اگر بخواهیم ژوزه را در یک جمله و یک عبارت مختصر شرح بدهیم، او را شمایلی پیچیده از عشق و نفرت خواهیم نامید. او در اذهان همه یا سیاه سیاه است یا سفید سفید. |
مقدمه
ژوزه شخصیتی است خودساخته و خودرای که قاطعیت و صراحتش گاه آزاردهنده می شود. حضور او در هر لیگی آغاز هیجان فوتبالی و روانی است. عده ای او را تا سر حد بزرگترین تئوریسین های فوتبالی بالا می برند، خوی برتری طلب و چالش برانگیز او را برای تهییج روانی بازیکنان ستایش می کنند و دستاوردهای خیره کننده اش در این سالهای کوتاه را مهر محکمی بر نظرات خود می دانند.
عده ای دیگر او را فردی می دانند که عقده دیده شدن دارد، جنجال را با خود می آورد، دوست دارد قبل از بازی برنده باشد( جنگ روانی قبل بازی را ببرد)، دوست ندارد که بازیکن با تجربه داشته باشد، تحقیر بازیکن خودی برایش چندان زشت نیست و...
ژوزه در دوره نخستش در چلسی ستایشگر سر الکس بود. سر الکسی که در آن زمان نزدیک به دو دهه از مربی گری اش در منچستر می گذشت. به نوعی می پسندید که از او با عنوان جانشین فرگوسن یاد شود. عنوانی که پیشتر کاپلو تجربه کرده بود. خاصه اینکه فرگوسن دوره ای از نقاهت پس از سکته قلبی را می گذراند و باشگاه منچستر دوست داشت که جانشینی درخور و شایسته نام و جایگاه برایش دست و پا کند. از طرف دیگر ژوزه خودش را خوب می شناخت و می دانست که روح بی قرار و ناآرامش نمی تواند به مانند سرالکس در یک جا ماندگار شود و در مقابل دوست داشت که چون فرگوسن ستوده شود. در برزخی از راه های مختلف گیر افتاده بود و یاد نیمکت سابقش در بارسلونا که دیرزمانی را با مترجمی بابی رابسون و با صبغه دستیاری در آن طی کرده بود، نیز می افتاد و غوغایی در درونش رخ می داد.
ژوزه را در این مفهوم می توان به مهندس/معماری تشبیه کرد که بجای آسمان خراشی مرتفع ساختن چندین و چند کاخ لوکس و مجلل را می پسندد و همیشه به دنبال چالش جدید است.
سندرم فصل سوم
از اواسط فصل 2012/13 بود که فرضیه فصل سوم مربی گری مورینیو مطرح شد. روند سینوسی مربی گری ژوزه را می توان با اندکی اغماض این گونه شرح داد:
فصل اول: تغییر ذهنیت و سپس تاکتیک تیم و احیاء آن.
فصل دوم: ادامه روند رو به رشد و رسیدن به عناوین داخلی و احیانا خارجی
فصل سوم: آغاز پایان با مشکلات درون تیمی و از عرش به فرش رسیدن و استعفاء یا اخراج
ورود او همیشه با هزار امید و آرزو در دل بازیکنان و هواداران اتفاق می افتاد.
تیم را دگرگون می کرد و از تیمی شکست خورده و به باخت عادت کرده، گروهی برنده و تشنه قهرمانی می ساخت. پس از اینکه کاخ آرزوی هواداران را می افراشت، خودش با دست خود و به یاد خانه سازی های کودکانه ویرانش می کرد. شاید دوست نداشت که کاخی که ساخته است را به کسی دیگر بسپارد و سر سفره حاضری بنشاند.
معروف است که مرز بین عشق و نفرت مثل یک مو باریک است. بله همان هایی که برای آمدنش کمپین می زدند و لحظه شماری می کردند به دشمن و در بهترین حالت به منتقد درجه یک او تبدیل می شدند.
پیشینه کرونولوژیکی سندروم سال سوم ژوزه
چلسی: پس از قهرمانی شگفت انگیزش با پورتو به چلسی پیوست. آغاز شهرت او با تگ آقای خاص در این دوران رقم خورد و جایی که کنفرانس های خبری همیشه شاهد طعنه ها و جنگ لفظی های ونگر و فرگی بود جوانکی جویای نام در میان آنها در برآورد و سوژه جدیدی دست رسانه ها داد. فصل نخستش در چلسی با انواع و اقسام رکوردها همراه بود.
