در دفترِ شعر من«این دیوان معمولی»
محبوب من ماهیست با چشمان معمولی !
برعکس آهوهای حیران در هزاران شعر
او نیز چیزی نیست جز انسان معمولی
با پای خود دور از «پریدُم»های دریایی
عمری شنا کردهست در یک وان معمولی
محبوب من جای قدح نوشیدن از ساغر
یک عمر چایی خورده در فنجان معمولی
او جوجهتیغی روی پلک خود نچسبانده !
تا نیزهای سازد از آن مژگان معمولی
محبوب من این است و من با سادگیهایش
سر میکنم در خانهی ارزان معمولی
جای گلستان میتوان با بوسهای خوش بود
در یک اتاق ساده با گلدان معمولی
با عقد دل فرقی ندارد شاهد عقدت
قرآن زرکوب است یا قرآن معمولی
عاشق اگر باشی برای بردن معشوق
اسب سفیدت میشود پیکان معمولی
معشوق من پاک است و عشقم پاک اما من ...
من کیستم در متن این دوران معمولی ؟!
من هم بدون سیم و زر یک شاعر پاکم
یک شاعر از نسل بدهکاران معمولی !
شاعر:غلامرضاطریقی
دکلمه:رضاپیربادیان