مطلب ارسالی کاربران
چالش خاطره
قضیه مال ده سال پیشه،رفته بودیم خونه عموم.دو تا دختر داشتن که هیچ وقت من رو بازی نمیدادن (خیلی اون موقع بازی میکردن)خونشون بزرگ بود ولی عموم توالت رو دقیقا کنار پذیرایی ساخته بود.یه بار گفتم حالا که اینا بازیم نمیدن منم تلافیش رو در میارم:/تو پذیرایی تلویزیون داشتیم میدیدیم با خانواده که یکی از این دخترا رفت دستشویی.منم به بهانه ی اینکه صدای تیر اندازی شنیدم گفتم همه ساکت:/چنان این صدا از توالت می پیچید که همه خودشون رو سفت گرفته بودن نخندن:)))خلاصه دیگه چنان ضایع شد که نگو و نپرس😂
(اون موقع هیجده سالم بود و اوج تفریحم اون موقع گرگم به هوا بود خیلی ضایعس نه؟)