها (2)

∆ پوریا

سر سالارمو ی حشره وحشتناک{دراکولا} نیش زد
کلی با فامیلم خندیدیم

.. .

اومدم طرفداری

Sergei Winogradsky

دوم دبیرستان بود
یه بار یکی از دوستان به من گفت فلانی برو پرده رو بکش
من رفتم پرده رو بکشم
پرده رو از جا کندم :/
دبیر فیزیکمون هم نزدیک پنجره بود
میله پرده افتاد کنارش
نگاه معناداری به من میکرد :|