ژوزه به چمیونزلیگ نیز هیجانی دوباره داد و با حذف بارسای مقتدر شگفتی ساز شد و فقط گل جنجالی دیدار لیورپول قهرمان او را از دیدار فینال بازداشت. سال سوم برایش کابوس وار آغاز شد. اعتقاد او در نوک حمله به دروگبا بود ولی آندری شفشنکو با اصرار و تصمیم شخصی رومن آبراموویچ خریداری شد. در آن زمان شفشنکو بهترین نوک جهان بود و نام و آوازه ای به مراتب بالاتر از دروگبا داشت. همان ابتدا ولی خرید گرانقیمت آبراموویچ مصدوم شد و وقتی بعد از مدتها به میادین بازگشت نیز با دروگبای آماده ای مواجه شد که در غیابش درخشیده و جایش مستحکم شده بود. اینجا مو با سرسختی جانب دروگبا را گرفت و باعث تیرگی روابطش با مدیریت و در رأس آن رومن گردید. به طوری که در اواخر فصل اظهار داشت:
یا قراردادم را تا 2010 تمدید یا اخراجم کنید.
در عمل ولی هیچکدام بوقوع نپیوست و او در اوایل فصل بعدی و هفته های نخست با توافق دو طرفه جدا شد.
دلیل جدایی: مشکلات با مدیریت
اینتر: کلا دو فصل بیشتر نماند و با فسخ قرارداد به رئال پیوست
رئال: وقتی که ژوزه به نیمکت لرزان و ترسناک رئال بشارت داده شد، همه او را در قامت منجی روزگار سیاه سپیدپوشان می دیدند.
دو سالی بود که ابر ناامیدی بر مادرید سایه فکنده و در مقابل قدرت رقیب اصلی و مربی خوشفکر آنها رئالی ها حرفی برای گفتن نداشتند و دست به دامن کسی شدند که به آنها نعمت ندیدن قهرمانی بارسا را در برنابئو بخشیده بود. این چنین شد که با هزار سلام مهرآمیز آمد ولی در پایان با نگاه هایی سرد و بدون خداحافظی رفت. سال اول را به سیاق خودش با سر و صدا شروع کرد و سال دوم را با بازی هایی تاریخی و رکوردهایی فراموش نشدنی در لالیگا ادامه داد. کابوس سال سومش در اختلافات با بازیکنان اصلی تیم و در رأس آنها ایکر کاسیاس رخ داد.
نفرین ژوزه ای پس از شفشنکو سراغ ایکر هم آمد و او را زمینگیر کرد. رونالدو ابراز نارضایتی کرد و به نوعی ساز جدایی می زد. تیم متشتت و از هم پاشیده شد و عده ای علنا جانب ایکر را می گرفتند و بارسا در کنار تفرقه رئال قهرمان شد و مورینیو در انتهای فصل با توافق دو طرفه جدا شد
دلیل افت: اختلاف با بازیکنان
چلسی 2: اولین کار ژوزه در چلسی تغییر نسل گذشته بود. او قلم حذف روی نام شاگردان شاخصش در دوره اول مثل لمپارد و چک کشید و نسلی جوان وارد تیم کرد. سال دوم را قهرمان شد و در سال سوم یکی از جنجالی ترین دوران های خود را طی کرد. درگیری بی اهمیتی با کادر پزشکی تیم و پزشک زن تیم در مقابل دوربین ها انجام داد که از نظر رسانه ای و محبوبیت برایش بسیار گران تمام شد.
هر چه می گذشت تیم نتیجه نمی گرفت و چند بازیکن علنا کم کاری می کردند. آقای خاص درمانده از همه جا به این و آن می پرید و هرچه دست و پا میزد بیشتر فرو می رفت. حالا تمام بدخواهان و دشمنانش پیدایشان شد و با تمام قوا به او حمله کردند و هرکس فراخور کینه ای که از او به دل داشت او را سیبل تیرهایش قرار داد و هرچه تا بحال نشنیده بود نثارش شد.
