𝙁𝙧𝙚𝘿𝙚𝙧𝙞𝙘𝙠 𝙛𝙘𝙗۴۰ ۳۰وقتی هدف خاصی نباشه طبیعتا انسان انگیزه ای بابت انجام اون نداره. این در ذات انسانه. من کار میکنم تا به پول برسم و با پول به فلان ماشین یا فلان وسیله. این تعیین هدفه به انسان نیرو میده.
هر فکری و بنیانی باید چشم انداز داشته باشه و اصلا اگر زندست به خاطر چشم اندازه.
اگر از دید بزرگان نگاه کنیم عملا خروجی کوروش کبیر و عقیدش مقابله میکنه با شوپنهاور و حتی نیچه چون اساسا شوپنهاور یک انسان به شدت منفی گراست. اصلا کتاب ازش بخونی انگار داری قرص مصرف میکنی که افسرده بشی😅یعنی اساسا شعار کوروش رو بهش قائل نیست. میگه خوبی وجود نداره، اگر داره حس میکنیم و تهش هم مثبت نیست و اگر روش هایی میده میگه برای رهایی از بدی هاست. دقیقا مثل بودایی ها.
دلبستگی و وابستگی به هر چی رو نفی میکنه.
اغلب همه این ها تهش میرسه به ندانم گرایی...
ولی کوروش نه. بسط و توسعه میده، هدف میده، آیین میده و اینها تفاوت داره
مثلا میگیم ما این کارها رو میکنیم تا از ما به نیکی یاد بکنند بعد صحبت شوپنهاور ظاهر میشه، طبیعیه که میگی گور پدر حرف مردم. من اومدم یک بار زندگی کنم و لذت ببرم. حرف مردم و جامعه رو حتی ممکنه فدای لذت خودش بکنه. حرف مردم تا یه حدی ارضا میکنه اون رو. تازه اونم اگر قائل به دنیای بعد از زندگی دنیوی نباشه که اصلا هیچ. میگه من قراره بمیرم، حرف مردم به چه دردیم میخوره...