نوبت به تیر خلاص آخر شد و رومن آبراموویچ در تصمیمی بحث برانگیز مورینیو را اخراج کرد. این اولین بار بود که او اخراج می شد.
دلیل افت و اخراج: جنجال و دشمن تراشی در داخل و خارج تیم
منچستر
پس از ده سال به آرزوی دیرین خود رسید و به عنوان مربی منچستر منصوب شد. این بار آرام آمد و بوضوح از فصل گذشته درس گرفته بود. گه گاهی شیطنت رسانه ها درباره روابطش با پپ کمی او را قلقلک می داد و دیدن نیمکت تیم سابق که با فصل پیش آن را ترک گفته بود کامش را تلخ می کرد و ناخواسته وارد جدل های کلامی با کونته تازه وارد می شد و عکس العمل تماشاگران که او را یهودای خائن نامیدند دیدنی بود.
سال اول را نسبتا موفق گذراند. سال دوم ( امسال ) را در رقابت با چندین مربی صاحب نام ( پپ، ونگر، کلوپ، پوچ، کونته) توانست دوم شود ولی نقطه تاریک کارنامه سال دومش اختلاف و نیمکت نشینی پل پوگبا " گرانقیمت ترین بازیکن " تیم بود.
زمزمه هایی از جانشین پوگبا در رسانه ها شنیده می شد و همین تنش زا بود.
سوال اینجاست که ژوزه تا چه زمانی از بُعد روانی در منچستر دوام می آورد و آیا می تواند رقیبی برای پپ در راه کسب قهرمانی لیگ جزیره باشد؟ آیا فشار فکری درونی و بیرونی ( تیپ های شخصیتی نظیر مو همیشه خودشان را مورد سرزنش و آزمایش قرار می دهند و سرسخت ترین منتقدان خود هستند ) به او اجازه می دهد که همانند فرگی سال های سال در من یو بماند؟
( پاسخ این سوال امروز داده شد )
مسئله بعد مصاحبه مطبوعاتی مورینیو بعد حذف مقابل سویا در لیگ قهرمانان است. در این مصاحبه که به بهانه ای برای منتقدان و مخالفان تبدیل شد مورینیو مباحثی را در قالبی بسیار صریح بیان داشت و در مورد عادت به باختن در تیمش داد سخن داد. عده ای آن را فرار به جلو خواندند و مورینیو را استاد فرافکنی ضعف ها اشتباهاتش نامیدند و عده ای دیگر آن صحبت ها را تماما حقیقت دانستند و لزوم تغییر ذهنیت تیم را یادآور شدند.
از سوی دیگر سبک بازی خاص دفاعی آقای خاص است که در تیم های اینتر، چلسی ( دوره دوم ) و منچستر بکار بسته می شود. شاید در اینتر و چلسی این سبک در صورت موفقیت ستایش شود ولی در منچستر که بازی های سر الکس را هنوز از یادها نبرده این نوع بازی بسته و بردهای حداقلی دلچسب و مورد قبول نیست و شاید همین اتوبوس پارک شده در دفاع نیز روزی راننده اش را پیاده کند.
ژوزه در منچستر نسلی تاریخ گذشته از بازیکنان فاقد قدرت رقابتی در لیگ سخت جزیره تحویل گرفت. هر چند در تابستان های پیش منچستر دست او را در خرید بازیکن باز گذاشت ولی در بازار متورم و حبابی بعد از نیمار دیگر نمی توانست بازیکنی را براحتی گذشته خریداری کند و در عوض پپ تیم را برای چندین سال بست و خطوط تیمش را تا مدت ها بیمه کرد.
امسال سالی است که همه نگاه ها بسوی مورینیو است. پپ قهرمانی خارق العاده ای کسب کرد، پوچ حمایت کامل مدیران خود را دارد، کلوپ تا فینال لیگ قهرمانان آمد و امری و احتمالا ساری چندان مورد نظر رسانه ها برای سنجیده شدن کارنامه خود نیستند. همه امسال از مورینیو فصلی پر از تاخت و تاز در دو لیگ مهم خود دارند. آیا مورینیو در صورت ناکامی در هر دو یا یکی از آنها دوباره تیمش را ترک و فرضیه سندروم سال سوم را به قانون تبدیل خواهد کرد؟